|
چوپانی و کراوات
یکی بود، یکی نبود. روزی روزگاری چوپانی میدوید و فریاد میزد: آاااای گرگ... آااااای گرگ... مردم بیایید که باز هم همان گرگِ پدرسگ(!)، به گله حمله کرده و چیزی نمانده تا همه چیزتان را بگیرد و با خودش ببرد آنطرف آب... چوپان، همانطور که فریاد میزد و میدوید، حواسش بود که مردم یکجورِ ناجوری نگاهش میکنند، اما اهمیت نداد و به دویدن ادامه داد و داد تا اینکه رسید به جمعیت توی مسجد. چوپان، دست بُرد و ترمزدستی را کشید، اما لاستیک جلو سمت راننده ترکید و چوپان با کله پرت شد توی جاکفشی. چوپان کم نیاورد و با صدای گرفته داد زد: آااااای... ارسال به دوستان
اخباری از آینده!
100سال آینده بین ایران و آمریکا چه اتفاقاتی میافتد!
فرض کنید الان در صد سال آینده هستیم. یعنی امسال دقیقا سال 1498 هجری شمسی است. احتمالا از رسانهها یک همچین اخباری میشنویم. ارسال به دوستان
نگاهی به سریالهای ماه رمضان
نگاه جدید به ارواح معذب و ادبیات جدید در دیالوگها در شبکه سه
تاثیر معجزه آسای پوشش فرنگی درشبکه یک
دغدغه اصلی جوان ایرانی درشبکه دو ارسال به دوستان
آکسفورد، MIT آزاد باید گردد!
بیانیه جدید جمعی از معترضین به لزوم رعایت پوشش در دانشگاه ارسال به دوستان
ای جان داداش!
به ملت زل زده، پر رو و بشاش ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|