پای تلخی پایتخت
بهراد رشوند: قسمت نوزدهم از فصل هفتم مجموعه پایتخت شاید تا این لحظه، بهترین قسمت این فصل بود. در نگاه اول همه چیز طبیعی جلوه میکرد. سریال با رنگ و بوی کمدی همیشگیاش شروع به کار کرد و به آرامی و با یک تمپوی مشخص، ضرباهنگ طنزش را به نتهای اوج رساند؛ قصه را پیش برد و با قدرت خردهپیرنگهای کاشته شده در فیلمنامه، بخوبی هرچه تمام، خنده و بعضا قهقهه مخاطبش را برداشت کرد. این نکته تازهای نبود، بلکه رسالت دیرینه و امضای رسمی پایتخت بود برای بینندگانش. ماجرای قسمت نوزدهم اما به اینجا ختم نمیشد. داستان کمی تفاوت داشت. اپیزود به ۲ نیمه تقسیم شد. نیمه اول که مختص بود به شوخیهای مورد انتظار و مواجهه با موقعیتهای قابل پیشبینی برای خندیدن و نیمه دوم که بعد از خلق بامزهترین سوژهها با همان تمپوی مشخص در نیمه اول، ضرباهنگش را به نوک قله سوق داد اما این بار نه برای خندیدن، بلکه برای لمس حقیقت. تا حدی که در دل آن کشمکشهای شکل گرفته و تنشهای ایجاد شده، هر جا انتظار شکلگیری یک اتفاق برای خندیدن را میکشیدی، برعکس با یک تراژدی ملموس و دغدغهای زاییده از درون جامعه روبهرو میشدی. ناگهان آن کمدی محبوب خانوادگی، رنگ یک درام دردناک اجتماعی را به خود گرفت و اینچنین هوشمندانه، رگههایی تلخ در سکانس انتهایی یک مجموعه طنز جوانه زد. حال چه بخواهیم چه نه، پایتخت پربینندهترین برنامه تلویزیون است. چه دوست داشته باشیم چه نه، اکنون مسبب اصلی کاهش ترافیک اینترنت و از عوامل بنیادین افت فروش فیلمهای حاضر در گیشه به شمار میرود. پایتخت برای خانواده و از جنس خانواده است و این دستاورد نه برای تلویزیون عقیم از برنامه و عاری از بیننده، که برای تکتک عوامل سختکوش و زحمتکش این مجموعه به رهبری محسن تنابنده به حساب میرود.