21/اسفند/1403
|
01:34
۲۲:۲۴
۱۴۰۳/۱۲/۲۰
تصمیم اروپا برای خودیاری و سیاست تسلیح مجدد نشان‌دهنده تهدیدات وجودی این قاره در نظم در حال گذار است

ناقوس مرگ ناتو

کد خبر: ۴۰۳۱۹۶

علیرضا مرادی: «آقای گورباچف، این دیوار را فرو بریز!» این جمله رونالد ریگان در سال ۱۹۸۷ در دروازه براندنبورگ همواره معرف جنگ سرد و رابطه تزلزل‌ناپذیر ایالات متحده و اروپا بوده است. 38 سال بعد، حالا دونالد ترامپ یک دیوار بلند میان آمریکا و اروپای طردشده کشیده است و رسما در طرف ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه قرار گرفته است. 
اروپای امروزی روی ویرانه‌های جنگ دوم جهانی ساخته شد و معمار این بازسازی هم جرج مارشال، وزیر خارجه دولت فرانکلین روزولت بود. آنها برای متقاعد کردن ساختار آمریکا برای حضور در آن سوی آتلانتیک و موافقت کنگره برای «طرح مارشال» تلاش فراوانی کردند، چرا که باید بنیان‌های سیاست خارجی آمریکا را که از یک قرن پیش از آن «اصول رسمی» دیپلماسی آمریکایی را شکل می‌داد، تغییر می‌دادند. بر این اساس سیاست خارجی آمریکایی برای محافظت از اروپا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی باید از «انزواگرایی» برخاسته از «دکترین مونرو» به «جهان‌گرایی» شیفت می‌کرد. 
در مسیر طولانی از ویرانه‌های سال ۱۹۴۵ تا اروپای امروز، آمریکا نقشی محوری داشت. سخنرانی جان اف. کندی در سال ۱۹۶۳ با عنوان «من یک برلینی هستم» بر این رابطه تاکید می‌کرد. حالا با حضور دونالد ترامپ با شعار «اول آمریکا» و (MAGA دوباره عظمت را به آمریکا بازگردانیم) سیاست خارجی آمریکا قرار است تغییرات بنیادین داشته باشد و رئیس‌جمهور آمریکا به وضوح این را گفته است. ترامپ رسما به نظم لیبرال قاعده‌محور پساجنگ دوم جهانی که خود واشنگتن آن را ساخت و ناظم آن بود، اعتقادی ندارد. او معتقد است آمریکا بیش از حد خود را درگیر این نظم کرده و برای آن هزینه کرده است. به همین خاطر می‌گوید: «اتحادیه اروپایی با ما بسیار بد رفتار کرده است».
ترامپ نه‌تنها می‌خواهد روابط تجاری با اروپا را بازتعریف کند، بلکه می‌خواهد متحدان اروپایی، سیاست‌ خارجی خود را تغییر دهند تا با پایان «پکس آمریکانا» -Pax Americana- (نظم جهانی برگرفته از هنجارهای لیبرال رویای آمریکایی) سازگار شود.
در دکترین ترامپ، روایت مسلط سیاست خارجی آمریکا زیر سوال می‌رود و در این تغییر ماهیت، روسیه و پوتین دیگر دشمنان راهبردی آمریکا نیستند که ضرورت داشته باشد همه  امکانات را برای شکست رئیس‌جمهور روسیه در اروپا فراهم کرد.
* «غرب» یک ایده تهی‌شده
در چنین اتمسفری، معنای «غرب» در این دوران نوظهور دیگر روشن نیست. طی چند دهه گذشته، غرب به ‌عنوان یک «کنشگر استراتژیک واحد» شناخته می‌شد که به ارزش‌های دموکراسی لیبرال متعهد بود. اکنون اروپا وجود دارد، روسیه وجود دارد، چین وجود دارد و ایالات متحده نیز هست اما «غرب» به ‌عنوان یک ایده، تهی شده است. 
نیکول باکاران، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه علوم سیاسی پاریس به نیویورک‌تایمز می‌گوید: «صرف‌نظر از تنظیمات ترامپ، بزرگ‌ترین خطر این است که رها کردن دموکراسی‌های لیبرال از سوی او انکار شود. ترامپ می‌داند به کجا می‌رود. تنها موضع واقع‌بینانه برای اروپا این است که بپرسد: ما چه ظرفیتی به‌ عنوان یک قدرت نظامی داریم و چگونه می‌توانیم این قدرت را یکپارچه و با فوریت تقویت کنیم؟
بروکسل برای این پرسش به پاسخ روشنی رسیده است. اروپا از برنامه کلان ۸۴۰ میلیارد دلاری به منظور تقویت بخش دفاعی در کشورهای سراسر این قاره رونمایی کرده است. بعد از اصرار ترامپ بر خواسته‌اش از دولت‌های اروپایی برای افزایش چشمگیر هزینه‌های دفاعی، کشورهای اروپایی به تکاپو افتاده‌اند تا شکاف‌های بزرگ موجود در توانمندی‌های نظامی خود را که معمولا به طور سنتی، سابق بر این از سوی ایالات متحده پر می‌شد، با اتکا به خود پر کنند.
 «اورزولا فون در لاین» رئیس کمیسیون اروپا سه‌شنبه 14 اسفند اعلام کرد اتحادیه اروپایی اعتباری را به ارزش ۸۰۰ میلیارد یورو (۸۴۰ میلیارد دلار) مختص به برنامه کلانی برای تقویت دفاع در سراسر این بلوک آزاد خواهد کرد. «نیوزویک» در این رابطه نوشت: طرح مذکور تحت عنوان طرح «تسلیح مجدد اروپا» ساعاتی بعد از آن از سوی فون در لاین اعلام شد که «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم به تعلیق تمام کمک‌های نظامی کشورش به اوکراین گرفت؛‌ تصمیمی که شکاف بین واشنگتن و کی‌یف در پی مشاجره جنجالی جمعه 10 اسفند بین «دونالد ترامپ» و «ولودیمیر زلنسکی» را تشدید کرده است. فون در لاین اظهار کرد: «نیازی به توصیف ماهیت وخیم تهدیداتی که ما در پیش رو داریم و تبعات ویرانگری که ما در صورت تحقق این تهدیدات متحمل خواهیم شد، ندارم». رئیس کمیسیون اروپا تصریح کرد در نامه‌ای به رهبران دولت‌های اروپایی «مجموعه پیشنهاداتی مرتبط با طرح تسلیح مجدد اروپا» به آنها ارائه کرده است.
فون در لاین ادامه داد: «اروپا آماده تقویت گسترده هزینه‌های دفاعی خود، هم به جهت پاسخ به مسائل فوری کوتاه‌مدت و پشتیبانی از اوکراین و هم به جهت رسیدگی به الزام بلندمدت به منظور تقبل مسؤولیت‌های بیشتر برای امنیت قاره اروپاست. طرح مذکور به کشورهای عضو اجازه می‌دهد هم درخواست‌های‌شان را یکپارچه کرده و هم با یکدیگر خرید انجام دهند. اکنون لحظه اروپا است و ما باید به آن پایبند باشیم». فون در لاین اظهار کرد طرح تسلیح مجدد اروپا متمرکز بر بخش‌های موشک‌های پدافند هوایی، مهمات توپخانه، سامانه‌های شلیک توپخانه، پهپادها و تجهیزات جنگ ضدپهپادی و دیگر حوزه‌های نظامی خواهد بود.
سال گذشته «فایننشال‌تایمز» نوشت کشورهای عضو ناتو کمتر از ۵ درصد توانمندی‌های لازم ضدهوایی به منظور محافظت از اروپای مرکزی و اروپای شرقی در برابر یک حمله بزرگ را در اختیار دارند. مقام‌های اروپایی پیش‌تر به نیوزویک گفته بودند ظرفیت بخش پدافند هوایی آنها هم‌اکنون کسری از آن چیزی است که کافی در نظر گرفته می‌شود و یک نگرانی بزرگ را به وجود آورده است. حضور ترامپ در قدرت، تکانه‌های بزرگی بر نظم رو به زوال جهانی وارد خواهد کرد. رئیس‌جمهور آمریکا به چندجانبه‌گرایی هیچ اعتقادی ندارد و جهان را از دریچه «سیاست قدرت» می‌بیند. صحنه تحقیر رئیس‌جمهور اوکراین در کاخ سفید این دیدگاه ترامپ را به نمایش گذاشت؛ جایی که به زلنسکی گفت: شما هیچ کارت بازی ندارید!
* خودیاری دیرهنگام اروپا
جهان باید شاهد تشدید وضعیت آنارشیک در ماه‌های پیش رو باشد؛ جایی که «عدم قطعیت‌ها» پیشران سیاست بین‌الملل می‌شوند و واحدهای سیاسی به «اصل خودیاری» رو می‌آورند تا بقای خود را حفظ کنند. اروپا هم این را بخوبی می‌فهمد اما شاید کمی دیر به این فکر افتاده که باید از قید وابستگی و اتکا به ایالات متحده رها شود. نگرانی‌های شدیدی در این قاره در قبال اینکه آیا رهبران اروپایی می‌توانند بر سر یک راهبرد منسجم برای محافظت از اعضای اروپایی ناتو به صورت مستقل از ایالات متحده توافق کنند، ایجاد شده است.
امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه هفته گذشته اعلام کرد قاره اروپا با «تغییرات غیرقابل بازگشت» ناشی از اقدامات آمریکا مواجه است. او بر «تأمین مالی گسترده مشترک» برای تسلیح سریع‌تر اروپا تأکید کرد. او همچنین پیشنهاد داد چتر هسته‌ای فرانسه را به متحدان اروپایی گسترش دهد.
راجر کوهن، رئیس دفتر نیویورک‌تایمز در پاریس می‌نویسد: اینها نشانه‌هایی از تغییرات راهبردی بزرگی است اما در هیچ نقطه‌ای از اروپا، اثرات تغییر جهت آمریکا به اندازه آلمان بی‌ثبات‌کننده نبوده است؛ کشوری که جمهوری آن پس از جنگ دوم جهانی تا حد زیادی ساخته آمریکا بود. کریستوف هویسگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ ماه گذشته هنگامی که پایان 3 سال فعالیتش در این سمت را در نظر آورد، اشک در چشمانش حلقه زد. وی گفت: «ویران کردن یک نظم مبتنی بر قوانین آسان است اما بازسازی آن دشوار». او این سخنان را پس از آن بیان کرد که جی‌دی‌ ونس، معاون ترامپ، اروپا را متهم کرد با تلاش برای جلوگیری از پیشروی احزاب راست، دموکراسی را انکار می‌کند.
ژاک روپنیک، دانشمند علوم سیاسی فرانسوی گفت: «صحنه‌ای وحشتناک بود؛ پسری که تازیانه می‌خورد و پسری که اشک می‌ریخت. اکنون اروپا باید برای دفاع اقدام کند». فریدریش مرتس، صدر‌اعظم محافظه‌کار آتی آلمان طوری واکنش نشان داد که همچون ناقوس مرگ نظم قدیم به نظر می‌رسید. وی گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هر چه سریع‌تر تقویت کنم تا بتوانیم گام‌به‌گام به استقلال واقعی از ایالات متحده دست یابیم».  مرتس گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هرچه سریع‌تر تقویت کنم تا بتوانیم گام‌به‌گام واقعاً از ایالات متحده مستقل شویم. هرگز فکر نمی‌کردم مجبور شوم چنین چیزی بگویم... اما پس از اظهارات دونالد ترامپ... واضح است که آمریکایی‌ها، حداقل این بخش از آمریکایی‌ها (این دولت) تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بی‌تفاوت هستند».  
آلمان در مرکز سیستم امنیتی قرار داشت که ایالات متحده پس از جنگ دوم جهانی ایجاد کرد. اینکه این کشور اکنون دچار تزلزل شده است، یک تغییر اساسی محسوب می‌شود. مرتس حتی ایده‌ای را مطرح کرده است مبنی بر اینکه فرانسه و بریتانیا چتر هسته‌ای خود را به آلمان گسترش دهند، زیرا او دیگر اطمینان ندارد که ایالات متحده از کشورش دفاع خواهد کرد. این تعهد آمریکا اساس پیمان ناتو بود اما اکنون هیچ‌کس در اروپا نمی‌داند که آیا ترامپ به آن پایبند خواهد بود یا خیر.
فرید زکریا این هفته در آخرین مقاله‌اش در واشنگتن پست نوشت:  اقدامات آمریکا پیامدهایی خواهد داشت؛ آنها شروعی برای شکل‌گیری یک جهان چندقطبی جدید خواهند بود. کشورهای بزرگی مانند آلمان و ژاپن ناگزیر به تأمین امنیت خود خواهند بود. این مسأله می‌تواند به این معنا باشد که برای ژاپن، همچنین کره‌جنوبی، تسلیحات هسته‌ای به ‌عنوان یک گزینه جذاب مطرح شود. تحت چتر امنیتی ایالات متحده، جهان شاهد گسترش هسته‌ای بسیار اندکی بوده است اما این وضعیت ممکن است بشدت تغییر کند. هر کشوری اکنون در نظر خواهد داشت که چگونه خود را از وابستگی به ایالات متحده رها کند.
* حق با دوگل بود؟ 
اروپا شاید بعد از چند 5 دهه به ایده‌های شارل دوگل، رئیس‌جمهور وقت فرانسه در استقلال از آمریکا رسیده باشد. دوگل به دنبال گسترش چشم‌اندازی بود که ناظر بر اروپایی قوی باشد که فارغ از آمریکا بتواند در مسائل جهانی عمل کند. خروج فرانسه از ستاد فرماندهی مشترک ناتو در سال 1966 در این راستا بود که پاریس نمی‌توانست اصلاحات مدنظر خود را در فرآیند تصمیم‌گیری داخلی ناتو بر خلاف نظر ایالات متحده پیش ببرد. تلاش‌های او البته هیچگاه به ثمر نرسید و حالا امروز بیش از هر زمانی باغ اروپایی که جوزف بورل به آن می‌بالید، در خطر آتش‌سوزی قرار گرفته است.
فرانسه سال ۱۹۵۴ برنامه مخفی هسته‌ای نظامی خود را آغاز کرد، سال ۱۹۵۸ آن را علنی کرد و سال ۱۹۶۰ نخستین سلاح هسته‌ای خود را آزمایش کرد، در واقع فرانسه با وجود قرار داشتن زیر چتر هسته‌ای آمریکا، به بمب اتمی رو آورد، فقط به این دلیل که شارل دوگل به واشنگتن و تضمین‌های امنیتی آن اعتمادی نداشت. او بازدارندگی گسترده آمریکا را یک فریب می‌دانست و معتقد بود برای امنیت واقعی پاریس، چاره‌ای جز دستیابی به قابلیت هسته‌ای مستقل وجود ندارد. همان‌طور که در سال ۱۹۶۳ گفت: «تسلیحات هسته‌ای آمریکا همچنان تضمین اساسی صلح جهانی هستند... اما این واقعیت باقی می‌ماند که قدرت هسته‌ای آمریکا لزوما به همه احتمالات مربوط به اروپا و فرانسه به‌سرعت پاسخ نمی‌دهد. بنابراین... [تصمیم گرفته‌ایم] که خود را به یک نیروی هسته‌ای مجهز کنیم که منحصراً متعلق به ما باشد». فرانسوی‌ها این توانمندی را force de frappe یا «نیروی ضربتی» نامیدند. بسیاری از تحلیلگران غیر‌فرانسوی این منطق را به تمسخر گرفته و آن را بازتابی از «غرور ملی افراطی» یا «پارانویا» می‌دانستند، نه یک محاسبه استراتژیک عقلانی اما پس از نخستین هفته‌های دولت دوم ترامپ، این نگاه دوراندیشانه به نظر می‌رسد و دیگر کسی نمی‌تواند آن را به سخره بگیرد. راهبرد «ترامپ 2» حتی ممکن است تاثیرات بزرگی بر سیاست‌های منع اشاعه هسته‌ای و بازدارندگی اتمی بگذارد.
* درس‌های تاریخی اوکراین
«گیدئون رز» سردبیر سابق فارن افرز 2 روز پیش نوشت: «با پایان جنگ سرد یکی از مسائل بسیار پیچیده، سرنوشت بقایای زرادخانه هسته‌ای شوروی در اوکراین مستقل بود. کشورهای دیگر بر کی‌یف فشار آوردند تا تمام این تسلیحات را به مسکو بازگرداند و وعده دادند اوکراین در نتیجه این اقدام متضرر نخواهد شد. کی‌یف که توان چندانی برای مقاومت نداشت، موافقت کرد و این توافق در یادداشت بوداپست در سال ۱۹۹۴ رسمی شد و طی آن، بلاروس، قزاقستان و اوکراین با پیوستن به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT)، در ازای دریافت تضمین‌های امنیتی از سوی ایالات متحده، بریتانیا و روسیه، از تسلیحات هسته‌ای خود چشم‌پوشی کردند». در آن زمان، برخی استدلال کردند که این تصمیم یک اشتباه بود. به‌ عنوان مثال، جان مرشایمر، دانشمند علوم سیاسی، سال 1993  در مقاله‌ای در فارن افرز هشدار داد اوکراین در نهایت برای مقابله با تجدیدنظرطلبی روسیه به بازدارندگی نیاز خواهد داشت و حفظ قابلیت هسته‌ای، کم‌مساله‌ترین راه برای دستیابی به آن است. او نوشت: «اوکراین نمی‌تواند با سلاح‌های متعارف از خود در برابر یک روسیه هسته‌ای دفاع کند و هیچ کشوری، از جمله ایالات متحده، تضمین امنیتی معناداری به آن نخواهد داد. تسلیحات هسته‌ای اوکراین، تنها بازدارنده قابل‌اعتماد در برابر تجاوز روسیه است». اما در آن زمان، ترس از اشاعه هسته‌ای بر نگرانی‌های مربوط به جنگ‌های آینده غلبه داشت و در نتیجه، اوکراین پساشوروی تنها با یک ارتش متعارف باقی ماند. برای ۲ دهه، این مساله چندان مشکل‌ساز به نظر نمی‌رسید اما در سال ۲۰۱۴، زمانی که اوکراین به ‌طور فزاینده‌ای به سمت غرب گرایش پیدا کرد، ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه تصمیم گرفت به کی‌یف درسی بدهد. او با دامن زدن به جنبش‌های جدایی‌طلب در استان‌های جنوبی و جنوب ‌شرقی اوکراین که دارای جمعیت روس‌زبان بودند، زمینه را برای ورود نیروهای روس به‌ عنوان «حامی» آنها فراهم کرد و به ‌سرعت کریمه و بخش‌هایی از دونباس را به تصرف درآورد. 
پس از آن، درگیری‌های پراکنده و مذاکرات بی‌نتیجه سال‌ها ادامه یافت تا اینکه در سال ۲۰۲۲، پوتین یک تهاجم تمام‌عیار راه انداخت. از زمان روی کار آمدن ترامپ، جزئیات برنامه‌های دولت او بتدریج آشکار شده و به نظر می‌رسد این برنامه‌ها صرفا بر اجبار اوکراین به پذیرش خواسته‌های روسیه متمرکز هستند: واگذاری سرزمین، تضعیف نظامی، تغییر دولت و بازگشت به مدار روسیه. در هفته‌های اخیر، تغییرات کافی رخ داده است که نشان دهد وعده‌های قبلی آمریکا در قبال اوکراین و دیگران دیگر چندان قابل اعتماد نیست. گیدئون رز می‌نویسد: همانند دوگل، مرشایمر نیز حق داشت. بازدارندگی گسترده یک فریب بود و کسانی که به آن تکیه کردند، فریب خوردند. این واقعیت، برای بسیاری از کشورهایی که تحت تهدید هستند، پرسشی اساسی را مطرح می‌کند: چرا نباید به تنهایی امنیت‌شان را تضمین کنند؟

ارسال نظر
پربیننده