اعتماد با چشمان کاملا باز
مهدی طاهرخانی: نیمفصل نخست بود و واپسین روزهای حضور گاریدو روی نیمکت پرسپولیس. نمایش و نتایج نهتنها قانعکننده نبود که حتی نگرانی را تا مغز استخوان پمپاژ میکرد.
نوع استفاده مرد اسپانیایی از بازیکنانی مثل علی علیپور آنقدر اشتباه بود که انگار پرسپولیس در خرید تکتک آنها فریب خورده.
بعد یک باخت از شدت خشم که کاملا با پردهای از احساسات چشمم را نابینا کرده بود، نوشتم: «سر پرسپولیس نه کلاه گشاد، بلکه گونی رفته!»
به دید من علی علیپور تمام شده بود، سروش رفیعی بیرمق و بیاثر. راهحل را در اخراج جمعی این بازیکنان میدیدم اما حقیقت، چیزی فراتر از آنچه بود که ما در زمین مسابقه میدیدیم. کجا؟ در دل ورزشگاه شهید کاظمی. در لابهلای وزنههای سالن جیم.
* اوسمار باج داد تا جام بگیرد
ایراد کار در انتخاب رضا درویش بود و اشتباه اصلی در سبک مربیگری گاریدو. او بهجای درک فوتبال و فوتبالیست ایرانی، دنبال ساختن مجموعهای از گلادیاتورها بود. تمرینات فوقسنگین بدنسازی در ابتدای فصل، بیتوجهی به واقعیتهای موجود و ناآگاهی از شرایط فیزیکی و سبک زندگی بازیکنان ایرانی باعث شد همه چیز به هم بریزد.
یک مثال ساده میزنم؛ درباره ارونوف.
اوسمار با درک واقعیت، ستاره ازبکش را غلط یا درست در پر قو گذاشت. معاف از تمرینات سنگین و بعضی روزها حتی سبک. حتی معاف کردنش در پرس حریف. وظیفهاش را به هافبکهای کناری و مدافعان داد اما در عوض همسترینگهای دائما آسیبپذیر اوستون سالم و سلامت ماند تا ستاره ازبک در دقیقه ۹۵ با زدن گل چهارم به استقلال خوزستان، پرسپولیس را برای همیشه به صدر جدول لیگ بیست و سوم ببرد. آنها تا ابد قهرمان آن لیگ هستند چون اوسمار درک کرد باید با پاهای شیشهای اما ذهن زیبای ارونوف راه بیاید. رشوه داد. باج داد. کولی داد. ارفاق کرد؛ هم به اوستون هم به گولسیانی. این دومی هم در بازی آخر زد زیر گوش جام بیست و سوم.
گاریدو اما میخواست با پرس از بالا بازی کند و بدنها را برای این هدف آماده میکرد اما نتیجه این شد؛ مصدومیت پشت مصدومیت، افت پشت افت. نابودی رسمی و جمعی تیمی که مربیاش کاری به واقعیات موجود نداشت و در سرزمین دیگری سیر میکرد.
با رفتن گاریدو ورق برگشت. درست است، پرسپولیس قهرمان نشد اما اگر گاریدو چند بازی زودتر میرفت، شاید داستان طور دیگری رقم میخورد. شاید همان بعد از بازی با الریان باید مدیریت تیم تصمیمش را میگرفت.
اما او آنقدر ماند که حتی به نساجی و مس در تهران باخت؛ ۶ امتیازی که همه چیز را تمام کرد. اسماعیل کارتال هر چه تلاش کرد، دیگر زمان کافی نداشت.
حالا نشانههای امید دیده میشود. علی علیپور همان بازیکنی که تصور میکردیم یک خرید اشتباه است، اینک با ۱۲ گل در صدر جدول گلزنان ایستاده. سروش رفیعی هم با ۶ پاس گل، جزو بهترینهاست. بازیکنانی که بعد از رفتن گاریدو دوباره جان گرفتند.
اما راه هنوز طولانی است. پرسپولیس کار زیادی دارد اما یک چیز مشخص است: کارتال کارش را بلد است. او لیستش را داده، بازیکنان مورد نظرش را معرفی کرده و اگر به آن لیست توجه شود، پرسپولیس جدیدی ساخته خواهد شد. نمونهاش سردار دورسون؛ تنها خرید کارتال. آمارش را نگاه کنید. در همین نیمفصل چند گل زده؟ چند پاس گل داده؟ در تیمی که در افت بود، او تفاوت را رقم زد.
هوادار پرسپولیس چارهای ندارد جز اعتماد. اعتماد به کارتال. به همه تصمیمات او در نقلوانتقالات باید احترام گذاشت چون دست آخر اوست که در صورت شکست مواخذه میشود.
حتی اگر او بخواهد از رفیعی و علیپور آماده عبور کند، باید پذیرفت.
روزی که برانکو در اوج فوتبال رامین رضاییان به او نه گفت، هوادار از سرمربی حمایت کرد و ثمرهاش را دید.
پرسپولیس باید از نو ساخته شود و کسی که میتواند این کار را بکند، اسماعیل کارتال است. اختلاف نظرها باید کنار برود. حتی اگر از درویش خوشمان نمیآید، الان زمان تسویهحساب نیست. الان وقت ساختن است، نه سوزاندن.
بعد نقلوانتقالات و جذب بازیکنان جدید، هیات مدیره فرصت دارد در صورت لزوم هر تغییری خواست انجام دهد اما در میانه رودخانه اسبها را عوض نمیکنند.
درویش کارنامهاش مشخص است و اگر ۴ سال دوام آورده به واسطه جامها است. اگر فتوحات همه مدیران استقلال، تراکتور و سپاهان در ۵ سال اخیر را کنار هم بگذارید، روی هم رفته اندازه او جام نگرفتند.
اما خب! این فصل یک شکست بزرگ بود به طوری که خودش استعفا کرد. پس باید به هیاتمدیره حق داد بعد از نقلوانتقالات هر تصمیمی خواست بگیرد.
هوادار پرسپولیس باید اتفاقات چند سال اخیر رقیب را ببیند و از تجربه ارزان و مرتکب نشده آنها درس بگیرد.
فاجعه این فصل استقلال دقیقا با تغییرات احساسی و به اصطلاح «دل خنک کن» رخ داد.
اگر فردی حرف دیگری میزند، مغرض و دشمن و بدخواه ما نیست اما یادتان نرود مسیر جهنم غالبا با نیات خوب سنگفرش شده است.