مهدی طاهرخانی: برای پرسپولیس، داستان همیشه از جزئیات کوچک شروع میشود. از یک نگاه، یک تصمیم، یک جسارت. این بار هم همه چیز از همان جایی آغاز شد که اوسمار جرات کرد دقیقا برخلاف آنچه وحید هاشمیان تهدید میدانست، راه را باز کند.
هاشمیان باور داشت همزمانی حضور ارونوف و بیفوما یعنی سقوط نرخ پرس. یعنی کم شدن دوندگی. یعنی تیمی که از جلو نمیبُرد، فشار نمیآورد و نمیبلعد. او فوتبال را از زاویه کلاسیک دفاع از جلو میدید. نقشه او روی کاغذ درست بود. روی کاغذ، همیشه همه چیز درست است اما زمین کاغذ نیست.
اوسمار جایی وارد شد که تصمیم باید گرفته میشد. نه در دفتر، نه پشت میکروفن. روی چمن.
او بهجای حذف بازیکن، بازتعریف انجام داد.
بهجای اینکه بگوید بیفوما نمیدود، گفت بیفوما میتواند هدایت کند.
به جای اینکه ارونوف را کنار بگذارد، او را در مسیر بازسازی قرار داد.
بهجای اینکه ساختار قبلی را تکرار کند، ساختار را با همان قطعات چید.
بیفوما در چشم مربیان قبلی، یک بازیکن عرض و سرعت بود. یک تعقیبکننده فضا. چیزی شبیه تیراندازی که باید از پشت دفاع فرار کند اما اوسمار لمس توپ او را دید. لحظههایی را دید که بیفوما توپ را نگه میدارد. جریان را کند میکند. نبض حمله را تنظیم میکند.
اوسمار فهمید این بازیکن فقط سرعت نیست. مرکز است. یک ایستگاه. یک محل اتصال.
پس او را آورد وسط. جایی که بازی شکل میگیرد. جایی که اگر درست بایستی، تیم مثل یک موجود زنده نفس میکشد.
نتیجه؟ همان تیمی که تا دیروز برای ساخت یک موقعیت باید هزار بار عقب و جلو میکرد، ناگهان ریتم پیدا کرد. توپ از پشت دفاع با صبر میآمد. در خط میانی میچرخید. در محوطه شکل میگرفت.
پرسپولیس فوتبال کرد.
نه اینکه فقط گل زد.
فوتبال کرد.
این تفاوت را فقط کسی میفهمد که فوتبال را با چشم و قلب میبیند، نه با آمار و گزارش.
در این میان نقش ارونوف متفاوت است. او خسته است. افت کرده. از نظر ذهنی و بدنی با اوج فاصله دارد اما مربی شجاع کسی است که فاصله را فرصت میبیند.
اوسمار کنار او نمیایستد تا ببینیم چه میشود.
او ارونوف را بازسازی خواهد کرد.
به شرط سلامت و حمایت.
این تیم تازه است. این تیم هنوز در ابتدای مسیر است.
اما نشانهها واضح است:
ترس رفته.
احتیاط افراطی حذف شده.
نفسها سنگین نیست.
تصمیمها روشنترند.
پرسپولیس مقابل استقلال خوزستان فقط برنده نشد. پرسپولیس هویتش را پس گرفت.
شادابی را.
اعتماد را.
وضعیتی که هوادار در جایگاه حس میکند نه در جدول.
حسی که از قلب میآید، نه از آمار.
اما این قصه نیمهای تاریک هم دارد.
دفاع چپ.
میلاد محمدی در وضعیتی نیست که بتوان به او تکیه کرد.
این نقطه آسیبپذیر است.
تیمی که میخواهد قهرمان شود، یک ضعف واضح را نمیتواند حمل کند.
یا باید بازیکن جدید بیاید، یا باید ساختار طوری تنظیم شود که این زخم دیده نشود.
همه چیز خوب شده؟
نه.
همه چیز امکان خوب شدن دارد.
فاصله نزدیک است.
اما فاصله همیشه از جایی کم میشود که مدیریت کنار تیم بایستد.
پرسپولیس پشتیبانی لازم دارد.
در کنارهها.
در خط حمله.
در نیمفصل.
اگر مدیریت فکر کند با این یک بازی همه چیز حل شد، بزرگترین خودفریبی ممکن است.
این لیگ است.
طولانی.
سنگین.
بیرحم.
اوسمار طرح دارد.
بازیکنها اعتماد کردهاند.
هوادار جرقه را دیده.
اما جنگ تازه شروع شده.
این تیم میتواند قهرمان شود.
حتی فراتر از قهرمانی، میتواند فوتبال را برگرداند.
به شرط اینکه همان چیزی که همیشه پرسپولیس را نجات داده، دوباره یادمان نرود:
جسارت.
جسارت در تصمیم.
جسارت در یارگیری.
جسارت در حمایت.
جسارت در اینکه تیمی با این تاریخ، باید همیشه پیشقدم باشد. نه منتظر. نه خنثی. نه واکنشی.
پرسپولیس یک بار دیگر به نفس افتاده.
نه برای زنده ماندن.
برای بلند شدن.
این تازه شروع ماجراست!
رمزگشایی از تفاوت اعجابآور پرسپولیس اوسمار با تیم هاشمیان
تهدیدی که فرصت شد
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها