قرآن اهالی غزه فقط روی طاقچه نیست!
ریحان میگوید فلسطینیها خیلی اهل رفتوآمد و معاشرت هستند. عصر پنجشنبه و جمعه، مخصوص میهمانی و دید و بازدید است. مردم غزه تفریحی به اسم مسافرت داخلی ندارند. خروج از نوار غزه هم کار راحتی نیست. نوار غزه وسعت زیادی ندارد. از سر تا ته آن را که بخواهی ماشینسواری کنی، یک ساعت هم نمیشود. جای خاصی هم برای تفریح به جز ساحل ندارد. همین رفتوآمدهای خانوادگی مهمترین دلخوشی مردم در غزه است. میگوید وقتی در غزه زندگی میکردیم، مدام خانه مادربزرگم بودیم. هفتهای چندبار هم خاله، داییها، عمه و عموها را میدیدیم. این چند سالی که از غزه آمدیم بیرون، فقط با تماس تصویری با هم در ارتباطیم. مراسمهای عروسی و خواستگاری و عید فطر و قربان را هم مجازی شرکت میکنیم. از طوبی پرسیدم: «چطور دلتنگی رو تحمل میکنید؟ ندیدن مادر و پدرتون رو؟ سخت نیست؟» خندید و یکی از آن دیالوگهای غیرقابل درک مخصوص به خودش را گفت: «خیلی که دلتنگ باشم، قرآن میخونم». من این حرف را از طوبی باور میکنم. قرآن طوبی خیلی بهدردبخورتر از قرآن نقرهکوب توی طاقچه خانه ما است.
مرضیه اعتمادی/ ماهیها به دریا برمیگردند
انتشارات شهید کاظمی
صفحه 112
***
باید دیوانهوار بکشیم و بکشیم!
[آرنون سافر] وقتی داشت نیاز به عقبنشینی یکجانبه از غزه را توضیح میداد، گفت: «2.5 میلیون نفر در غزه تحت محاصره زندگی میکنند. این مردم با کمک اسلام بنیادگرای دیوانهوار، حیوانات بزرگتری از آنچه امروز هستند خواهند بود. اگر میخواهیم زنده بمانیم، باید بکشیم و بکشیم و بکشیم؛ هر روز، از صبح تا شب». این زمانی بود که [او] یکی از مشاوران نزدیک شارون [نخستوزیر اسبق اسرائیل] بود.
ماکس بلومنتال/ فصلنامه علوم اجتماعی ترجمان
مینا قاجارگر - شماره 2، صفحه ۳۰۷
***
اشکها و لبخندهای شب خداحافظی
اولینبار که درست و حسابی دیدمش بعد از عقدمان بود. با هم رفتیم خیابانهای اطراف دامپزشکی. وسط اسفند 2 تا آبمیوه تگری خوردیم پر از یخ. خیلی چسبید. برگشتیم خانه مامانجون. صدام درنمیآمد. مامان جونش چایی آورد و از اتاق رفت بیرون. ناصر داشت کتش را درمیآورد که گفت فردا باید برود جبهه. توی دلم گفتم اول راه و جدایی؟ گریهام گرفت. ناصر دستهام را محکم گرفت توی دستهاش. نباید گریهام بند میآمد. میخواستم با اشکهام که میچکید روی انگشتهای کشیدهاش دلش را بلرزانم. اما برعکس شد. دستهام را گذاشت روی صورتش و آنقدر قربان صدقهام رفت و زبان ریخت که من کوتاه آمدم. خندیدم. با صورت خیس اشک حتی قهقهه هم زدم. چشمهایم را ریز کردم، گفتم: «باشه برو؛ ولی جون اکرم زود برگردی آ».
رخساره ثابتی/ نیمه پنهان ماه ۱۸
ناصر کاملی به روایت همسر شهید
انتشارات روایت فتح - صفحه ۱۲
***
سرکشی یزدی و قطبزاده
در چند مورد رفتارهای یزدی، نشان از تمایل او به مخفی نگه داشتن خیلی چیزها از نگاه رهبری انقلاب داشت. مرحوم حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور نقل میکند زمانی که انورسادات در «کمپ دیوید» توافق سازش با صهیونیستها را امضا کرد و امام خمینی(ره) دستور قطع رابطه با مصر را دادند، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده از پخش خبر این دستور امام در صداوسیما خودداری کردند. یزدی در واکنش به اعلام نگرانی امام از این امر گفته بود: «دیر نمیشود».
مرتضی صفارهرندی/ رازهای دهه 60
دفتر پژوهشهای کیهان - صفحه ۵۵
***
ویژگیهای قرون جدید!
پیشرفت در این دنیا، پیشرفت به جانب «درد» خواهد بود... عادت به «اندیشه» را که یادگار روزگاران پیش از این دوران است از بین میبرند. پیوند میان فرزند و والدین، میان مرد و مرد، میان مرد و زن و میان زن و زن را بریدهاند. هیچکس دیگر جرأت اعتماد کردن به زن و فرزند و دوست را ندارد. در آیندهای نهچندان دور «اناثیت» و مهر و عواطف و دوستی نخواهد بود. بچهها هنگام تولد از مادرانشان گرفته میشوند. غریزه جنسی نابود خواهد شد. زادوولد مانند تجدید کارت جیرهبندی، تشریفاتی سالانه خواهد شد. میل شهوت را متخصصان و کارشناسان اعصاب این دنیا از بین میبرند. وفاداری جز وفاداری به حزب در میان نخواهد بود. عشق، جز عشق به «برادر بزرگ» یا «ناظر کبیر» وجود نخواهد داشت. هنر و ادب و علم هم دیگر در میان نخواهد بود. تمایزی میان زشتی و زیبایی برجا نمیماند. کنجکاوی نخواهد بود. تمام لذتهای قرابتزا و رقابتزا از میان برداشته خواهد شد. اما سرمستی از باده قدرت مرتب افزایش مییابد و ظریفتر میشود. تصویر آینده جهان در این دنیا عبارت است از پوتینی که جاودانه چهره انسان را لگدمال میکند. قدرت جاوید و ابدی و قهاریت یعنی این...
این همه یعنی هَدم انسانیت و نابودی اندیشه و زوال فرهنگ بر اثر نفرت و قلدری و اطاعت محض از دیکتاتور جبار و در عین حال دوست داشتن او.
نیل پستمن / زندگی در عیش، مردن در خوشی
صادق طباطبایی - صفحات ۴۰ و ۴۱
گردآورنده، تقی دژاکام