حلیا؛ صدای فلسطین
در دل روزهایی که سکوت و بیطرفی دیگر مجاز نیست، وقتی نگاه از شیشههای رسانههای جریان اصلی غرب عبور میکند و حقیقت از لابهلای سانسور، راهی برای فریاد مییابد، یک واژه آرام و بیصدا سر بر میآورد: «انتفاضه»؛ این بار نه در کوچههای غزه و اردوگاههای آوارگان فلسطینی، بلکه از قلب دانشگاهی در نیویورک یا از درون کتابخانهای در هاروارد یا از سکوتی عمیق در حیاط استنفورد یا در جشن فارغالتحصیلی دانشگاه میشیگان. آتشی که شاید شعلهاش از دانشگاه کلمبیا برخاست اما فروغ آن، سراسر آمریکا را پوشاند و حتی پای خود را از مرزها بیرون نهاد و خود به یک جریان اصلی مبدل شد در دل سانسور رسانههای جریان اصلی.
تا پیش از این، تصویر ما ایرانیها از جامعه مهاجر و مقیم آمریکا محدود مانده بود به محلی که جولانگاه «نوکیسههای پهلوی»، «سلبریتیهای بیریشه» و «نوچههای تبعیدی» است. اما ناگاه، تصاویر دانشجویان با پرچم فلسطین که پلاکاردهایی با واژه «stop genocide» در دست داشتند و نمادهای مقاومت را با خود به اینسو و آنسو میبردند، تصویرهای گذشته را در هم شکست. دانشگاه کلمبیا، از نخستین دانشگاههایی بود که بدل به پایگاه شد؛ پایگاهی که از آن، صدای مقاومت برخاست و زبانه کشید و خیلی زود این فروغ، به دانشگاههای دیگر هم سرایت کرد؛ هاروارد، ییل، استنفورد، MIT، سانفرانسیسکو، شیکاگو و حتی در آنسوی اقیانوس در آکسفورد و کمبریج. نسل جدیدی از دانشجویان، بر خلاف جهت خواسته دولت آمریکا در محکومیت تجهیز و حمایت از رژیم صهیونیستی حرکت کردند و برای تحریم کالاهای رژیم صهیونیستی کمپین تشکیل دادند. «انتفاضه دانشجویی» نه از سر هیجان جوانی، بلکه با آگاهی از زخمهای تاریخ و ظلم جاری که ارتش اسرائیل با سلاحهای آمریکایی بر تن مردم فلسطین جا میگذارد، شکل گرفت. دانشجوها به عنوان قشر نخبه و فعال، محیط دانشگاه را به عرصه مخالفت با سیاستهای جاری آمریکا تبدیل کردند، در چمنزارهای دانشگاه چادر زدند و از درون کتابخانهها، آزادی فلسطین را مطالبه کردند. این بار شعار «از رودخانه تا دریا فلسطین آزاد خواهد شد» بر در و دیوار دانشگاههای آمریکا نصب شد.
بر اساس گزارشهای متعدد، سال گذشته بیش از 3 هزار دانشجو و استاد، به دلایل مختلف از جمله شرکت در تجمعات، نوشتن مقالات انتقادی یا حتی زدن پیکسل روی لپتاپ خود، تعلیق یا اخراج شدند. این نشاندهنده ساختار پیچیده آمریکا در سرکوب معترضان حامی فلسطین است. برخی به اتهامهای سنگین «یهودستیزی» یا «اخلال در نظم عمومی» تحت پیگرد قرار گرفتند و حالا نیز برچسب «مهاجر بودن» برای آنها تبدیل به یک سایه وحشت شده است. البته این برخوردها سابقه دارد و یادآور روزگاری شد که در دهههای 70 -۱۹۶۰ دانشجویان آمریکایی و اروپایی علیه جنگ ویتنام به پا خاستند و در نهایت، ورق تاریخ را برگرداندند.
در میانه این خیزش، «دیوید هرست» – سردبیر Middle East Eye – در گزارشی با مقایسهای تاریخی نوشت: «مانند سال ۱۹۶۸ بسیاری از این اعتراضات با سرکوب مواجه شدهاند. «نعمت مینوش شفیق» - رئیس دانشگاه کلمبیا - از پلیس نیویورک خواست کمپ اعتراضی با ۵۰ چادر را در چمن جنوبی دانشگاه جمع کند. این دستور منجر به دستگیری ۱۰۰ دانشجوی کلمبیا و کالج «بارنارد»، از جمله دختر «ایلهان عمر» - نماینده فلسطینیتبار کنگره آمریکا - شد. همچنین دانشجویان از تحصیل محروم شدند و به آنها گفته شد نمیتوانند ترم تحصیلی خود را به پایان برسانند. این سرکوب محدود به نیویورک نماند. در دانشگاه ییل، ۵۰ دانشجو به جرم «نقض قانون» بازداشت شدند. در اوهایو، دانشجویان مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. در تگزاس، دانشجویان به دلیل در دستداشتن پرچم فلسطین، از ورود به محوطه دانشگاه منع شدند و در سایر دانشگاهها بسیاری نیز از ترم تحصیلی محروم شدند یا بورسیه خود را از دست دادند.
حالا موضوع پیچیدهتر شده است. انتفاضه دانشجویی در بین جامعه جهانی رسمیت یافته و موجب جهتدهی به افکار عمومی در سطح جهانی شده است؛ جامعهای که اکنون مساله شکلگیری سرزمین موعود را یک دروغ بزرگ میدانند. برای نمونه «نائومی کلاین» - روزنامهنگار کانادایی - مینویسد: «صهیونیسم از همان ابتدا نوع زشتی از آزادی را ایجاد کرد که کودکان فلسطینی را نه به عنوان انسان، بلکه به عنوان یک تهدید جمعیتشناختی مینگریست؛ همانطور که در ماجرای خروج بنیاسرائیل از مصر که در کتاب سفر خروج یهودیان آمده است، فرعون از جمعیت انبوه بنیاسرائیل میترسید و بنابراین دستور مرگ پسرانشان را صادر کرد».
جنبش دانشجویی جدید، به نوعی بازخوانی همان دغدغههایی است که سالها در کتب علمی و دانشگاهی تکرار شده است؛ دغدغههایی که از دل اخلاق، عدالت و حقیقت میجوشند اما دستگاه امنیتی و سیاسی آمریکا، در مواجهه با این جنبش، واکنشی سختگیرانه و سرکوبگرانه نشان داده است. «اندرو مانوئل کرسپو» استاد حقوق عمومی دانشگاه هاروارد در یادداشتی تکاندهنده نوشت: «به همراه تعدادی از همکاران دانشکده خودمان وارد اتاق مطالعه کتابخانه شدم. ما به آرامی در کنار میزها نشسته و متون مربوط به ابراز مخالفت و سانسور را مطالعه میکردیم؛ در حالی که تابلوهای کوچکی که گزیدهای از بیانیه ارزشهای کتابخانه را نقل میکردند، به نمایش گذاشته بودیم: «از دیدگاههای متنوع استقبال کنید». ما این رویداد را از قبل اطلاعرسانی نکردیم و سایر مراجعان کتابخانه در تمام ساعتی که ما آنجا بودیم، بیسروصدا در کنار ما به خواندن ادامه دادند. ما این کار را به این دلیل انجام دادیم که چند هفته قبل، دانشگاه ۱۲ دانشجو را به دلیل انجام همین کار از کتابخانه تعلیق کرد. مطالعه در حال سکوت، در حالی که شالهای سنتی فلسطینی به سر داشتند و پیکسلهای کوچکی را به لپتاپهایشان چسبانده بودند. مانند آن ۱۲ دانشجو، حداقل ۶۰ نفر دیگر تنبیه شدند و من و همکارانم به دلیل شرکت در یک جلسه مطالعه آرام از کتابخانه محروم شدیم».
انتفاضه دانشجویی در آمریکا خیلی سریع جهانی شد و موقعیت خود را یافت. در خرداد ۱۴۰۳ بود که حمایت رهبر انقلاب از دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا که در قالب یک نامه منتشر شد، توجهها را به سمت خود جلب کرد. رهبر انقلاب در این نامه تاریخی به دانشجویان معترض در آمریکا نوشتند: «شما اکنون بخشی از جبهه مقاومت را تشکیل دادهاید و در زیر فشار بیرحمانه دولتتان -که آشکارا از رژیم غاصب و بیرحم صهیونیست دفاع میکند- مبارزهای شرافتمندانه را آغاز کردهاید». این مساله در جهان بازخوردهای بسیاری داشت.
با روی کار آمدن دونالد ترامپ، سیاستهای ضدمهاجرتی دولت آمریکا به اعتراضهای دانشجویی گره خورد و سرکوب دانشجوها وارد فاز تازهای شد. اگر تا پیش از این، بیشترین فشارها به اخراج و تعلیق از تحصیل محدود میشد، حالا کارزار جدیدی در دولت آمریکا آغاز شده بود که فراتر از اخراج، بوی ارعاب و «آدمربایی سیستماتیک» میداد. بسیاری از دانشجویان بینالمللی که در تجمعات اعتراضی علیه نسلکشی غزه شرکت کرده بودند یا حتی در نوشتن مقالهای انتقادی قلم زده بودند، بدون حکم رسمی یا اعلام قبلی، توسط مأموران امنیتی و نیروهای اداره مهاجرت بازداشت میشدند. بازداشتهایی که اغلب در سکوت کامل خبری انجام میشد. مأموران لباسشخصی، دانشجویان را از محل سکونت یا حتی در راه رفتن به یک مراسم ساده، بازداشت و به بازداشتگاههای فدرال مهاجرتی منتقل میکردند؛ بازداشتگاههایی که بر اساس اطلاعات منتشر شده عمدتاً در ایالات دورافتاده مانند لوئیزیانا یا تگزاس قرار داشتند و دسترسی و ارتباط با وکیل یا خانواده در آنها بسیار دشوار بود.
اتهام رسمی اکثر این دانشجویان «نقض قوانین مهاجرت» بود؛ اتهامی مبهم که میتوانست به هر بهانهای وارد شود: پایان مهلت ویزا، غیبت در یک کلاس یا حتی انتشار یک پست در شبکههای اجتماعی که به زعم نهادهای امنیتی «تحریکآمیز» تلقی میشد. در واقع، این اقدامات ظاهری قانونی داشتند اما عملاً برای «مرعوبسازی» نسل جوانی به کار میرفتند که با شجاعت از حق مردم فلسطین دفاع کرده بودند. در این شرایط، بازداشت دیگر یک ابزار قضایی نبود، بلکه به اهرم سیاسی برای ساکت کردن دانشجویان منتقد تبدیل شده بود. مهاجرت به آمریکا برای بسیاری، دیگر نه رؤیای پیشرفت علمی، بلکه به کابوس عدم بازگشت و حذف بیصدا تبدیل شد. به همان میزان نیز کارزار سرکوبگرانه دولت آمریکا علیه حامیان فلسطین شدت بیشتری به خود گرفت، رژیم صهیونیستی نیز به خود اجازه داد در جنایت و نسلکشی بیحد و امان گامهای گستردهتری بردارد (همین 2 روز گذشته بود که بیمارستان المعمدانی مورد حمله جنگندهها قرار گرفت و نامش در کنار لیست بیمارستانهایی قرار گرفت که در غزه کاملاً نابود شدهاند).
«سام دیپ سن» یکی از دانشجویان آمریکایی در یادداشتی به ناامنی و بیثباتیای را که زندگی دانشجویان بینالمللی در ایالات متحده را در بر گرفته پرداخته و نوشت: «امروز، آمریکا دیگر نه فقط کشور سرد و بیمهری است، بلکه برای دانشجویان بینالمللی، به مقصدی خطرناک تبدیل شده است».
ماجرای «محمود خلیل» فارغالتحصیل دانشگاه کلمبیا، یکی از این نمونههاست. ماجرای «محمود خلیل» حالا دیگر تنها یک پرونده شخصی نیست؛ تبدیل شده به نمادی از وضعیت هشدارآمیز دانشگاهها در آمریکای پساترامپ. محمود خلیل، فارغالتحصیل دانشگاه کلمبیا، از چهرههای شناختهشده در میان دانشجویان معترض به نسلکشی در غزه بود. او در میانه فضای ملتهب دانشگاه، نقشی آرامکننده داشت؛ واسطهای بین دانشجویان و مسؤولان دانشگاه که سعی میکرد صدای اعتراض را به شکلی مدنی و مسالمتآمیز منتقل کند اما در کشوری که حمایت از فلسطین به مثابه تهدید تلقی میشود، همین تلاش میانجیگرانه هم جرم شمرده شد. با وجود اینکه گرینکارت رسمی داشت و اقامت قانونیاش به ثبت رسیده بود، ناگهان روزی مأموران مهاجرت آمریکا، بیهیچ هشدار قبلی، به خانهاش در نیویورک یورش بردند. او را در برابر چشمان همسر باردارش بازداشت کردند و مستقیماً به بازداشتگاهی در ایالت لوئیزیانا منتقل کردند؛ جایی که حتی تماس با وکیل نیز بهسختی ممکن بود. این بازداشت، مانند جرقهای بود در انبار باروت. موجی از اعتراضات در دانشگاههای سراسر آمریکا شکل گرفت؛ تظاهراتهایی که همدلی با محمود خلیل را فریاد میزدند اما آنها نیز مانند خودش، با مشت آهنین سرکوب مواجه شدند. در واکنش به این اقدام، دونالد ترامپ صراحتاً گفت: «دستگیری اخیر، نخستین دستگیری از سری دستگیریهای بعدی است». جملهای که از نظر بسیاری، به منزله تهدیدی علنی علیه تمام صداهای مخالف تعبیر شد اما محمود خلیل، حتی در دل بازداشتگاه، ساکت نماند. او در نخستین اظهارات رسمی خود پس از بازداشت، با لحنی استوار و روشن اعلام کرد: «من محمود خلیل، یک زندانی سیاسی هستم که دستگیریام نتیجه مستقیم استفاده از حق آزادی بیانم بود، زیرا از فلسطین آزاد و پایان نسلکشی غزه که با قدرت کامل از سر گرفته شده، دفاع میکردم».
اکنون، نام محمود خلیل دیگر صرفاً به یک شخص اشاره ندارد. او نماد جنبشی شده است که در تقاطع آزادی بیان، حقوق بشر و افشای روایتهای پنهان، ایستاده و بهای سنگینی برای حقگویی پرداخته است. ماجرای برخوردهای امنیتی با دانشجویان حامی فلسطین، پس از دستگیری محمود خلیل متوقف نشد.
این بار، نوبت به دیگر چهرههایی رسید که حتی کوچکترین نشانهای از همدلی با مردم غزه یا نقد وضعیت موجود در فلسطین اشغالی داشتند. «لقا کردیا» دانشجویی از کرانه باختری، یکی از این قربانیان بود. اتهام رسمیاش تنها این بود که «مدت اقامت دانشجوییاش اندکی از حد مجاز گذشته بود»؛ به همین دلیل به بازداشتگاهی در آمریکا منتقل شد، بیآنکه جرم یا تهدید امنیتی خاصی در پروندهاش ثبت شده باشد.
اما داستان وقتی تکاندهندهتر میشود که پای دانشجویان زن و مسلمان به میان میآید. «رومیسه اوزتورک» دانشجوی دکترای دانشگاه تافتس در بوستون، به گونهای بازداشت شد که بیشتر به یک صحنه تعقیب و گریز شبانه شباهت داشت تا اجرای قانون. او درست زمانی که قصد داشت در ماه رمضان، برای افطار همراه دوستانش از خوابگاه خارج شود، توسط مأموران لباسشخصی بازداشت شد. به گفته شاهدان، بازداشت او با اعمال خشونت همراه بود، تنها به این دلیل که در نگارش مقالهای انتقادی در روزنامه دانشجویی نقش داشت. اتهام رسمیاش «تشویش اذهان عمومی از طریق رسانه دانشجویی» است.
فشارهای امنیتی، گاهی نه فقط به بازداشت، بلکه به ترس دائمی و ترک خاک آمریکا ختم میشود. «مومودو تال» دانشجوی دکترای دانشگاه کرنل و شهروند دوتابعیتی بریتانیا و گامبیا، نمونه دیگری از همین وضعیت بود. او پس از دریافت احضاریهای از سوی اداره مهاجرت آمریکا، از ترس بازداشت و ناامن بودن فضای حقوقی، مدتی به زندگی مخفیانه رو آورد. در نهایت، با مشورت وکلایش و به دلیل نبود هیچگونه تضمینی برای رعایت حقوقش، تصمیم گرفت خاک آمریکا را ترک کند.
در میان فهرست طولانی اسامیای که هدف فشارهای دولت آمریکا قرار گرفتند، نام یک پژوهشگر ایرانی نیز به چشم میخورد؛ «حلیا دوطاقی» پژوهشگر دانشگاه ییل. او یکی از صریحترین صداهایی بود که از همان آغاز، بیپروا از آرمان آزادیخواهانه مردم فلسطین دفاع میکرد. حالا اما نام او در لیست اخراجشدگان از ایالات متحده قرار گرفته است؛ تصمیمی که با واکنش آشکار و قدرتمند دوطاقی همراه شد.
او در نخستین اظهاراتش پس از این اقدام گفت: «من پیش از ۷ اکتبر و تشدید نسلکشی در فلسطین نیز همواره بیپرده از مبارزه آزادیخواهانه مردم فلسطین دفاع کردهام. هیچگاه برای حفظ شغل، نظراتم را سانسور نکردهام و نمیکنم. باور دارم دانش باید در خدمت حقیقت باشد؛ در غیر این صورت بیمعناست».
اما آنچه حلیا دوطاقی بر آن تأکید دارد، تنها شخص خودش نیست. او با هشدار نسبت به آینده فضای سیاسی و اجتماعی آمریکا چنین گفت: «ماجرا فقط من نیستم؛ هدف اصلی، سرکوب صدای کسانی است که خلاف روایتهای رسمی رسانههای جریان غالب یا فضای دانشگاهی غربی سخن میگویند. تهدید فاشیسم در آمریکا دیگر قابل پنهان نیست؛ جریانی که میخواهد صدای حامیان فلسطین و منتقدان نسلکشی را خاموش کند. این موضوع فقط مربوط به من نیست و محمود خلیل؛ مساله، یک حمله هماهنگ و گسترده علیه آزادی بیان است».
بر اساس گزارشها، تاکنون بیش از ۶۰۰ دانشجوی بینالمللی در بیش از ۱۰۰ دانشگاه آمریکا به دلیل حمایت از فلسطین یا حتی انتشار مطالب در شبکههای اجتماعی، ویزای خود را از دست دادهاند. این آمار، تنها نوک کوه یخی از سرکوب سیستماتیک است.
اکنون در دل تاریکی سانسور، بازداشت، اخراج و تهدید، نوری از آگاهی روشن شده است. نوری که از دل دانشگاههایی چون کلمبیا، ییل و هاروارد میتابد و بیوقفه، بر سیمای دروغها و نفاقها، پرتوی حقیقت میافکند و شاید بهتر بتوان به عمق سخن آن عالم فرزانه، مرحوم آیتالله حائریشیرازی پی برد؛ آنجا که در پاسخ به خبرنگاران اروپایی گفت: «ما با شما عالم را قسمت میکنیم؛ پاکان عالم برای ما و هرزههای ما برای شما». این جمله، صرفاً یک پیشبینی سیاسی یا اخلاقی نبود، بلکه تحلیلی دقیق از یک جدال تمدنی بود. امروز وقتی که دانشجویانی از سراسر دنیا، از محمود خلیل گرفته تا حلیا دوطاقی، به جرم دفاع از حقیقت، سرکوب و طرد میشوند؛ وقتی که فضای دانشگاهی غرب حتی تاب شنیدن صدای عدالتخواهی را ندارد و هر صدای مستقل را با خشونت خاموش میکند، آن پیشبینی عمیقتر از همیشه معنا پیدا میکند.
در جهانی که دستگاههای رسانهای و سیاسی سلطهگران، سعی دارند تصویر انسان متعهد و آزاده را از صحنه حذف کنند، همین «پاکان عالم» هستند که بهرغم تمام فشارها، از اردوگاه باطل عبور کرده و به جبهه حق میپیوندند. و آنچه میماند، نه فقط روایت یک بازداشت یا اخراج دانشگاهی است، بلکه تصویری است جهانی از نبردی بزرگ: «نبرد میان وجدانهای بیدار و دستگاههای سرکوب». این همان وعدهای است که قرآن نیز از آن سخن گفته: «لیَميزَالله الْخَبيثَ منَ الطَّيب»؛ تا خدا پلید را از پاک جدا کند.