26/آذر/1404
|
23:37
نگاه

دفاع مقدس به مثابه تجربه

مهرداد احمندی: آنچه در تأکیدهای اخیر رهبر انقلاب درباره دفاع‌ مقدس و نحوه مواجهه دستگاه‌های فرهنگی با آن برجسته شد، نه صرفاً گلایه از کم‌کاری‌ها یا ضعف تولیدات، بلکه طرح یک مسأله بنیادی‌تر بود: ما هنوز نتوانسته‌ایم انسان برآمده از تجربه دفاع‌ مقدس را بدرستی بفهمیم و روایت کنیم. تأکید بر هنرمندانه بودن آثار، در واقع تأکید بر همین ناتوانی پنهان است؛ ناتوانی در عبور از گزارش، شعار و تکرار و رسیدن به فهمی عمیق از انسانی که در دل جنگ شکل گرفت. وقتی این انسان شناخته نشود، طبیعی است تولیدات فرهنگی نیز یا به کلیشه فروکاسته شود یا از تأثیرگذاری بر مخاطب امروز بازبماند. بنابراین مسأله دفاع‌ مقدس، پیش از آنکه مسأله تعداد فیلم‌ها، کتاب‌ها یا همایش‌ها باشد، مسأله نوع نگاه به انسان و تجربه تاریخی او است.
در این چارچوب فکری، نقدی که سال‌هاست متوجه حوزه فرهنگ بویژه بازنمایی دفاع‌ مقدس می‌شود، معنای عمیق‌تری می‌یابد. مسأله فقط کم‌کاری نهادی یا ضعف بودجه‌ای یا حتی خطاهای مدیریتی نیست، مسأله اصلی، نشناختن «انسان دفاع مقدس» است؛ انسانی که نه در ساحت نظری بدرستی صورت‌بندی شده و نه در ساحت هنری توانسته به شکلی زنده، باورپذیر و الهام‌بخش بازنمایی شود. نتیجه این ناآشنایی، تولید آثاری است که یا به شعار و کلیشه فرو می‌غلتند، یا به گزارش‌های خشک و بی‌روح تقلیل می‌یابند؛ آثاری که مخاطب امروز، بویژه نسل‌های پس از جنگ، با آنها ارتباط برقرار نمی‌کند. انسان دفاع‌ مقدس، پیش از هر چیز، انسانی عادی است؛ نه فرشته‌ای آسمانی و نه موجودی اسطوره‌ای. او از دل همین جامعه برخاسته، با همان دغدغه‌ها، ترس‌ها، تردیدها، علاقه‌ها و ضعف‌هایی که هر انسان دیگری دارد. اگر این نقطه آغاز را نپذیریم، هر توصیفی از دفاع‌ مقدس ناگزیر غیرقابل باور خواهد شد. پرسش اصلی دقیقاً همین‌جا مطرح  می‌شود: چه شد که این انسان عادی، در بزنگاهی تاریخی، به انسانی تبدیل شد که توانست از جان، آسایش، خانواده و آینده شخصی خود بگذرد و در مسیری قدم بگذارد که عقل معاش‌محور و منفعت‌سنج روزمره، آن را توجیه نمی‌کند؟ پاسخ به این پرسش، نه با چند مفهوم انتزاعی و نه با تکرار واژه‌های مقدس، به ‌دست نمی‌آید، بلکه نیازمند فهم یک فرآیند پیچیده انسانی، اجتماعی و فرهنگی است. در این فرآیند، بخشی از ویژگی‌ها و ارزش‌ها از پیش در فرد وجود داشت: ایمان دینی، حس تعلق به خانواده و وطن، غیرت، مسؤولیت‌پذیری، جوانمردی و ...
حتی نوعی آرمان‌خواهی خام و ناپخته؛ اما اینها به ‌تنهایی کافی نبود. شرایط تاریخی، تجربه انقلاب، فضای جمعی، رفاقت‌ها، الگوها، رنج مشترک و مواجهه مستقیم با خطر و مرگ، مفاهیم و ارزش‌های تازه‌ای را به این سرمایه اولیه افزود؛ مفاهیمی چون معنای تازه‌ای از ایثار، نسبت متفاوت با دنیا، فهمی عمیق‌تر از مرگ و زندگی و نوعی عقلانیت اخلاقی که در آن، «باید»های ارزشی می‌توانست بر «می‌خواهم»های فردی غلبه کند. انسان دفاع‌ مقدس، محصول جمع شدن این لایه‌هاست؛ نه حذف انسانیت عادی، بلکه تعالی و دگرگونی آن در یک موقعیت استثنایی.
مشکل آنجاست که بسیاری از تولیدات فرهنگی ما یا این فرآیند را نادیده گرفته‌اند، یا آن را ساده‌سازی کرده‌اند. نتیجه، شخصیت‌هایی تک‌بعدی است که یا از ابتدا کامل و بی‌نقص‌اند یا بدون هیچ کشمکش درونی، مسیر قهرمانی را طی می‌کنند. چنین شخصیت‌هایی نه فقط باورپذیر نیستند، بلکه امکان همزاد‌پنداری را از مخاطب می‌گیرند. هنر اگر قرار است تأثیرگذار باشد، باید مخاطب را درگیر کند؛ باید او را به درون تجربه ببرد، نه اینکه از بیرون برایش حکم صادر کند. تأکید رهبر انقلاب بر «هنرمندانه بودن» آثار دفاع ‌مقدس، دقیقاً ناظر به همین نقطه است: هنرمندی یعنی توانایی نشان دادن پیچیدگی انسان، نه پوشاندن آن زیر لایه‌ای از تقدس‌نمایی شتاب‌زده.
در این میان، نقش آنچه به ‌اصطلاح «انگیزه کارمندی» نامیده می‌شود، قابل تأمل است. وقتی مواجهه با دفاع‌ مقدس صرفاً به یک وظیفه اداری، یک مأموریت سازمانی یا یک پروژه قابل گزارش تقلیل می‌یابد، طبیعی است که عمق پدیده فهم نشود. فهم انسان دفاع‌ مقدس، نیازمند نوعی درگیری وجودی است؛ نیازمند این است که هنرمند، نویسنده یا پژوهشگر، خود را در معرض پرسش‌های سخت آن تجربه قرار دهد: اگر من بودم چه می‌کردم؟ از چه چیزهایی می‌ترسیدم؟ چه چیزی می‌توانست مرا به ماندن یا رفتن وادارد؟ بدون چنین درگیری‌ای، محصول نهایی هر قدر هم پرهزینه و پرزرق‌وبرق باشد، تأثیرگذار نخواهد بود. از این منظر، پرداخت هنرمندانه به دفاع‌ مقدس، بیش از آنکه به تکنیک‌های صرف یا قالب‌های خاص وابسته باشد، به نوع نگاه وابسته است. فیلم، سریال، رمان، شعر، موسیقی یا حتی همایش و مستند، همه می‌توانند مؤثر باشند، اگر حامل نگاهی صادقانه، عمیق و انسانی باشند. هنرمندی یعنی روایت جزئیات زندگی، نشان دادن تردیدها و شکست‌ها، ترس‌ها و امیدها و اجازه دادن به مخاطب برای کشف معنا، نه تحمیل آن. هنرمندی یعنی به‌ جای شعار، داستان گفتن؛ به ‌جای تیپ‌سازی، شخصیت‌پردازی کردن و به‌ جای اغراق، وفادار ماندن به حقیقت تجربه‌شده.
در کنار این بعد نرم‌افزاری، بعد سخت‌افزاری نیز اهمیت دارد. حتی بهترین آثار، اگر در پلتفرم‌ها و قالب‌هایی عرضه شوند که مخاطب امروز با آنها ارتباطی ندارد، دیده نخواهند شد. جهان رسانه تغییر کرده و عادت‌های مصرف فرهنگی نیز دگرگون شده است. حضور مؤثر در شبکه‌های نمایش خانگی، پلتفرم‌های دیجیتال، فضای مجازی و حتی قالب‌های کوتاه و خلاقانه، بخشی از همان هنرمندی است که از آن سخن گفته می‌شود. عرضه اثر، امتداد تولید آن است و بی‌توجهی به این امتداد، به معنای ناتمام گذاشتن فرآیند تأثیرگذاری است. در نهایت، بازگشت به انسان دفاع‌ مقدس، بازگشت به همان نگاه کلانی است که در تأکیدهای اخیر رهبر انقلاب دیده می‌شود. نگاهی که می‌خواهد از قضاوت‌های سطحی عبور کند و به ریشه‌ها برسد؛ نگاهی که به‌جای ناامیدی از کاستی‌ها، بر ظرفیت‌ها تکیه می‌کند و نگاهی که می‌داند اگر انسان آن تجربه تاریخی بدرستی فهم و روایت شود، نه‌تنها گذشته، بلکه حال و آینده نیز می‌تواند از آن الهام بگیرد. دفاع‌ مقدس صرفاً یک خاطره یا یک مناسبت تقویمی نیست؛ یک منبع زنده معنایی است که هنوز می‌تواند با انسان امروز سخن بگوید، به شرط آنکه زبان گفت‌وگو را بلد باشیم.

ارسال نظر
پربیننده