19/فروردين/1404
|
00:05
۲۳:۴۷
۱۴۰۴/۰۱/۱۷
پاسخی به اظهارات احمد نقیب‌زاده

فروپاشی یک استاد دانشگاه!

احمد فاضل‌‎زاده: احمد نقیب‌زاده، استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه تهران، در گفت‌وگویی که اخیرا در رسانه‌ها منتشر شده، چشم‌اندازی عجیب برای جمهوری اسلامی ترسیم کرده و از احتمال حمله نظامی قریب‌الوقوع، «فروپاشی شبیه شوروی» و امثال آن سخن گفته است. او در اظهارنظری بر نقش روسیه در تحولات ایران و تعیین سرنوشت مناسبات با غرب تأکید کرده و مدعی شده کلیت تصمیم‌گیری جمهوری اسلامی، مرعوب یا وابسته نفوذ مسکو است(!) و نوعی تصلب فکری و کینه شخصی مانع از ایجاد اصلاحات ضروری یا مذاکرات سازنده با غرب شده است. این یادداشت در پی آن است گزاره‌های مطرح‌شده در آن مصاحبه را از جنبه‌های گوناگون نقد و ارزیابی کند تا نشان دهد بسیاری از نکاتی که وی مطرح کرده‌، نه‌تنها مستند و متقن نیست، بلکه حاصل پیش‌فرض‌های تأییدنشده و تحلیل یک‌جانبه‌ است که هم از جهت منطقی و هم از جهت انطباق با واقعیت‌های میدانی، پرت و مخدوش به نظر می‌رسد. 
* جمهوری اسلامی ایران تحت سلطه هیچ کشوری نیست
یکی از محورهای اصلی بحث نقیب‌زاده، این است که جمهوری اسلامی کاملا در چنبره روسیه قرار دارد، به ‌گونه‌ای که هیچ سیاست و تصمیم عمده‌ای در ایران بدون اجازه یا چراغ سبز مسکو شکل نمی‌گیرد و حتی روسیه در حذف افراد موثر یا چهره‌های متمایل به مذاکره با غرب، نقش فعال دارد. استنادهای او به ماجراهایی مانند انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی یا حذف برخی شخصیت‌های سیاسی پس از انقلاب، همه صرفا نوعی حدس و گمان است که نیازمند اسناد و مدارک روشنی برای اثبات است. وانگهی اگر چنین نفوذ تمام‌عیاری وجود داشت، چگونه ایران توانست در طول دهه‌های گذشته، بارها در مذاکرات پیچیده و سخت بین‌المللی، تصمیم‌ها و ابتکار عمل‌هایی بر خلاف خواسته‌های قدرت‌های شرق و غرب بگیرد؟ از جمله نمونه‌های نقض این ادعا می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.
توافق برجام: جمهوری اسلامی ایران سال ۱۳۹۴ طی مذاکراتی با چند کشور مهم جهانی (از جمله روسیه) درباره برجام توافق کرد. این توافق فارغ از ضعف‌ها و قدرت‌هایش، محصول گفت‌وگویی چندجانبه بود که نشان می‌داد تهران نه مقلد محض مسکو است و نه بی‌اعتنا به ملاحظات خود. اگر تهران کاملا تابع روسیه بود، باید نقاط کلیدی برجام، همگی در راستای منافع مسکو پیش می‌رفت که چنین نبود.
تعامل با چین و سایر کشورها: روابط راهبردی ایران با چین در حالی شکل گرفت که این تعامل، الزاما بر وفق مراد روسیه نبود و گاه اتفاقا به رقابتی پنهان میان چین و روسیه در حوزه انرژی و پروژه‌های زیرساختی ایران انجامید. اگر ادعای نقیب‌زاده صحیح بود، روسیه مانعی جدی بر سر چنین قراردادهایی می‌شد تا جای پای رقیب خود را در ایران تضعیف کند اما تهران مسیرهای متعدد همکاری با چین و کشورهای دیگر را گسترش داد.
دفاع مقدس و رفتار شوروی: در دوره جنگ تحمیلی، اتحاد جماهیر شوروی، بر خلاف تصویر آرمانی که برخی می‌کوشند از نفوذ شوروی در ایران ارائه دهند، نه‌تنها هیچ حمایتی از ایران نکرد، بلکه بارها با حمایت‌های نظامی از رژیم بعث عراق، کفه جنگ را به ضرر جمهوری اسلامی سنگین‌ کرد. اگر از همان ابتدا روسیه می‌توانست دستورالعمل به جمهوری اسلامی بدهد، چرا در طول جنگ، تهران در نهایت به سمت ساختار بومی دفاعی، دستاوردهای داخلی و اتکا به نیروهای خودی رفت؟ همین داده‌ها آشکار می‌کند رویکرد مستقل جمهوری اسلامی در سیاست خارجی، همواره اصلی بنیادی بوده و اتهام «دنباله‌روی از روسیه» را باطل می‌کند. پس این دعوی که «روسیه می‌تواند هرگاه بخواهد حتی بخشی از نیروهای نظامی را به خیابان‌ها بکشاند» نه تنها شواهد تاریخی را نادیده می‌گیرد، بلکه از حیث منطقی در تضاد با عملکرد چند دهه اخیر جمهوری اسلامی است که مسیرهای متنوعی از همکاری و تقابل با شرق و غرب را بسته به منافع ملی خود پیموده است.
* ساده‌سازی و ساده‌انگاری؛ مصیبت امروز نخبگان 
نقیب‌زاده با اشاره به آنچه «ضعف در پایگاه‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی» می‌خواند، از قطعی بودن حمله آمریکا یا اسرائیل سخن می‌گوید و ادعا دارد حکومت ایران «ترجیح می‌دهد در جنگ شکست بخورد تا اینکه پای میز مذاکره بنشیند». این تصویرسازی، چند نقد جدی را برمی‌انگیزد؛ کمتر سالی در ۴ دهه گذشته بوده که دشمنان خارجی یا برخی رسانه‌های بین‌المللی مدعی حمله قریب‌الوقوع به ایران نباشند. ده‌ها بار سناریوهای مختلف مطرح شده ولی آنچه در عمل مشاهده شد، نوعی بازدارندگی موثر و توازن قوا بوده که موجب شده آمریکا و متحدانش، از جمله اسرائیل به هر قیمتی وارد نبرد مستقیم با ایران نشوند، چرا که منافع‌شان اینگونه اقتضا نمی‌کند و ساختار قدرت منطقه‌ای هم پیچیده‌تر از آن است که نقیب‌زاده با زدن برچسب «توهم قدرت در ایران» آن را تمام‌شده بداند. در بیانات مسؤولان جمهوری اسلامی، تأکید بر آن است که ایران آغازگر جنگ نخواهد بود و ترجیح اصلی، صیانت از مرزهای خود و بازدارندگی هوشمند است اما در عین حال هشدار داده‌اند در برابر هرگونه تعرض یا تهدید حیاتی، با قدرت واکنش نشان خواهند داد. اصرار بر اینکه حاکمیت «دوست دارد جنگی رخ دهد تا مثلا شکست بخورد اما پای میز مذاکره نرود» نوعی تقلیل تحلیل سیاسی به آرزو یا حدس‌ و گمان است. در معادلات پرهزینه جنگ، هر نظام سیاسی عاقلی، از جمله جمهوری اسلامی تلاش دارد ضمن افزایش قدرت دفاعی، پیش از ورود به هر جنگی، منافع و هزینه‌ها را سبک‌سنگین کند. نقیب‌زاده به زعم خود از «ضربات بی‌سابقه به گروه‌های نیابتی ایران» سخن می‌گوید اما باید به شواهد میدانی نیز توجه کرد، نه فقط القائات رسانه‌های معاند. اگرچه طیف وسیعی از تحولات در منطقه (مثلا در سوریه، لبنان یا عراق) پیچیدگی‌ها و فراز و نشیب‌های خاص خود را دارد اما تاکنون، ساختار کلان این همپیمانی‌ها به شکلی نهادینه باقی مانده و همچنان بخشی از بازدارندگی منطقه‌ای جمهوری اسلامی را تأمین می‌کند. نقیب‌زاده اشاره کرده آمریکا یا اسرائیل می‌توانند با یکی دو بمباران مراکز نفتی یا ترور چهره‌های برجسته، «سر مار را در تهران بزنند». این ساده‌انگاری در تحلیل قدرت نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی، همه ابعاد ماجرا را نادیده می‌گیرد. حمله مستقیم می‌تواند تبعات گسترده‌ داشته و فضای انتقام جدی‌ای را در منطقه به راه اندازد؛ چیزی که حتی محاسبات واقعی بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را دچار تزلزل می‌کند. اگر اینقدر ساده بود، چرا تاکنون محقق نشده و همواره با تهدید به حمله‌های محدود، بدون اقدام عملی وسیع روبه‌رو بوده‌ایم؟ پیچیدگی‌های ژئوپلیتیک خاورمیانه و قدرت بازدارندگی ایران، مانع از تحقق این سناریوهای ساده‌انگارانه است.
* جمهوری اسلامی، شوروی نیست!
نقیب‌زاده اصرار دارد که «فروپاشی جمهوری اسلامی به شکل شوروی قطعی است» و تنها مانع موجود، حضور یک «آیت‌الله گورباچف» بوده که روسیه مانع ظهورش می‌شود. این قیاس را از ۲ منظر می‌توان نقد کرد.
تفاوت ساختار ایدئولوژیک و اجتماعی: شوروی نظامی کمونیستی داشت که در آن، حزب کمونیست تقریبا تمام ارکان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را یکدست در اختیار داشت و تضادهای داخلی‌اش عمیق و تاریخی بود اما جمهوری اسلامی ساختاری دارد که جریان‌های متنوع سیاسی در آن فعالند، نهادهای انتخابی و انتصابی هرکدام میدان و اقتدار مشخص خود را دارند و جامعه مدنی، رسانه‌ها و فضای عمومی هرگز شبیه ‌نظام تک‌حزبی شوروی نبوده است. تنوع نهادها و کنشگران سبب می‌شود هرگونه تحول یا تغییر مسیر، پیچیده و متأثر از درهم‌تنیدگی منافع بازیگران متعدد باشد.
سیر تحول شوروی در بستر جنگ سرد: فروپاشی شوروی نتیجه ترکیبی از عوامل بود؛ رقابت تسلیحاتی سنگین با غرب، بحران اقتصادی و ناکارآمدی مزمن، درگیری‌های قومی در جمهوری‌های مختلف و ظهور رهبرانی که عملا اصلاحات ساختاری را به گونه‌ای پیش بردند که انسجام و اتحاد را از هم گسست. این مجموعه شرایط خاص، در ایران امروز قابل مشاهده نیست. با وجود مشکلات اقتصادی و تحریم‌های شدید، ایران بنیه اجتماعی و تاریخی عمیقی دارد که در مقاطع بحرانی - نظیر جنگ تحمیلی یا تحریم‌های حداکثری‌- توانسته با سازوکارهای داخلی بر فشار خارجی غلبه یا دست‌کم آن را مهار کند. بر این اساس، گفتن اینکه ساختار جمهوری اسلامی مانند شوروی سقوط خواهد کرد یا ظهور «گورباچف ایرانی» در گرو رفع نفوذ روسیه است، بیشتر شبیه شعار یا مثال استعاری است تا یک تحلیل مبتنی بر تطبیق واقعیات.
* تحلیل‌های غیردانشگاهی یک استاد دانشگاه!
آقای نقیب‌زاده به ‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا یک نفر در ایران یعنی شخص رهبر معظم انقلاب مانع اصلی مذاکره است و همه ارکان سیاسی دیگر، مشتاقانه در پی رابطه بدون قید و شرط با آمریکا هستند. این ادعا هم از چند جهت مخدوش است: اول اینکه سیاست خارجی ایران زیر نظر نهادهای گوناگون و با هماهنگی شورای عالی امنیت ملی و تأیید رهبر انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد. اینکه ایران بارها پای میز مذاکره رفته، از جمله در مذاکرات برجام  و حتی در برهه‌هایی پیام تبریک رؤسای جمهور آمریکا را پاسخ داده است، نشان می‌دهد شخص رهبر معظم انقلاب یا دیگران در کشور، بسته به شرایط زمانی و منافع ملی، از امکان گفت‌وگو کوتاه نیامده‌اند. همان سند برجام با همه فراز و نشیب‌هایی که داشت، نشان داد چطور عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی هم در صورت رعایت خطوط قرمز ملی و تأمین منافع اساسی، مذاکره را نفی مطلق نمی‌کند.
دوم، خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم‌های سخت‌تر، آن هم زمانی که ایران به تعهدات خود عمل کرده بود، دست حاکمیت ایران را در مذاکره مجدد بسته‌تر کرد، زیرا افکار عمومی داخلی، بدرستی معترض بود که «در مذاکره چه داده و چه گرفته‌ایم؟» از این رو، گره در مذاکره کنونی با آمریکا، نتیجه بی‌اعتمادی فزاینده‌ای است که ناشی از بدعهدی آمریکا و نادیده‌انگاری حقوق ایران توسط قدرت‌های غربی است.
سوم، در کشور، مجموعه بزرگی از تصمیم‌سازان، نخبگان، دستگاه‌های امنیتی و سیاسی و افکار عمومی وجود دارند که هر کدام ملاحظات خود را در زمینه مذاکره با آمریکا دارند. نمی‌توان با یک تفسیر شخصی همه پیچیدگی‌های ناشی از تاریخ روابط ایران و آمریکا، تحریم‌های گسترده، تجربه کودتای ۲۸ مرداد و مانند آن را ندیده گرفت و گفت چون «یک نفر نمی‌خواهد»، پس مذاکره تعطیل است. این نگاهی ساده‌شده به صحنه سیاست است که عمق اختلافات و ریشه‌های تاریخی تقابل تهران و واشنگتن را نادیده می‌انگارد.
اظهارات نقیب‌زاده، به قدری عجیب است که می‌توان گفت احتمالا ریشه در دغدغه‌ها یا ناراحتی‌های شخصی او دارد. تحلیل این استاد دانشگاه، بیشتر به پیشگویی‌های کلی و تعمیم‌یافته شبیه است تا یک واکاوی موثق با اسناد تاریخی و داده‌های موثق میدانی. سیاست خارجی ایران مبتنی بر «استقلال» و شعار بنیادین «نه شرقی، نه غربی» شکل گرفت و اگرچه در گذر زمان با پیچیدگی‌های زیادی روبه‌رو شد اما ظرفیت‌ها و دستاوردهای قابل قبولی در حوزه دیپلماسی، توسعه صنایع دفاعی و نفوذ منطقه‌ای پیدا کرد. این دستاوردها نشان می‌دهد نه رابطه با روسیه یا چین مانع تعامل با غرب بوده و نه اساسا تقابل با آمریکا صرفا بر مبنای سلایق شخصی است، بلکه انبوهی از محاسبات ملی، امنیتی، تاریخی و دیپلماتیک در این تصمیمات نقش دارد و مسیر تحولات آینده نیز امری تک‌بعدی نخواهد بود که بسادگی در قالب گزاره‌های سطحی چون «حمله حتمی» یا «فروپاشی قطعی» قرار گیرد.

ارسال نظر
پربیننده