03/آبان/1404
|
02:04
بازخوانی یک هشدار تاریخی

آیت‌الله نائینی و رؤیای پایان استبداد

حمید ملک‌زاده: چند روز پیش رهبر انقلاب در سخنانی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره بین‌المللی میرزای نائینی، او را یکی از روحانیون بزرگ و آگاه دانستند که در راه آزادی ملت ایران و محدود کردن قدرت مطلقه شاهان، با قلم و اندیشه خود جهاد کرد. اشاره رهبری به نائینی فقط یاد یک متفکر دینی نیست، در واقع تذکری است به ما که مبادا فراموش کنیم چرا ملت ایران روزی علیه استبداد برخاست و چگونه مردانی از جنس نائینی کوشیدند استبداد را نه‌تنها از تخت پادشاهی، بلکه از ذهن و باور جامعه برچینند. اهمیت این سخنان در دلالت‌هایی است که اندیشه میرزای نائینی برای ایران امروز دارد؛ تا جایی که می‌توانیم بسادگی ادعا کنیم نائینی برای ما اندیشمندی معاصر است. این ادعا بیش از هر چیز از این جهت حائز اهمیت است که  در دوران نائینی، ایران میان 2 دنیای کهنه و نو گرفتار بود؛ از یک سو سلطنت مطلقه و از سوی دیگر بیداری تازه‌ای که می‌خواست مردم را صاحب حق و کشور را قانونمند کند. در چنین فضایی، نائینی برخلاف بسیاری از علما که ترجیح می‌دادند از سیاست فاصله بگیرند، وارد میدان شد و کتاب ماندگارش، «تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله» را نوشت؛ اثری که نه فقط یکی از مهم‌ترین متون سیاسی عصر مشروطه است، بلکه سندی دینی برای دفاع از آزادی و نظارت مردم بر قدرت به شمار می‌آید.
* چرا باید او را جدی گرفت
نظام فکری میرزای نائینی بیش و قبل از هر چیز در این واقعیت نهفته است که او توانست از درون سنت دینی، زبانی تازه برای گفت‌وگو درباره آزادی و عدالت بسازد. او برخلاف روشنفکران غربگرا که دین را مانع پیشرفت می‌دانستند، معتقد بود ریشه آزادی‌خواهی و قانون‌گرایی در خود شریعت اسلامی نهفته است. از نظر او، جامعه دینی زمانی سالم و آباد می‌شود که مردم بتوانند بر حاکمان نظارت کنند و قدرت از مرز قانون فراتر نرود. روایت نائینی بر فهمی از انسان استوار بود که او را از شایستگی وارد شدن در رابطه‌ای حقوقی با خداوند متعال برخوردار می‌دانست. نائینی برای توضیح دادن این مساله جهان را چون موقوفه‌ای تفسیر کرد که از طرف خداوند متعال برای بهره‌مند شدن انسان وقف شده است؛ موقوفه‌ای که اداره کردن آن به شرایطی در حدود قانون الهی و عقلی که پروای پروردگار دارد، مشروط شده است. نائینی به این ترتیب مبنایی شرعی برای بهره‌مندی انسان مؤمن از جهان و مشروط شدن حکومت به قانون از درون گفتمان دینی و بر پایه فقه اسلامی ارائه می‌کرد.
در این مسیر نائینی به روشنی میان 2 نوع حکومت تفاوت قائل می‌شود؛ یکی «حکومت عادلانه و مقیده به قانون» و دیگری «حکومت استبدادی و خودکامه». در نگاه او، حتی اگر حکومت به ظاهر دینی باشد اما از نظارت مردم و محدودیت قانونی فرار کند، باز هم در شمار حکومت‌های استبدادی است. به همین دلیل است که نائینی با شجاعت از چیزی سخن گفت که او آن را «استبداد دینی» نامید.
* استبداد دینی از نگاه نائینی
استبداد دینی از نظر نائینی خطرناک‌ترین نوع استبداد است، چون به نام دین می‌آید و در نتیجه، مقاومت در برابر آن دشوارتر می‌شود. اگر شاه ستم کند، مردم می‌دانند با ظالمی دنیایی طرفند اما اگر ظالمی لباس دین بپوشد، وجدان مردم را هم اسیر می‌کند. نائینی می‌گفت هرگاه دین از مسیر اصلی خود جدا شود و در خدمت توجیه قدرت قرار گیرد، نه‌تنها دیگر راه نجات نیست، بلکه ابزار اسارت مردم می‌شود. روح این عبارات نائینی را در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) هم می‌توان جست‌وجو کرد. ایشان بارها تاکید کرده بودند رفتار مستبدانه یا اداره ناصحیح کشور اگر از سوی کارگزاران جمهوری اسلامی ایران باشد، مفسده‌ای به مراتب بیشتر از آن چیزی دارد که در نظام شاهنشاهی اتفاق افتاده بود. اشاره امام راحل نیز درست به همین موضوعی است که علامه نائینی در نظر داشته است.
نائینی همچنین هشدار می‌داد هیچ‌کس، حتی عالم دینی یا فقیه، نباید خود را فراتر از قانون بداند و نباید اجازه دهد ایمان مردم سپر قدرت شود. نائینی باور داشت دین راستین با عقل، عدالت و مسؤولیت گره خورده است و اگر این سه کنار گذاشته شود، آنچه می‌ماند، تنها نامی از دین است، نه حقیقت آن. به تعبیر خودش، «استبداد دینی از استبداد سلطانی بدتر است، زیرا دین را ملعبه هوا و هوس می‌کند». 
از دید نائینی، رسالت علما و اندیشمندان دینی نه در دفاع از صاحبان قدرت، بلکه در بیداری ملت و پاسداری از حق مردم است. در کتاب خود می‌نویسد وظیفه عالم دین، تبیین حدود قدرت است، نه توجیه بی‌حدی آن. این سخن در زمانه‌ای که بسیاری از علما از حکومت می‌ترسیدند یا به آن نزدیک بودند، جسورانه و انقلابی بود.
* ایمان، آزادی و خطر بازگشت استبداد
رهبر انقلاب در سخنان اخیرشان دقیقاً بر همین روح آگاه و مسؤول نائینی تأکید کردند. نائینی با ایمان عمیق خود به اسلام، نشان داد آزادی با دین در تعارض نیست. او حکومت صالح را حکومتی می‌دانست که در برابر ملت پاسخگو باشد و از قانون تبعیت کند، نه اینکه قانون را تابع اراده خود کند. نائینی در دورانی زندگی می‌کرد که «استبداد» فقط در دربار خلاصه نمی‌شد، بلکه در ذهن‌ها و عادت‌ها نیز ریشه داشت. او خوب فهمیده بود ملت اگر خود را ناتوان بداند و به اطاعت کورکورانه خو بگیرد، حتی اگر پادشاهی هم نباشد، باز گرفتار استبداد خواهد شد. از این رو، بر «خودآگاهی ملی» و «بصیرت دینی» تأکید می‌کرد و معتقد بود مردم باید نسبت به حکومت حساس و پرسشگر باشند. زنده نگه داشتن روح پرسشگری و عدالت‌خواهی در میان مردم وظیفه‌ای دائمی است.
* میراث نائینی برای ما
اکنون که بیش از 100 سال از زمان نائینی گذشته، اندیشه او هنوز زنده و ضروری است. او به ما آموخت هیچ قدرتی مقدس نیست مگر آنکه در خدمت عدالت و مردم باشد. دین اگر با آزادی پیوند نخورد، به ابزار سلطه تبدیل می‌شود و آزادی اگر از معنویت تهی شود، به خودخواهی و بی‌نظمی می‌انجامد. 
از این جهت، اندیشه نائینی مقدمات نظری را برای تحقق ایده اسلام سیاسی در مقام نظامی که در آن قدرت سلطانی مشروط و قوه عاقله ایرانی در کار اداره کشور وارد می‌شود، فراهم کرد. درست در همین معناست که می‌توانیم بگوییم نائینی نماد روحانیتی است که به جای عافیت‌طلبی، به مسؤولیت دینی و اجتماعی خود عمل کرد. او نشان داد عالم دین می‌تواند در کنار مردم بایستد و از آزادی به ‌عنوان نعمتی الهی دفاع کند. در روزگاری که جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازسازی اعتماد، عدالت و قانون‌گرایی است، بازخوانی نائینی می‌تواند یادآور اهمیت نظارت ملت و پایبندی به قانون باشد.
میراث نائینی، ایمان آگاهانه است؛ ایمانی که با سکوت و تقلید سازگار نیست. او به ما یاد داد آزادی، هرچند هدیه‌ای آسمانی است اما حفظ آن بر دوش مردم است؛ و مردمی که بیدارند، هیچ قدرتی نمی‌تواند بر دست و اندیشه‌شان زنجیر بیندازد. این همان روایتی از ایمان در فقه سیاسی شیعه است که در جمهوری اسلامی ایران به صورتی نهادمند و در قالب نظامی سیاسی تعین پیدا کرده است؛ روح قانون اساسی که باید در هر کنش یا واکنش سیاسی در قبال قدرت سیاسی به آن توجه کرده و آن را سرلوحه داوری‌های سیاسی خود قرار داد.

ارسال نظر
پربیننده