30/اسفند/1403
|
09:26
۲۲:۳۶
۱۴۰۳/۱۲/۰۳
به بهانه سالگرد  کودتای سوم اسفند 1299

رضاشاه از دریچه نگاه خارجی‌

مهدی سلامی: تاکنون نقل‌های تاریخیِ بسیاری در مذمت پهلوی اول شنیده‌ایم که عمدتا از زبان اشخاص و تاریخ‌نگاران داخلی بوده است. در این بین، کمتر پیش آمده نقل‌هایی را از زبان اشخاص یا محافل خارجی یا حتی روزنامه‌های‌شان بشنویم؛ خارجی‌هایی که خودشان هم‌عصر رضاشاه بوده‌اند و از دریچه نگاه خود به شخصیت، کنش‌ها و کارنامه سیاست‌ورزی او نگریسته‌اند.
باید بدانیم نقل‌های خارجی‌ها، از چند جنبه، واجد ارزش بسیار است، چرا که مثلا فلان دیپلمات کنسولگری وقت آمریکا در تهران، به سبب مصونیت دیپلماتیک، جرأت آن را داشته در گزارش‌های روزانه خود، نکاتی را بر زبان بیاورد که یک رجل سیاسیِ ایرانی، از ترس مجازات پهلوی، جرأت بیانش را نداشته است. یا مثلا گزارش دیپلمات‌های خارجی، عمدتا به صورت محرمانه برای دولت متبوع‌شان مخابره می‌شده و به همین دلیل، اطلاعات زیادی بدون هیچ ملاحظه و سانسوری، میان آنها ردوبدل می‌شده است. البته نباید فراموش کرد برخی متغیرها (از جمله مثلا استعمارگر بودن دولت خارجی و نگاه از بالا به پایینش) موجب می‌شده برخی اخبار و اطلاعات مخابره‌شده، مغرضانه یا حتی خلاف واقع باشد.
با این مقدمه، نقل برخی توصیفات خارجی، آن هم مقارن با سالگرد کودتای ننگین سوم اسفند 1299 جالب ‌توجه خواهد بود.
در یکی از اسناد خارجی مندرج است که وقتی سفیر وقت آمریکا می‌رود تا اعتبارنامه‌اش را به شخص رضاشاه تقدیم کند، در بازگشت، در گزارشش به آمریکا می‌نویسد: «اولین چیزی که از این مرد [رضاشاه] در ذهن من نقش بست، این بود که گویا وحشی‌ترین موجود عالم را دیدم!»
سروان «فرانک سی. جدلیکا» وابسته نظامی آمریکا، در گزارشی با عنوان «خلق و خوی رضاخان» می‌نویسد: «رضاخان، رئیس‌الوزرای جدید ایران، اگرچه به عالی‌‌ترین مقام سیاسی کشور رسیده است، هنوز نتوانسته لااقل یکی از اخلاق روزهای گذشته‌اش را که سرباز و افسر قزاق بود کنار بگذارد... رضاخان هنوز میل دارد اشخاصی را که خلاف اراده‌اش عمل می‌کنند شخصاً تنبیه کند. وقتی وزیر جنگ بود هم هنگام غضب، به صورت فرد مقابل سیلی می‌زد یا او را به باد کتک می‌گرفت؛ حال می‌خواست طرف، رئیس‌الوزرا باشد یا رئیس نظمیه، مدیر روزنامه، افسر یا هر مقام دیگر. طی 2 هفته گذشته نیز وی از دست چند نفر غضبناک شد که البته بلافاصله شخصاً آنها را کتک زد. طبق گزارش‌ها، تازه‌ترین قربانیانش یک افسر پلیس و یک ملا بودند. شکی نیست عدم خویشتنداری رضاخان در مقابل این غرایز بدوی نفرت‌انگیز است. چنین رفتاری ذهنیت نامطلوبی علی‌الخصوص در بین خارجی‌ها ایجاد می‌کند... برای آنکه درک بهتری از رفتار رئیس‌الوزرا داشته باشیم، باید محیطی را که در آن بزرگ شده و شرایط جسمی و ذهنی او را مدنظر قرار دهیم...». شایان توجه است این گزارش، متعلق به دوره‌ای است که رضاخان رئیس‌الوزرا بوده و هنوز به مقام سلطنت نائل نشده بود. پرواضح است این خلق ‌و خوهای بدوی، در دوران سلطنت که دایره قدرتش به میزان حداکثری رسیده بود، شدیدتر شد.
در بخشی از گزارش سفارت انگلیس در ایران، مورخ 4 مارس 1935 (اسفند 1313)، ذیل عنوان «گزارش‌های مربوط به شخصیت‌های برجسته ایران»، نویسنده، اینگونه به شخصیت «رضاشاه پهلوی» پرداخته است: «او محبوبیت ندارد اما همه از او هراس دارند که البته در یک کشور شرقی امتیاز بزرگی محسوب می‌شود. فرد ریاکاری است و کلی‌بافی و دورویی را سلاح‌های مناسبی تلقی می‌کند. به هرکسی که باهوش‌تر از او باشد مظنون است. هر یک از فرماندهان ارتش را که بیش‌ از اندازه موفق عمل کرده باشند، بدون درنگ بازنشسته می‌کند. رفتارش به ‌گونه‌ای است که محبوبیتی نزد زیردستانش پیدا نکرده و نمی‌تواند روی وفاداری آنها در شرایط سخت حساب کند [چنانکه در شهریور 1320 چنین اتفاقی افتاد و ملت ایران حتی نتوانست روی وفاداری خود رضاشاه حساب کند!]... رضاشاه فردی حریص و مال‌اندوز است و تمام ابزارهای کسب پول و ملک را به کار می‌برد. تریاک و مشروبات الکلی مصرف می‌کند. از هنگامی‌که شاه شده، چاق‌تر و پف‌کرده‌تر شده است. زیردستانش از لحن و رفتار خشونت‌آمیز رضاشاه هراس دارند. با این ‌حال، خود وی نیز همواره می‌ترسد. گفته می‌شود رضاشاه هیچ‌گاه بدون آنکه چند قبضه سلاح در دسترس داشته باشد، نمی‌خوابد و گاهی اوقات از خواب می‌جهد و یکی از این سلاح‌ها را به دست می‌گیرد. نسبت به تمام کسانی که مظنون به توطئه‌چینی علیه وی هستند بی‌رحم است. صرف مظنون شدن وی به یک فرد کافی است که آن فرد به حبس ابد یا حتی مرگ محکوم شود. به‌رغم آنکه مهارت زیادی در نحوه برخورد با هموطنانش دارد، با دیدگاه‌ها و ذهنیت‌های خارجی ناآشناست. او تا ژوئن 1934 که سفری رسمی به ترکیه داشت، تنها یک‌ بار از ایران خارج شده بود و آن هم هنگامی بود که مسیر خوزستان - ‌تهران را از راه بغداد طی کرد... عطش وی به دستیابی به زمین‌های بیشتر، هنوز فروکش نکرده است».
ارتش رضاشاهی 16 سال پس از آغاز سلطنت او، در نخستین و البته تنها تهدید جدی برون‌مرزی‌اش، در مواجهه با نیروهای متفقین در سوم شهریور 1320، ظرف تنها چندساعت از هم فروپاشید و 3 روز بعد، فرمان ترک مخاصمه رسما از سوی نخست‌وزیر وقت (محمدعلی فروغی) به نیروهای مسلح اعلام شد. بگذریم که همین مقاومت به ‌اصطلاح 80 ساعته (تعبیری تحقیرآمیز از سوی رسانه‌های وقت آمریکا!) برای شاهی که خودش در رأس نیروهای مسلح ایران قرار داشت و خودش یک نظامی بود، گزاره‌ای حقارت‌بار بود اما از زاویه‌ای دیگر، با مرد به ‌غایت ثروتمندی روبه‌رو هستیم که حتی آن همه مال و ثروت را هم در تدارک مقاومت به کار نگرفت.
رضاشاه که زمین‌خواری، تنها بخشی از حرام‌خواری‌اش در طول سال‌های سلطنت محسوب می‌شد، آن روز در نگاه خارجی‌ها، به عنوان ثروتمندترین مرد خاورمیانه، بلکه آسیا شناخته می‌شد. روزنامه شیکاگو دیلی تریبون در تاریخ 19 سپتامبر 1941م (28 شهریور 1320ش) در گزارشی نوشت: «معروف است وقتی رضاخان تحت فشار انگلیس و روسیه که او را به همکاری با نیروهای محور (متحدان) متهم می‌کردند، مجبور به استعفا شد، ثروتمندترین مرد آسیا بود. تقریبا تمام استان مازندران جزو املاک او به حساب می‌آمد. جیب‌های شاه با درآمد حاصل از امتیازات انحصاری، هتل‌ها، حمل‌ونقل موتوری، انبارها و کارخانه‌ها باد کرده بود...». همچنین واشنگتن‌پست به تاریخ 21 سپتامبر 1941م (30 شهریور 1320ش) به نقل از آسوشیتدپرس گزارشی را کار کرد که در بخشی از آن آمده بود: «طبق گزارش‌های خارجی، شاه سابق در حساب‌های بانکی‌اش در آمریکا 20 میلیون دلار موجودی دارد و موجودی حساب‌های او در لندن حتی از این هم بیشتر است. از مدت‌ها پیش شایع بود او یکی از ثروتمندترین مردان خاورمیانه است...».
چندماه پیش از اشغال ایران به دست متفقین در شهریور 1320، وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران چنین گزارش می‌دهد: «اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد. به نظر می‌رسد این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد. بیشتر مردم معتقدند جدا از این واقعیت که ایران ضعیف‌تر از آن است که بتواند در مقابل آلمان یا روسیه ایستادگی کند، دلیلی برای جنگیدن [با] آنان وجود ندارد؛ آنها [مردم] از شاه متنفرند و بنابراین می‌پرسند چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند!»
اینها تنها بخش کوچکی از نگاه خارجی‌ها به سرسلسله دودمان پهلوی بود. وقتی نگاه خارجی‌ها، اینگونه سرشار از رذایل رفتاری و شخصیتی رضاشاه بوده است، قطعا سینه‌های مردم بیچاره آن روزگار ایران نیز مالامال از تنفر این دودمان بوده است.
منابع:
- محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، ترجمه مصطفی امیری، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1398
- آر.ام.بارل، یادداشت‌های سیاسی ایران، ترجمه افشار امیری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دهم، بخش اول (1313 تا 1317)
- محمدقلی مجد، شهریور 1320؛ اسرار حمله متفقین به ایران، ترجمه علی‌اکبر رنجبرکرمانی، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1398
- آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه مرحوم احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1389
- گفت‌وگو با مرحوم علی‌اکبر رنجبرکرمانی، «جلوه‌هایی از زمانه و کارنامه رضاخان»، منتشرشده در وبگاه پژوهشکده تاریخ معاصر

ارسال نظر
پربیننده