بهراد رشوند: وقتی زمستان فوتبالی شهر هنوز در هوای خاکستری خودش مانده بود، سرخها دقیقا از همان جایی دوباره جان گرفتند که هیچ کس تصورش را نمیکرد؛ از دل خستگی، از دل تردید، از دل سایه سنگینی که روی تیم افتاده بود. اوسمار ویرا آمد، آرام، بیهیاهو، بیوعدههای سنگین اما همان بازی نخست نشان داد گاهی کافی است یک نفر فقط بخواهد ببیند، نه اینکه فقط فرمان بدهد. نتیجهاش همان ۳ گل ساده نبود، بلکه تولد دوباره ساختار، نفس و جدیت سرخها بود.
در میان تمام نگاهها، یک نفر بیش از بقیه زیر ذرهبین قرار داشت؛ تیوی بیفوما. مهاجمی که ماهها به دنبال جایگاه خودش میگشت و مدام در مرز بین «میتواند» و «نه! او تمام شده» سرگردان بود اما شب دیدار مقابل استقلال خوزستان، این مرد، نسخه دیگری از خودش را نشان داد؛ نه هیجانزده، نه بیهدف، نه بیاثر. او کار کرد. دوید. ساخت. ریتم داد و برای نخستین بار نقش خودش را نه در قالب فرد، بلکه در قالب قطعهای از یک تیم پیدا کرد.
ویرا وقتی ترکیب را بست، خیلیها تعجب کردند. چه کسی فکرش را میکرد اوستون ارونوف و بیفوما کنار هم قرار بگیرند؟ در نگاه اول این 2 بازیکن شاید بیش از حد مشابه به نظر برسند؛ هر دو با تمایل به حرکت رو به جلو و هر دو علاقهمند به لمسهای متعدد در حمله اما مربی برزیلی قرار نبود گذشته را تکرار کند. او نقشها را کوتاه کرد، مسیرها را ساده کرد و مسؤولیتها را شفاف ساخت. این بار بیفوما قرار نبود «منجی» باشد. قرار نبود «گلزن» تعریف شود. او در نقطهای ایستاد که تیم سالها دنبالش بود: هسته اتصال.
همان صحنهای که توپ را برداشت، چرخید و بدون کوچکترین مکث، توپ را فرستاد روی نقطهای که سروش رفیعی دقیقا باید میبود، نشانهای بود که نشان داد این بار نه شانس، نه تصادف، بلکه یک فهم تازه در جریان است. نه عجله، نه زور اضافه، نه تصمیم اشتباه. او در همان لحظه، دقیقا همان چیزی بود که هوادار در تمام این ماهها دنبالش میگشت: آرامش در لحظه درست.
بیفوما در این مسابقه مثل کسی بازی نکرد که به دنبال اثبات خودش باشد. بلکه مثل کسی بازی کرد که بالاخره فهمیده چگونه باید بخشی مفید از یک ساز و کار جمعی باشد. لمسها حسابشده، پاسها رو به جلو، مشارکت بدون ترس در بازپسگیری توپ و مهمتر از همه، انرژی. نه انرژی از جنس دویدن بیهدف، بلکه انرژی از جنس درگیر بودن. این تفاوت ساده اما اساسی، همان چیزی است که پیشتر در نمایشهای او کمتر دیده میشد.
از سوی دیگر، نکته جذاب اینجاست که بیفوما به طرز عجیبی در برابر تیمهای اهوازی همیشه جان میگیرد. شاید خاطره، شاید چیزی که به اسم انگیزه شخصی میشناسیم اما هر چه هست، در هر دو جدال با نمایندگان خوزستان، او کاری کرده و اثر گذاشته. در هفتههایی که انتقادها از او بالا رفته بود، بازگشتش درست همانجا رخ داد که شاید خودش هم در خلوتش انتظارش را داشت. گاهی بعضی تیمها با یک نفر حرف میزنند. این قصه دقیقا از همان جنس بود.
اما سؤال مهمتر این است: آیا این یک جرقه است یا آغاز یک مسیر؟ پاسخ کامل را زمان میدهد اما نشانهها امیدوارکنندهاند. نه فقط به خاطر خود بیفوما، بلکه به خاطر زوجی که او در کنار ارونوف ساخت. اگر این همراهی به بلوغ برسد، پرسپولیس میتواند از آن سودی ببرد که استقلال این روزها از ترکیب آسانی - منیر میبرد؛ ۲ مهره هدفمند با قابلیت خلق جریان در میانه زمین و کنارهها؛ چیزی که دفاع هر تیمی را خسته و در نهایت تسلیم میکند.
هوادار پرسپولیس سالهاست یک چیز را با تمام وجود میخواهد: تیمی که فکر کند، نه تیمی که فقط بدود. شب بازی با استقلال خوزستان، جرقه این «فکر» دیده شد. ساختار ساده، اجرای روان، خط میانی سالم، هجوم بیاضطراب و دفاع بدون آشفتگی.
این تازه شروع راه است. این فقط یک قدم بود اما اگر قرار باشد یک بازی را به عنوان لحظه تغییر نامگذاری کنیم، شاید همین شب، همان لحظه تولد دوباره باشد.
و اگر این مسیر ادامه پیدا کند، شاید روزی برسد که وقتی اسم بیفوما را میشنویم، به جای جمله «آیا او بالاخره جواب میدهد؟» بگوییم:
او همان حلقه بود که کم داشتیم.
شروعی تازه، امیدی بزرگ و نقشآفرینی متفاوت بیفوما
رهایی سرخ
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها