پاپارات!
بنیا ابراهیمنژاد: «پاپ فرانسیس درگذشت». خبری که جهان را لرزاند اما نه به خاطر تأمل در سرنوشت روحانیترین مقام کاتولیکها، بلکه به خاطر آماری که تنها چند ساعت بعد از مرگ او در صفحات گزارش تماشای فیلمها ظاهر شد. ۲۸۳ درصد افزایش در تماشای فیلم «مجمع کاردینالها» و ۴۱۷ درصد رشد در بینندههای «دو پاپ»؛ عددهایی که برای مدیران آمازونپرایم و نتفلیکس به مراتب مهمتر از وصیتنامه پاپ بود.
در دل این انفجار رسانهای، جایی برای سوگواری باقی نماند. پیکر پاپ به سردخانه نرسیده بود که ناگهان آمار تماشای آثار سینمایی دربارهاش سر به فلک کشید. آیا این همان غربی نیست که ادعای معنویت دارد؟ یا بهتر بگوییم، آیا این همان کلیسایی نیست که حالا پشت پردهاش بوی ذرت بوداده میآید؟ فیلمهایی که محورشان واتیکان است، سالها میشود مورد علاقه سینمای غرب بودهاند. از «رمز داوینچی» گرفته تا همان «مجمع کاردینالها»، از افشای رازهای جنسی گرفته تا نمایشهای رنگزده از دعواهای درونکلیسایی اما حالا نوبت به مرحلهای تازه رسیده: مرگ یک پاپ واقعی، فرصتی طلایی برای پلتفرمها شده تا با بازاریابی احساسی، سبد مصرف فرهنگی مخاطبان را پر کنند و عجب تقارنی! همان روز که فرانسیس چشم از جهان فروبست، میلیونها کاربر با چشمان باز، نسخه سینماییاش را تماشا کردند.
* «Conclave؛ پشت درهای بسته واتیکان و رو به لنزهای باز هالیوود
فیلم «مجمع کاردینالها» (Conclave) به کارگردانی ادوارد برگر، بر پایه رمانی به همین نام نوشته رابرت هریس ساخته شده؛ رمانی که ادعا دارد «تخیلی» است اما آنقدر لباس واقعیت پوشیده که حتی منتقدان محافظهکار غربی هم از اصطلاح «افشاگری پنهان» برای توصیفش استفاده کردهاند. برگر که پیشتر با «در جبهه غرب خبری نیست» برای اسکار خیز برداشت، این بار نیز با چهرههایی شناختهشده مثل رالف فاینس و استنلی توچی، واتیکان را نه به عنوان نماد ایمان، بلکه به عنوان میدان سیاست، رقابت و حتی فساد به تصویر کشید. داستان فیلم، حول انتخاب پاپ جدید میچرخد، پس از مرگ رهبر پیشین کلیسا. مجمع کاردینالها (کنکلاو) در فضای بستهای دور هم جمع میشوند تا با رایگیری، پاپ بعدی را برگزینند اما آنچه بر پرده میآید بیشتر شبیه به لابیهای انتخاباتی در کاخ سفید است تا تامل روحانی در صحن کلیسا. فیلم از مخاطب میخواهد باور کند آنچه در دل واتیکان میگذرد، چیزی نیست جز مجموعهای از زد و بندهای سیاسی، رازهای سر به مهر و کشیشهایی که بیشتر شبیه ماموران اطلاعاتیاند تا نمایندگان خدا. اگرچه فیلم به ظاهر از باور دینی عبور نمیکند اما با زبان سینما، مخاطب را در همان بازی نخنما قرار میدهد: شک به ایمان، تخریب نهاد و جایگزینی عرف با شبهاخلاق مدرن.
فیلم البته از نظر فنی اثری خوشساخت است. طراحی صحنههای واتیکان با دقتی مثالزدنی انجام شده و فیلمبرداری با قابهایی آرام و متفکرانه، یادآور آثار کلاسیک ایتالیایی است اما سوال کلیدی این است: آیا این کیفیت فنی، در خدمت صداقت است یا در راستای پروژهای از پیش طراحیشده برای شبیهسازی کلیسا با نظامهای متزلزل قدرت؟ پاسخ روشن است!
* «دو پاپ»؛ گفتوگوی تمدنها یا بازنویسی ایمان؟
اگر «Conclave» درون کلیسا را به اتاق جنگ بدل میکند، «The Two Popes» ماموریتی دیگر دارد؛ شستن دست واتیکان از هرآنچه گذشته و صیقل دادن چهرهای مدرن، نرم و لیبرال از کلیسایی که قرنها با آموزههای سفت و سخت خود شناخته میشد؛ فیلمی محصول نتفلیکس، پلتفرمی که از قضا همیشه مشغول تبلیغ سبکی از زندگی است که نه با کلیسا که با اصل هر نهاد سنتی در تضاد است و ساخته فرناندو میرلس، همان کارگردان «شهر خدا».
در «دو پاپ»، شاهد گفتوگوی پاپ بندیکت شانزدهم (با بازی آنتونی هاپکینز) و کاردینال برگولیو (پاپ فرانسیس) هستیم. فیلم با ضرباهنگی لطیف و دیالوگمحور، ظاهرا تلاشی است برای نمایش شکافهای فکری درون کلیسا اما عملا به الگویی از تطهیر بدل میشود. تطهیر یک نهاد، از گذشتهای پر از لکههای جنسی، سوءاستفادههای اخلاقی و البته نادیده گرفتن بسیاری از بحرانهای اجتماعی.
اما لب کلام فیلم در این جمله نهفته است: «تغییر ضروری است». پاپ بندیکت در فیلم، به عنوان نماینده نسل سنتگرا، عقب مینشیند و برگولیو که البته در دنیای واقعی نیز همین مسیر را رفت، با لبخندی ملیح و مسالمتجو، کلیسایی جدید را نوید میدهد. همان کلیسایی که امروز، در قاب نتفلیکس، بیشتر شبیه یک NGO «فرهنگی - اجتماعی» است تا نهادی «الهیاتی».
فیلم پر است از دیالوگهایی که به ظاهر ثقیل است و بیشتر به مانند جملههایی که در پوسترهای انگیزشی مینویسند. «ما باید گوش کنیم». «خدا ما را ترک نکرده». «آینده، صدای مردم است.
اما آیا پشت نقاب، رد پای یک عملیات هماهنگ رسانهای برای فروکاستن ایمان و تحقیر اقتدار دینی دیده نمیشود؟ و مهمتر، آیا واقعا مخاطب غربی به دنبال شناخت پاپ است یا در حال بازسازی چهرهای تخیلی از رهبری مذهبی که حالا با مرگش، تیک سبز برندینگ هم دریافت میکند؟ آماری که روز مرگ پاپ منتشر شد، نشان داد فیلم «دو پاپ» با رشد ۴۱۷ درصدی در تماشا، به آتش هیجان بدل شد. در واقع، یک پاپ مرد تا فیلمش دیده شود؛ عجب معاملهای!
* وقتی مرگ پاپ، چراغ سبز نتفلیکس شد
وقتی که پاپ فرانسیس در بامداد ۲۱ آوریل ۲۰۲۵ از دنیا رفت، قبل از آنکه کلیسا واکنشی نشان دهد یا پرچم واتیکان نیمهافراشته شود، موتورهای پخش آنلاین روشن شد. نخستین اتفاق نه سکوت، نه دعا، که افزایش ۲۸۳ درصدی تماشای فیلم «Conclave» بود. در همان روز، این فیلم حدود 1.8 میلیون دقیقه دیده شد و تا پایان شب، به مرز ۷ میلیون دقیقه رسید. نتفلیکس هم بیکار ننشست. «The Two Popes» در یک روز، با رشد ۴۱۷ درصدی، از ۲۹۰ هزار دقیقه تماشا به 1.5 میلیون دقیقه رسید اما پشت این نمودارهای صعودی، باید دنبال نمودارهای نفوذ گشت. نفود رسانه به باور. نفوذ سرگرمی به ایمان و دست آخر، نفوذ سرمایهداری به وجدان دینی. اینجا دیگر با یک جهش تصادفی و اتفاقی از سوی مخاطب مواجه نیستیم. این «سوگواری پاپ» تبدیل شد به یک کمپین دیده شدن. فیلمها آماده، کلیدواژهها شکل گرفته، نریشنها نوشته و حتی بازیگران هم در ماههای قبل آمادهسازیها لازم را انجام داده بودند. بازیگرانی که در اسکار درباره سلامت پاپ میگفتند و در SAG Awards برایش دعا کرده بودند، حالا فیلمشان، بدون تبلیغ تازه، با مرگ او مثل موشک بلند میشود. شبکهها پخش میکنند، سایتها تیتر میزنند و مردم، مردمی که شاید فرق بندیکت با فرانسیس را ندانند، حالا دارند با اشتیاق فیلمی را میبینند که در آن واتیکان، پاپ و همه چیز «دلپذیر» است.
حتی بازخوردهای منتقدان بزرگ هم از «ورایتی» گرفته تا «رولینگ استون»، یکدست و هماهنگ به تحسین تبدیل میشود. نقدها دیگر نقد نیستند، ادای احترامند. روایتها دیگر روایت فیلم نیستند، بیانیههای سیاسیاند. یک پروژه رسانهای، بیسروصدا اما بینقص پیش میرود.
در دنیایی که مرگ یک رهبر مذهبی به جان گرفتن ۲ فیلم پلتفرمی منجر میشود، چه کسی کدام داستان را برای ما بازنویسی میکند؟ آیا رسانه تنها واسطه است یا فعال ماجرا؟
* منتقدانی با ردای سفید، نقدهایی با محتوای خاکستری
اگر به نقدهای رسمی فیلم «Conclave» نگاه کنیم، با یک دست گل مواجه میشویم که همه به درگاه فیلم تقدیم شدهاند. «نیویورکتایمز» آن را «ترکیبی هوشمندانه از تعلیق مذهبی و درام سیاسی» مینامد. رولینگ استون از آن به عنوان «درامی آرام اما پرقدرت» یاد میکند. گاردین ۴ ستاره به آن میدهد و تاکید دارد «برگر با دقتی جراحیوار، اتاقهای دربسته واتیکان را به صحنهای شبیه به تئاتر شکسپیری بدل میکند».
* اما آیا واقعا با یک فیلم بیطرف طرفیم؟
فیلم با همه زیبایی بصریاش، گویی از پاپ نماد میسازد؛ مردی که انسانیتر از بقیه کاردینالها تصمیم میگیرد. دوربین، اغلب به دنبال او میگردد. موسیقی، او را همراهی میکند و حتی در کشمکش نهایی فیلم، او با سکوت و نگاه، صحنه را از آن خود میکند.
از آن سو، فیلم «The Two Popes» به کارگردانی فرناندو میرلس، بازی با مفهوم تضاد را به اوج میرساند. یک پاپ محافظهکار در مقابل یک پاپ اصلاحطلب؛ بندیکت در برابر فرانسیس. بازی آنتونی هاپکینز و جاناتان پرایس آنقدر دقیق و حسابشده است که آدم یاد مناظرههای سقراطی میافتد اما باز هم در پایان، یکی «خوبتر» جلوه میکند. یکی گرمتر است، لطیفتر، مردمیتر، عاشق فوتبال و پیاز! در حالی که آن یکی، سرد است، منزوی و غرق در کتابهای لاتین.
منتقدان این فیلم را هم در آغوش گرفتند؛ راجر ایبرت امتیاز کامل داد، «ایندیوایر» از «انسانیترین تصویر کلیسا» نوشت و «اسکریندیلی» آن را «شاهکاری پر از ایمان» خواند.
اما سوال این است: ایمان به چه چیز؟ به خدا؟ یا به نسخه برندسازیشدهای از یک کلیسای جهانی که قرار است در این دوره، از شمایل سنتی جدا شود و وارد دنیای دیجیتال شود؟ دنیایی که در آن حتی مرگ یک پاپ، یک «event» است؛ فرصتی برای تبلیغ، برای دیده شدن، برای فروش.
منتقدان، دانسته یا ندانسته، در این پروژه شریک میشوند. کلماتی مثل «تعهد»، «انسانیت» و «اصلاحات» به وفور در نقدها دیده میشود ولی هیچکس نمیپرسد که این «انسانیت» دقیقا کی، کجا و چگونه در سیاستهای واتیکان منعکس شده؟ و این «تعهد» به مردم، در بحرانهای جنسی کلیسا، چطور نشان داده میشود؟
در نقدهای بینالمللی، جایی برای شک باقی نمیماند. تماشاگر نباید تردید کند. باید ببیند، بپسندد و بپذیرد. این همان مکانیزم آشنای «تحسین هدایتشده» است. و در این مسیر، حتی منتقدان بزرگ هم به نوعی، رسانههای روابط عمومی شدهاند. فرقی نمیکند برای چه سایتی بنویسند. مهم این است که تریبون دارند و این تریبون، در خدمت تصویرسازی است. نه در خدمت حقیقت. پایان دنیا در قاب نمایش؛ مرگ پاپ، سود کمپانیها و یک مشت پاپکورن داغ!
وقتی خبر درگذشت پاپ فرانسیس مثل موجی سریع تمام شبکههای خبری را گرفت، هنوز عقربهها روی صبح نایستاده بودند اما همان ساعت، سرورهای آمازون و نتفلیکس بالا رفتند. مردم جهان، سوگوار؟ شاید. کنجکاو؟ بیشتر، و بازار؟ آماده.
«Conclave» ظرف چند ساعت به یکی از پربینندهترین عناوین آمازون تبدیل شد امار رسمی از رشد ۲۸۳ درصدی تماشای فیلم در عرض یک روز خبر میداد. چیزی حدود 6.9 میلیون دقیقه تنها در همان روز ثبت شد؛ فیلمی که پیشتر در فصل جوایز درخشیده بود، حالا در سایه مرگ واقعی یک پاپ، به سوژهای داغ تبدیل شد و «The Two Popes»؟ نتفلیکس به چیزی کمتر از یک معجزه نمیرسید. تماشای این فیلم با ۴۱۷ درصد رشد، در کمتر از ۲۴ ساعت به 1.5 میلیون دقیقه رسید. انگار مرگ واقعی یک پاپ، بهانهای شده بود برای بازپخش نسخه سینماییاش. یادمان نرود که نتفلیکس، در روایتسازی استاد است و این بار، حتی لازم نبود سریالی بسازد.
مرگ یک انسان اما حتی اگر رهبر مذهبی باشد، چه نسبتی با سرگرمی دارد؟ چرا درگذشت پاپ، تریگر افزایش تماشای فیلم میشود؟ چرا همان دستهایی که قبلا دوربین روی شانه انداخته بودند، حالا بر دکمههای کنترل فشار میدهند و نمایش دوباره آغاز میشود؟ این همان بازاری است که هالیوود میشناسد: بازار هیجان، بازار تراژدی، بازار عاطفههای آنی و در این بازار، هرچه داغتر، بهتر. حالا بازگردیم به تیتر این گزارش: «پاپ کورن». که نه فقط برای بازی زبانیاش، بلکه چون پاپ، حالا بدل شده به همان چیزی که در سینما میفروشند؛ یک بسته هیجان آماده مصرف، سبک و بینیاز از تحلیل. رسانههای جهانی با لحنی متاثر، از بزرگی و انسانیت پاپ فرانسیس گفتند. از تواضعش، شجاعتش، لبخندهایش اما نگفتند که در دل همین واتیکان، پروندههای سوءاستفاده هنوز بسته نشدهاند. نگفتند که آن سوی این قصرهای مقدس، تصمیمهایی گرفته میشود که با «انسانگرایی» فاصله دارد. نگفتند که پاپ فرانسیس، هر چقدر هم که انسان دوستانه برخورد کند، در رأس یک سیستم هزار ساله قرار دارد که در آن، قدرت اولویت دارد، نه محبت و سینما؟ «خوب میداند ریواس کجا میروید!» سینما نور میاندازد، موسیقی پخش میکند و قاب را به زیبایی هرچه تمام میبندد اما نه همیشه برای حقیقت. که گاهی فقط برای فروش. روایت جهانی را باید خواند اما نباید چشمبسته پذیرفت. ماجرای پاپ، چه در قاب واقعی و چه در نمای داستانی، بخشی از پروژهای است که مذهب را در قالبی قابلهضم برای مخاطب جهانی بازتعریف میکند. «رهبر مهربان»، «روحانی فوتبالی»، «کشیش دوستداشتنی»؛ اینها همه اسم رمز است. پاپ، حالا نه فقط پدر کلیسا، بلکه آیکون فرهنگی دنیای امروز است و این جایگاه، نه به واسطه سنت، بلکه به لطف دوربینها، نقدها، پلتفرمها و... بازار است. در جهانی که مرگ یک پاپ، باعث رونق دو فیلم میشود، باید پرسید: واقعا چه کسی مرد؟ پاپ؟ یا حقیقت؟ و اگر قرار است با مرگ یک انسان، میلیاردها دقیقه فیلم دیده شود، پس چه کسی در این سوگواری فاتح است؟ ایمان؟ یا کمپانیهای استریم؟ خدا؟ یا نتفلیکس؟ در پایان، تنها چیزی که داغ میماند، پاپکورن است و چه تلخ است که در مواجهه با یک اتفاق انسانی، ما همچنان تنها نظارهگریم. با چشمانی خیره به نمایشگر، در دل تاریکی سالنها و دستانی که پاپکورن میخواهند.