معینالدین راد: در دنیای رسانهای امروز، تلویزیون یکی از مهمترین ابزارهای ارتباط جمعی است که نهتنها به عنوان منبع خبر، بلکه به عنوان عامل اصلی سرگرمی در جوامع عمل میکند. در این میان، نقش سرگرمی در تلویزیون نهتنها مقولهای تفننی نیست، بلکه ضرورتی راهبردی محسوب میشود که در صورت نادیده گرفته شدن، پیامدهای جدی برای مرجعیت رسانهای و نظام اطلاعاتی کشور خواهد داشت. این نوشتار با تکیه بر نظریات ارتباطات، جامعهشناسی رسانه و روانشناسی اجتماعی، به این پرسش میپردازد که چرا وظیفه اصلی تلویزیون سرگرمسازی است و چگونه ناکامی در این زمینه میتواند مرجعیت رسانهای را از داخل به خارج منتقل کند. سرگرمی یکی از اساسیترین نیازهای انسانی است که در سطوح فردی و جمعی اهمیت دارد. از منظر روانشناختی، انسانها برای تعدیل تنشهای روزمره، کاهش استرس و یافتن تعادل ذهنی نیازمند سرگرمی هستند. این امر بویژه در جوامع مدرن که فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر افراد سنگینی میکند، اهمیتی مضاعف دارد. رسانهها بویژه تلویزیون، از طریق تولید محتواهای سرگرمکننده همچون سریالهای جذاب، برنامههای طنز، مسابقات تلویزیونی و برنامههای ورزشی، این نیاز بنیادین را برآورده میکنند. در سطح اجتماعی، سرگرمی نقشی حیاتی در انسجام اجتماعی ایفا میکند. از دیدگاه نظریهپردازانی همچون امیل دورکیم، جوامع برای حفظ همبستگی اجتماعی نیازمند آیینها و فعالیتهایی هستند که مردم را به یکدیگر پیوند دهند. تلویزیون، با تولید محتواهای سرگرمکننده که تجربهای مشترک را برای طیف وسیعی از مخاطبان رقم میزند، به نوعی آیین جمعی مدرن تبدیل شده است که وحدت ملی و انسجام فرهنگی را تقویت میکند. تلویزیون برای حفظ جایگاه خود بهعنوان یک رسانه تأثیرگذار، نیازمند سرمایه نمادینی است که بخشی از آن از طریق مرجعیت خبری و بخشی دیگر از طریق اعتماد مخاطبان به عنوان منبع اصلی سرگرمی به دست میآید. اگر تلویزیون در ارائه برنامههای جذاب و سرگرمکننده ناتوان باشد، نهتنها سرمایه نمادین خود را از دست میدهد، بلکه با شکلگیری شکاف در رضایت مخاطبان، آنان به سوی رسانههای جایگزین سوق پیدا میکنند. پیر بوردیو، نظریهپرداز اجتماعی، سرمایه نمادین را به عنوان عامل اصلی نفوذ و قدرت در عرصه رسانهای مطرح میکند. تلویزیونی که نتواند از طریق سرگرمی جذاب، سرمایه نمادین خود را افزایش دهد، در رقابت رسانهای شکست خواهد خورد. در چنین شرایطی، مردم به رسانههای فرامرزی و شبکههای ماهوارهای روی میآورند که با برنامههای سرگرمکننده و متنوع، جایگزین تلویزیون داخلی میشوند. مساله سرگرمی در تلویزیون تنها یک دغدغه فرهنگی نیست، بلکه به مشروعیت رسانهای و حتی مشروعیت سیاسی مرتبط است. دولتها برای حفظ نفوذ فرهنگی و کنترلی بر فضای افکار عمومی، نیازمند رسانهای قوی و پرمخاطب هستند. تلویزیونی که در جلب مخاطبان خود ناکام باشد، بهتدریج اعتماد عمومی را از دست میدهد و جایگاهش بهعنوان مرجع خبری نیز تضعیف میشود. در چنین فضایی، رسانههای خارجی که از نظر سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک اهداف خاص خود را دنبال میکنند، فرصت مییابند خلأ ناشی از ناتوانی رسانه داخلی در سرگرمسازی را پر کنند و از این طریق، مرجعیت خبری را از رسانههای داخلی بربایند. نمونه بارز این روند را میتوان در کشورهای مختلف مشاهده کرد که با کاهش جذابیت رسانههای ملی، مردم به سمت رسانههای خارجی سوق پیدا کردهاند. این پدیده بویژه در کشورهای در حال توسعه که فضای رسانهای آنها تحت تأثیر رسانههای بینالمللی است، به وضوح دیده میشود. یکی از مهمترین کارکردهای تلویزیون، بازتولید فرهنگ ملی و هویت جمعی از طریق محتواهای سرگرمکننده است. سریالهای تلویزیونی، برنامههای طنز و فیلمهای سینمایی ساختهشده در داخل کشور، بستری برای تقویت ارزشهای ملی، سنتها و باورهای فرهنگی هستند. اگر این بستر به اندازه کافی جذاب نباشد، فرهنگ ملی در معرض تهاجم فرهنگی قرار میگیرد و مردم بهتدریج با الگوهای فرهنگی بیگانه خو میگیرند. در این زمینه، نظریه کاشت جورج گربنر نشان میدهد رسانهها از طریق تکرار پیامهای خاص، دیدگاهها و نگرشهای مخاطبان را شکل میدهند. اگر تلویزیون داخلی نتواند با تولید سرگرمیهای جذاب، محتوای ملی و بومی را ترویج کند، این خلأ را رسانههای خارجی پر خواهند کرد و در نتیجه، فرهنگ و هویت ملی دچار استحاله میشود. عدم توانایی تلویزیون در تولید محتوای سرگرمکننده جذاب، چندین پیامد منفی به همراه دارد: افزایش مخاطبان رسانههای خارجی، تضعیف مرجعیت خبری داخلی، فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف فرهنگ ملی. برای جلوگیری از این روند، چندین راهکار پیشنهاد میشود: سرمایهگذاری در تولید محتوای باکیفیت، استفاده از نظرات و سلایق مخاطبان، توسعه ژانرهای متنوع و تقویت حوزه طنز و درام. سرگرمی، نهتنها یک وظیفه جانبی، بلکه مأموریت اصلی تلویزیون است. در عصر رقابت شدید رسانهای، تلویزیونی که قادر به سرگرمسازی مؤثر نباشد، بهتدریج جایگاه خود را از دست میدهد و این امر زمینهساز انتقال مرجعیت رسانهای به خارج از مرزها میشود. بنابراین، سیاستگذاران رسانهای باید با نگاهی راهبردی به مقوله سرگرمی، آن را بهعنوان ابزاری کلیدی در حفظ مرجعیت خبری و فرهنگی کشور در نظر بگیرند. نمونههای اخیر تلویزیون ایران نیز نشاندهنده این ضرورت هستند. فصل هفتم سریال «پایتخت»، به رغم تمام انتقادات، به دلیل روایت جذاب و شخصیتهای محبوب خود همچنان توانسته است مخاطبان بسیاری را جذب کند. از سوی دیگر، برنامههایی نظیر «۱۰۰۱» که با حضور چهرههایی همچون محسن کیایی و استفاده از کاراکترهای محبوبی مانند جناب خان طراحی شدهاند، گواهی بر این است که تلویزیون داخلی در صورت ارائه محتوای جذاب، همچنان میتواند در رقابت رسانهای باقی بماند. این نمونهها تأکیدی بر آن است که تلویزیون برای حفظ جایگاه خود، باید به طور مداوم در نوآوری و تولید محتوای سرگرمکننده سرمایهگذاری کند.
«گزارش وطن امروز» درباره عملکرد نوروزی تلویزیون
هر روزتان نوروز
انتقال مفاهیم در بستر سرگرمی یک ایده همیشه موفق است
سرگرمیسازی تا چه حد یک کار سیاسی است؟ این پرسشی بنیادین است که در تحلیل نقش رسانهها - بویژه تلویزیون-اهمیت ویژهای پیدا میکند. برخلاف تصوری که ممکن است سرگرمی را صرفاً امری تفریحی و غیرسیاسی بداند، واقعیت آن است که تولید محتوای سرگرمکننده در سطح کلان، یک اقدام عمیقاً سیاسی محسوب میشود. از یک سو، رسانههایی که توانایی تولید سرگرمی جذاب را دارند، قدرت اثرگذاری بر افکار عمومی را نیز در اختیار میگیرند و از سوی دیگر، رویکرد نادرست در برنامهسازی، میتواند رسانه را به تریبونی یکجانبه برای سیاستورزی آشکار تبدیل کند که اغلب نتیجهای معکوس خواهد داشت. سرگرمی به عنوان بستری برای سیاستگذاری عمومی، از دیرباز مورد توجه اندیشمندان رسانهای و سیاسی بوده است. هانا آرنت در بحث خود درباره «قدرت و روایت»، تأکید میکند که حکمرانی موفق، در گرو توانایی در شکلدهی به روایتهای عمومی است. از این منظر، رسانههایی که از طریق برنامههای سرگرمکننده، روایتهای مقبول و محبوب جامعه را میسازند، عملاً در فرآیند سیاستگذاری عمومی و شکلدهی به افکار عمومی نقش اساسی ایفا میکنند. در مقابل، رسانهای که سیاست را به طور مستقیم و بدون پردازشهای سرگرمکننده مطرح میکند، ممکن است نتواند پیام خود را به لایههای وسیع جامعه برساند، زیرا مخاطب عام، بیش از آنکه به اظهارات مستقیم سیاسی علاقه داشته باشد، به روایتهایی جذب میشود که به شکلی غیرمستقیم اما تأثیرگذار، پیامهای اجتماعی و سیاسی را منتقل کنند. یکی از مهمترین نمونههای موفق این رویکرد را میتوان در سریالهای محبوبی مانند «پایتخت» مشاهده کرد. این سریال، در طول فصلهای مختلف خود، توانسته با روایتهای طنز و در عین حال عمیق، به مسائل مهمی همچون مهاجرت، اقتصاد، سبک زندگی و شکافهای نسلی بپردازد، بدون آنکه مستقیماً وارد شعارپردازی سیاسی شود. در فصل هفتم این سریال نیز شاهد همین ویژگی هستیم؛ روایتی که با استفاده از طنز، روابط انسانی و موقعیتهای کمدی، به دغدغههای اجتماعی میپردازد. این دقیقاً همان رویکردی است که میتواند تأثیرگذاری سیاسی تلویزیون را افزایش دهد، بدون آنکه آن را به یک رسانه صرفاً تبلیغاتی و سیاسی تقلیل دهد.
نکته مهم در اینجا این است که سیاستگذار رسانهای باید درک کند که مخاطب امروزی با وجود دسترسی به حجم وسیعی از اطلاعات، به رسانههایی گرایش دارد که محتوای آنها برایش جذاب، معنادار و سرگرمکننده باشد. برنامههایی مانند «۱۰۰۱» که با اجرای مجریانی مانند محسن کیایی و حضور چهرههایی چون جناب خان، تلاش میکنند ترکیبی از سرگرمی و پیامهای فرهنگی را ارائه دهند، نمونههایی از این رویکرد هستند. این برنامهها با ایجاد فضایی شاد و در عین حال تأملبرانگیز، به موضوعات اجتماعی میپردازند و از این طریق، نقش رسانه را در شکلدهی به فرهنگ عمومی تقویت میکنند. اگر تلویزیون از این رویکرد فاصله بگیرد و به یک رسانه صرفاً سیاسی تبدیل شود که مستقیم و بیواسطه در حال ارائه پیامهای ایدئولوژیک است، نهتنها مخاطبان خود را از دست خواهد داد، بلکه تأثیرگذاری خود را نیز کاهش میدهد. رسانههایی که سرگرمی را کنار میگذارند و به تریبونهای سیاسی تبدیل میشوند، عملاً مسیر اشتباهی را در پیش میگیرند که نتیجه آن، کاهش اعتماد عمومی و در نهایت، انتقال مرجعیت رسانهای به منابع جایگزین خواهد بود. بنابراین، سیاستگذاران رسانهای باید درک کنند که سرگرمیسازی نهتنها یک ضرورت رسانهای، بلکه یک ابزار قدرتمند برای اثرگذاری اجتماعی و سیاسی است. تلویزیونی که بتواند از این ابزار بهدرستی استفاده کند، نهتنها در حفظ و گسترش مخاطبان خود موفق خواهد بود، بلکه قادر خواهد بود پیامهای کلان اجتماعی و سیاسی را نیز در بستری جذاب و پذیرفتنی ارائه دهد.
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها