پیچ سرنوشت
باربد بهراد: پرسپولیس در آستانه فصل نقل و انتقالات تابستانی با چالشهای پیچیده مدیریتی و فنی مواجه شده است. وعدههای مدیرعامل، نقشآفرینیهای پشت پرده و دخالتهای آشکار نزدیکان باشگاه، معادلهای مبهم را رقمزده که در صورت عدم مدیریت صحیح، میتواند این تیم را وارد بحرانهای تازهای کند.
* وعدههای مدیرعامل و آینده نامشخص
با ناامیدی از تکرار قهرمانی در لیگ بیستوچهارم، مدیران پرسپولیس پروژهای جدید برای بازسازی تیم آغاز کردهاند. در حالی که پس از استعفای رضا درویش انتظار تغییرات مدیریتی میرفت، او با وعده بستن تیمی قدرتمند و آیندهای روشن، در سمت خود ابقا شد.
درویش که همچنان مسؤولیت از دست دادن بازیکنان کلیدی را در فصل گذشته نپذیرفته، این بار پروژه نقل و انتقالات را به حمید استیلی سپرده است. پیشکسوت محبوب پرسپولیسیها مأمور شده گزینههای داخلی مورد نظر کادر فنی را جذب کند.
* لیست خارجیها و مازادها؛ سیاستهای متفاوت کارتال
در سوی دیگر، اسماعیل کارتال، سرمربی پرسپولیس، با درخواست جذب ۴ بازیکن خارجی و تهیه لیست مازاد، نقش اصلی را در شکلدهی تیم آینده ایفا میکند. این لیست - که شامل بازیکنان شاخصی نیز هست - میتواند منشأ اختلافات تازهای در باشگاه شود.
کارتال در نخستین فصل حضورش در فوتبال ایران با چالشهای زیادی روبهرو شد و حالا باید علاوه بر مدیریت داخل زمین، هماهنگی با مدیران باشگاه و کاهش تنشهای درون تیمی را نیز در دستور کار قرار دهد.
* خطر از دست رفتن فرصتهای نقل و انتقالاتی
با توجه به ساختار تصمیمگیری چندگانه و احتمال دخالتهای خارج از چارچوب فنی، پرسپولیس در آستانه تابستانی حساس قرار دارد. اگر باشگاه نتواند کلاف سردرگم فعلی را باز کند و هماهنگی میان مدیریت، کادر فنی و منابع مالی ایجاد نکند، فرصتهای ارزشمند بازار نقل و انتقالات به راحتی از دست خواهد رفت.
در شرایطی که هواداران منتظر تحول و تقویت تیم هستند، پرسپولیس بیش از هر زمان دیگری نیازمند شفافیت در سیاستگذاری، تصمیمگیریهای منسجم و پرهیز از دخالتهای غیرسازنده است. بازگشت به اصول حرفهای میتواند راهگشای عبور از این بحران و احیای دوباره دوران موفقیت برای سرخپوشان باشد.
***
قصه امید
حکایت امید عالیشاه، قصه پسری است که با چهره تکیده و سری پرشور، یک عصر داغ تابستانی سال ۹۲ به پرسپولیس آمد؛ بیسروصدا، بیهیاهو، درست وقتـی باشگاه دنبال شکارهای اسمورسمدار بود.
او نه با مصاحبههای پرطمطراق آمد، نه با بوق و کرنا؛ آمد و شد همان چهره خونسردی که در دل شلوغی محوطه ملوان، با ضربهای بیادعا، اولین مُهرش را روی پیشانی باشگاه زد.
بعدها هم در روزهای سردتر، مقابل قلعهنویی طلسمشکن شد؛ یک ضربه سر، یک فریاد، یک درهم شکستن دیوار بلند ناکامی.
۱۲ سال گذشته و امید، بیآنکه بخواهد ستاره اول رسانهها باشد، شده ستونی از ستونهای سرخ.
مردی با صورت خونین در معرکه الریان، با چشمانی که چند ساعت حافظهشان را جا گذاشته بودند روی چمنهای داغ قطر.
کسی که در سکوت، در سایه، جامها را یکییکی بغل گرفت و هرگز برای ناز و ادا دست تکان نداد.
این روزها، در بازار داغ شایعهفروشی، حرفهایی از رقمهای نجومی برای تمدید قراردادش میزنند اما آنها که امید را میشناسند، میدانند او یک عمر کمتر از حقش گرفت و بیشتر از جانش داد.
مردی که به وقت باخت، مانند یک کاپیتان با درک، عذر خواست و به وقت برد، نامش را با خط نازکتر از تیم نوشت.
نه بر طبل حاشیه کوبید، نه علم یاغیگری برداشت؛ او خوب میدانست پرسپولیس جا برای سربازها دارد، نه ژنرالهای خودخوانده.
حالا تصمیم ماندن یا رفتنش، به دست اسماعیل کارتال سپرده شده اما چه این قصه با پیراهن سرخ تمام شود و امید در لباس دیگری بدرخشد، چه ماندنی شود، یک چیز مسلم است:
امید عالیشاه، دیگر مال دیروز و امروز پرسپولیس نیست؛ او مال همیشه پرسپولیس است.