11/خرداد/1404
|
06:40
۲۳:۰۰
۱۴۰۴/۰۳/۰۹
استقلال با قهرمانی در جام حذفی سال بد لیگ را تلافی کرد

جامی برای دلجویی

باربد بهراد: بعضی قهرمانی‌ها از دل تاکتیک نمی‌آیند. نه از اردوی پیش‌فصل، نه از رختکن، نه از سکو. بعضی قهرمانی‌ها، فقط یک لحظه می‌خواهند؛ یک شلیک، یک پاداش برای تمام زجرها. استقلال ۱۴۰۳، همین بود. تیمی که یک سال تمام راه می‌رفت و کسی نمی‌فهمید مقصدش کجاست. تیمی که مربی عوض کرد، سبک عوض کرد اما زخمش هنوز تازه بود.
و حالا، در دقیقه ۱۲۰ یک فینال سرد و عصبی، توپ به پای چشمی رسید. نه توپ خاصی، نه موقعیتی طلایی. فقط یک موقعیت ساده، از دل شلوغی، از میانه‌ جنگ اعصاب. شوت زد. از میان زمین و زمان. از میان کابوس و امید. حالا جام، در دستان آبی‌هاست.
پایان فصل، همیشه جایی‌ است برای قضاوت نهایی. برای ایستادن جلوی آینه. استقلال در این آینه، چیزی جز شکست‌های انباشته، مربیان رفته‌ و آمده و بازی‌های بی‌حاصل نمی‌دید اما فوتبال، هنوز به لحظه‌ها وفادار است.
فینال حذفی، جدالی بود بین تیمی زخمی و تیمی جنگجو. ملوان آمده بود تا نشان دهد هنوز می‌شود با تعصب قایق ساخت و توفان را شکست داد. زارع تیمش را باهوش چیده بود. بسته، فیزیکی، منظم. و استقلال؟ تیمی پُر از اما و اگر. پُر از سوال‌های بی‌جواب.
نیمه اول، بیشتر شبیه یک نمایش درگیرانه بود تا فینال. نه فرصتی خاص، نه جذابیتی ممتد. عمری از ملوان یکی دو بار لرزه به جان آبی‌ها انداخت. از آن طرف، نه کوجو کار خاصی کرد، نه جوما، نه رضاوند. رضاییان مثل همیشه پرانرژی بود اما بی‌ثمر. توپ‌ها می‌آمدند و می‌رفتند، بدون آنکه نتیجه تغییر کند.
حسینی، شاید تنها نام مطمئن استقلال در این نیمه بود. با یکی دو واکنش خوب، دروازه را بسته نگه داشت. داور؟ در هر ۲ نیمه، حداقل یک صحنه برای اعتراض ملوانی‌ها ساخت اما او آمده بود برای سوت زدن، نه برای دل‌خوش کردن.
نیمه دوم اما بازی کمی بازتر شد. استقلال جلوتر آمد. جباری فهمید باید ریسک کرد. توپ‌ها را به جناحین بردند، به رضاییان، به کوشکی، به حردانی. یکی دو شوت نصفه‌ و نیمه‌زده شد. اما همچنان همه‌ چیز در هاله‌ای از احتیاط و بی‌تصمیمی فرورفته بود.
یک گل هم زدند. یا فکر کردند زده‌اند. کوجو توپ را در تور کاشت اما داور سوت زد. خطا. انگار قهرمانی هنوز نمی‌خواست بیاید.
کار به وقت‌های اضافه کشید. جایی که نه تاکتیک مهم است، نه تمرین، نه برنامه. فقط دل می‌خواهد. فقط نفس. کوشکی رفت، زد، مهار شد. آزادی ضربه زد، بیرون رفت. همه منتظر بودند یکی بیاید و بازی را تمام کند.
و دقیقه ۱۲۰، استقلال یک بار دیگر نامش را نوشت. نه با ستاره، نه با معجزه. با ۳ پاس ساده. توپ از رضاییان برگشت. صالح حردانی با سر توپ را خواباند. اندونگ باهوش عمل کرد و توپ را روی خط برای چشمی گذاشت.
و چشمی... همان هافبکی که سال‌هاست نماد روزهای تلخ و سخت استقلال شده، همان مرد آرام بی‌ادعا، در درون محوطه شلیک کرد. نه از روی قدرت، از روی تصمیم.
گل، نه فقط به دروازه ملوان؛ به دروازه تردید هم رفت. به دل شایعات، به قلب آنهایی که فصل را از یاد برده بودند.
سوت پایان که‌ زده شد، استقلال نه فقط جام را برده بود، بلکه خودش را پس گرفته بود. تیمی که در بحرانی‌ترین فصل یک دهه اخیرش، قهرمان شد. تیمی که با یک شوت، پرونده پرحاشیه‌ترین سالش را بست.
این قهرمانی با قهرمانی‌های قبل فرق دارد. نه پرگل بود، نه چشم‌نواز، نه مقتدرانه اما یک چیز داشت: نفس.
نفس آخر که از گلوی روزبه چشمی بیرون آمد. حالا استقلال، با همین یک نفس، زنده است.
سلام بر جام، سلام بر آسیا!

ارسال نظر
پربیننده