نهج سیاست و حکمرانی
رهبر معظم انقلاب ابتدای امسال در دیدار اقشار مختلف مردم، به فعالان فرهنگی توصیه کردند در سال پیش رو به مطالعه و آموزش نهجالبلاغه اهتمام ویژهای داشته باشند. ایشان فرمودند: «امیرالمومنین قله عدالت است، قله تقواست، قله گذشت است در طول تاریخ. اگر ملت ایران و ملتهای مسلمان بخواهند استفاده کنند از درس این انسان بزرگ و برترین انسانها بعد از پیغمبر اکرم(ص)، باید به نهجالبلاغه بیشتر مراجعه کنند. من توصیه میکنم امسال فعالان عرصه فرهنگی به مطالعه نهجالبلاغه و آموزش نهجالبلاغه توجه ویژهای داشته باشند».
در این مجال نیمنگاهی به تاثیر نهجالبلاغه بر منظومه فکری امامین انقلاب و گفتمان انقلاب اسلامی خواهیم داشت و از مهجوریت آن در میان نسلهای جدید و نظام بروکراسی کشور خواهیم گفت.
***
مهجوریت نهجالبلاغه
میلاد حسنزاده:
* صحنه اول: سکوتی در هیاهو
در میانه غوغای روزمرگی، در جدلهای پرسر و صدای رسانهای در انبوه گفتههایی که زود فراموش میشوند، گاه به چیزی فکر میکنیم که گفته نمیشود اما جای آن حس میشود؛ آن خلأ معنوی، آن زخم بیصدایی که وقتی به بیعدالتی برمیخوریم، در وجودمان تیر میکشد. حس ناکجایی، حس اینکه یک چیزی در عمق این جامعه کم است؛ جامعهای که نظامش بر عدالت بنا شده اما زبان عدالت در آن، دیگر زبان گفتوگوی روزمره نیست. نه از آن رو که مردمانش با عدالت بیگانهاند، بلکه شاید چون عدالت، زبان گفتن خود را گم کرده است. نهجالبلاغه، این میراث حکمرانی و معنویت، اگرچه در کتابخانهها و در نشستهای نخبگانی حاضر است اما در کوچههای تصمیمگیری عمومی و در خاطره زنده جامعه، غایب مانده است. گویی یک شکاف پنهان بین آنچه باید گفتمان اصلی این جامعه باشد و آنچه واقعا در رسانهها و ذهنها میچرخد، ایجاد شده است.
* صحنه دوم: تقلیل به تذکره
شاید بخشی از این فراموشی، از دل تقلیل آمده است. ما نهجالبلاغه را به جای آنکه زبان زندگی سیاسی و اجتماعی بسازیم، به تذکره اولیا فروکاستهایم؛ کلامی برای تقدیس، نه برای تجربه؛ خطبههایی برای مجالس رسمی، نه برای گرههای روزمره. اگر امام علی علیهالسلام را تنها در سیمای مظلومیت تاریخیشان ببینیم، نه در قامت راهبرِ زندگی پیچیده امروز، آنگاه طبیعی است که مخاطب امروز، ایشان را تحسین کند اما با ایشان زندگی نکند. اما اگر نگاه را عوض کنیم، اگر حضرت را به عنوان «مرجع حکمت سیاسی برای جامعهای متکثر، گرفتار سردرگمی و اضطراب اخلاقی» بخوانیم، آنگاه همه چیز فرق میکند. آنگاه کلمات ایشان از جایگاه نمادین به تجربه روزمره حرکت میکنند و این دقیقا همان نقطهای است که رسانه باید وارد شود.
* صحنه سوم: روایت، نه بازنشر
در فضای کنونی، بزرگترین خطا در مواجهه با متون بزرگ، بازنشر مکانیکی آنهاست. بازنشر بیزمینه، منجر به بیاثر شدن معنا میشود. چنانکه جمله ژرف «فَإنَّ فِی العَدلِ سَعَهً» اگر به عنوان بنر در یک همایش نقش ببندد، شاید تحسینبرانگیز باشد اما اگر در دل تجربه یک شهروند از عدالت در آموزش یا درمان روایت شود، آنگاه میتواند زندگی را تغییر دهد. در عصر سیال تصویر و سرعت تجربه، نهجالبلاغه نیازمند ترجمه زبانی نیست، نیازمند ترجمه روایی است. نیازمند آن است مفاهیمش از درون زیست روزمره شنیده شود؛ در قالب روایتهایی واقعی، عینی، گاه کوچک و ظاهرا پیشپا افتاده اما حامل یک معنا: عدالت، شجاعت، تقوای اجتماعی و مسؤولیت.
* صحنه چهارم: نقطه ورود دراماتیک
هر مفهومی، برای ورود به ذهن جمعی، به یک نقطه اتکا نیاز دارد. درباره نهجالبلاغه، این نقطه میتواند روایتهایی باشد که «فرد را در وضعیت تصمیم» قرار میدهد؛ لحظههایی که فرد باید بین منفعت شخصی و حق عمومی یکی را انتخاب کند. این گسست درونی، همانجاست که کلام علی علیهالسلام میتواند به یک عامل محرک اخلاقی بدل شود، نه صرفا یک توصیه معنوی. وقتی کسی در موقعیت دوگانه فساد/ قانون قرار میگیرد، وقتی مادرِ یک دانشآموز با نابرابری آموزشی روبهرو میشود، وقتی کارمند جوانی میبیند چگونه رابطه به جای ضابطه کار میکند، آنجاست که اگر یک جمله از نهجالبلاغه با او «سخن بگوید» - نه به شکل نقل قول که در قالب درامی از تجربه - آنگاه آن جمله در حافظهاش حک میشود.
* صحنه پنجم: واسطههای روایتگر
اما چه کسی این تجربه را خلق میکند؟ رسانه، در اینجا نه یک دستگاه تبلیغ، بلکه یک میانجی روایت است. کار رسانه در نسبت با نهجالبلاغه، نه «سادهسازی مفاهیم»، بلکه «سادهسازی موقعیتهای تصمیم» است. قرار دادن مخاطب در دل یک وضعیت اخلاقی که پیچیدگی زندگی را بازتاب دهد اما به کمک حکمت علوی، امکان تصمیم درست را گوشزد کند. برای این کار، به روایات اپیزودیک نیاز داریم؛ روایتهایی که با یک مساله ملموس اجتماعی آغاز میشوند، بحران را توسعه میدهند، شخصیتها را در معرض تعارض قرار میدهند و در نهایت، یک سطر از نهجالبلاغه، نه به عنوان پایانی بر ماجرا، بلکه به عنوان دریچهای به یک تصمیم روشن، ظاهر میشود؛ نه همچون یک «حکمت نهایی»، که همچون «صدای وجدان».
* صحنه ششم: مخاطب چندلایه
گفتمانسازی، زمانی موفق است که مسیرهای توزیع آن متکثر باشد. نهجالبلاغه اگر قرار است به گفتوگوی روزمره بازگردد، باید از کانالهای رسمی عبور کند و به حلقههای واسط اجتماعی برسد: معلمان، مادران، دانشجویان، طلاب جوان، کارآفرینان و مدیران محلی. این گروهها «نخبگان میانی» جامعهاند؛ آنان که زبان روشنفکری ندارند اما مرجع معنایی جامعهاند. برای این گروه، محتوا نباید آموزگارانه یا دستوری باشد، بلکه باید تجربهمحور، روایی و مهمتر از همه، قابل بازگویی باشد. آنها باید بتوانند تجربه دیدن یا شنیدن یک روایت علوی را برای دیگران نقل کنند. در این صورت است که نهجالبلاغه، از سطح گفتمان رسمی، به زبان مشترک نسلها بدل میشود.
* صحنه هفتم: زمان، دشمن یا همپیمان؟
فرهنگسازی، با شتاب اتفاق نمیافتد. آنچه گفتمان میسازد، استمرار است، نه شدت؛ استمرار در معنا، استمرار در روایت، استمرار در بازآفرینی. اینکه مفاهیم علوی، مدام در تجربههای روزمره بازتاب یابد. اینکه نگذاریم به «ادبیات فصلی» تبدیل شود؛ همانگونه که عدالت، تقوا، شجاعت، مسؤولیت و فقرزدایی، در نهجالبلاغه مفاهیمی پیوسته و زندهاند، نه کلیشههایی موسمی.
پس، رسانه باید با صبر راهبردی وارد این عرصه شود، با محتواهایی نه فراوان و شتابزده، بلکه دقیق، سنجیده، دارای بازخورد و قابل اصلاح و مهمتر از همه، متصل به زیست واقعی انسان ایرانی؛ انسان پیچیده، متناقض و در عین حال، تشنه معنا.
* صحنه هشتم: پایانبندی بدون نقطه پایان
اگر روزی برسد که کارمند شهرداری هنگام امضای پروندهای شبههناک، جملهای از امام علی علیهالسلام را در ذهنش مرور کند، اگر جوانی در فضای مجازی، به جای انتشار خشم، به عدالت بیندیشد، اگر معلمی در برابر دانشآموز محروم، احساس مسؤولیتی علوی داشته باشد، آنگاه میتوان گفت گفتمان نهجالبلاغه، نه از طریق قانون یا تبلیغ، بلکه از طریق «بازگشت به متن زندگی» در جامعه مسلط شده است. ما نیاز به ابلاغ نداریم، نیاز به گفتوگو داریم. نیاز به آنکه صدای عدالت، بار دیگر در کوچههای تصمیم و میدانهای تجربه شنیده شود و این ممکن است، اگر به جای آموزش، تجربه بسازیم؛ به جای تبلیغ، روایت کنیم و به جای کلیشه، صدای زنده یک حکمت بیمرز را به جریان بیندازیم.
***
نهجالبلاغه و گفتوگوی میاننسلی
فاطمه ارجمند: در طول تاریخ، میراثهای فکری بزرگ همواره زمانی به حیات اجتماعی خود ادامه دادهاند که از حالت «نوشتههای ایستا» خارج شده و به کانونهای گفتوگو در میان اقشار مختلف جامعه تبدیل شدهاند. در این میان، نهجالبلاغه به عنوان مجموعهای بیبدیل از حکمت، سیاست، اخلاق و جامعهشناسی اسلامی، ظرفیت آن را دارد که به یک منبع زنده و پویا برای گفتوگو و تعامل میان نسلها تبدیل شود؛ به شرط آنکه به کارآمدی آن در مواجهه با مسائل معاصر توجه جدی شود.
فرمایشات امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه هرگز مختص یک طبقه خاص یا یک زمان محدود نبوده است. این کتاب، با ریشههایی عمیق در فطرت انسان و مسائل مشترک بشری، قابلیت آن را دارد که پاسخگوی نیازهای فکری و رفتاری تمام نسلها باشد. آنچه در این مسیر اهمیت مییابد، «اثبات کارآمدی» این کلمات در بستر جامعه امروز است، چرا که اگر جامعه کارآمدی یک سخن را به عینه در زندگی خود مشاهده کند، به صورت طبیعی آن را به گفتمان و نقطه مرجع گفتوگو تبدیل خواهد کرد.
از همین رو است که رهیافت صحیح در بهرهبرداری از نهجالبلاغه برای گفتوگوی میاننسلی، در درجه اول فهم واقعگرایانه و عمیق از کارآمدی این کتاب در حل مسائل زندگی است؛ به این معنا که نهجالبلاغه، صرفا متنی تاریخی، عارفانه یا ادبی نیست، بلکه مجموعهای از راهکارهای عملی برای مواجهه با بحرانهای اخلاقی، سیاسی و اجتماعی است.
برای مثال، یکی از مشکلات مشترک همه نسلها چالش «عدالتخواهی» و مطالبه عدالت در جامعه است. در نهجالبلاغه این دغدغه نه به عنوان یک شعار، بلکه به مثابه یک پروژه عملی مطرح میشود. امیرالمومنین(ع) در نامه ۵۳، زمانی که مالک اشتر را به ولایت مصر منصوب میکنند، نکاتی را ذکر میکنند که در هر دوره تاریخی و برای هر نسلی در مواجهه با مسؤولیت، عدالت و قدرت قابل استفاده است: «و أشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم، فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین و إما نظیر لک فی الخلق؛ مهربانی به مردم را در دل خود جای ده و آنان را دوست بدار و نسبت به آنان لطف داشته باش. مبادا نسبت به آنان درندهای باشی که به خوردنشان حریص است، زیرا مردم یا برادر دینی تو هستند، یا در آفرینش همانند تو».
این بخش از نهجالبلاغه نشان میدهد نگاه به مردم، نگاه طبقاتی یا ابزارگونه نیست، بلکه نگاه مبتنی بر کرامت انسانی است. این بیان، مفهومی است که نسلهای مختلف در هر زمان و مکانی به آن نیاز دارند، زیرا عدالت و احترام به کرامت انسان، مسالهای تاریخمند و مختص یک نسل نیست.
اگر اینگونه مضامین در متن زندگی اجتماعی توسط گروههای مرجع، رسانهها، معلمان، دانشگاهیان و خانوادهها به صورت مستمر مطرح شود، جامعه به صورت طبیعی به این درک میرسد که کلمات امیرالمومنین(ع) نه تنها «قابل گفتوگو» بلکه «ضروری برای گفتوگو» است، چرا که پاسخی به نیازهای مشترک همه اقشار جامعه ارائه میدهد.
افزون بر این، امیرالمومنین(ع) در مواجهه با چالشهای سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی، همواره نوعی از عقلانیت تعاملی را به کار میگرفتند که خود الگویی برای گفتوگوی میاننسلی است. حضرت در خطبه ۱۷۵ میفرمایند: «ألا و إنّ الدهر قد دار دُورته، و إنّ الحقّ قد عاد إلی نصابه، ألا و إنّکم محتاجون إلی عقل و صبر؛ آگاه باشید، روزگار چرخید و حق به جایگاه خود بازگشت. آگاه باشید، شما به عقل و صبر نیازمندید».
این کلام، در ذات خود، دعوت به مواجهه منطقی و صبورانه با مسائل اجتماعی است؛ ویژگیهایی که در هر جامعه و هر نسلی برای گفتوگو و همفکری لازم است.
اگر نسلهای جدید دریابند دغدغههایشان - از عدالت اجتماعی گرفته تا اخلاق فردی، از دغدغه سیاست تا بحرانهای فرهنگی و اقتصادی - در کلمات امیرالمومنین(ع) پاسخ دارد، آنگاه فاصله میان نسلها با محوریت نهجالبلاغه کاهش مییابد و این کتاب به کانونی طبیعی برای تبادل اندیشه تبدیل خواهد شد.
نکته اساسی در این مسیر آن است که نهجالبلاغه، نه در قالب نصایح کلیشهای، بلکه از طریق پیوند با مسائل ملموس زندگی روزمره معرفی شود. وقتی نوجوان امروز ببیند امیرالمومنین(ع) از صداقت، شجاعت، عدالتخواهی، نظم و تدبیر سخن گفته و این صفات، معیار سنجش رفتارها در جامعه کنونی است، دیگر نهجالبلاغه را متنی کهنه و صرفا تاریخی تلقی نمیکند، بلکه آن را به عنوان معیار زندگی شخصی و اجتماعیاش میپذیرد.
به بیان دیگر، راهکار اصلی تبدیل نهجالبلاغه به کانون گفتوگوی میاننسلی، اثبات پیوسته کارآمدی آن در زندگی اجتماعی است.
وقتی این کارآمدی در حل مسائل عینی و در هدایت عقلانی جامعه از بحرانها به ثبات، توسط نسلهای مختلف مشاهده شود، این کتاب از حالت یک «اثر مطالعهشده» به یک «متن زیسته» تبدیل میشود و در این حالت است که گفتوگوی میان نسلها به طور طبیعی و مداوم حول محور آن شکل میگیرد.
***
بهرهبرداری از نهجالبلاغه
مهدی ارمغانی: نهجالبلاغه، این میراث جاویدان از کلام امیرالمومنین علی(ع)، در طول تاریخ همواره الهامبخش جوامع انسانی برای رسیدن به عدالت، عقلانیت و رشد معنوی بوده است اما آنچه در عصر کنونی شاهد آن هستیم، پدیدهای ویژه است؛ هر دو جبهه انقلاب و ضدانقلاب، با انگیزههایی متفاوت و نگاههایی متعارض، به این کتاب مراجعه میکنند؛ یکی برای تحقق عدالت و دیگری برای تحریف حقیقت.
جبهه انقلاب، با نگاهی منظومهای به نهجالبلاغه، این اثر گرانقدر را به عنوان نقشه راهی برای حکمرانی، مدیریت و امتسازی در نظر میگیرد. در این نگاه، نهجالبلاغه مجموعهای از سخنان پراکنده و بدون ارتباط نیست، بلکه ترکیبی دقیق و حکیمانه از آموزههای الهی، عقلانیت راهبردی و واقعنگری عمیق است که بهروشنی مسیر مواجهه با چالشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را برای جامعه اسلامی ترسیم میکند.
در نقطه مقابل، جبهه ضدانقلاب با رویکردی سطحی و گزینشی، تلاش دارد از بخشهایی از نهجالبلاغه که به بیان مشکلات، چالشها و تنشهای دوران خلافت امیرالمومنین(ع) میپردازد، تصویری مخدوش و تحریفشده از عدالت در جمهوری اسلامی ارائه کند؛ تا چنین القا کند که «عدالت علوی» در عصر حاضر محقق نشده و حتی در مقایسه با آن دوران، عدالت امروز در وضعیت نازلتری قرار دارد.
ضدانقلاب معمولا به مقاطع خاصی از سیره امیرالمومنین(ع) استناد میکنند؛ مانند بخشهایی که حضرت علی(ع) در خطبه ۳ نهجالبلاغه با شکوه و گلایه از وضعیت نابسامان جامعه پس از رحلت پیامبر(ص) سخن میگویند، یا هنگامی که در خطبههای ۲۱۵ و ۲۱۶ بشدت از همراهی نکردن مردم در مسیر عدالت گلایه میکنند یا به مصادیقی همچون قطع دست دزدان یا برخورد با ناکثین، قاسطین و مارقین اشاره میکنند. ضدانقلاب با انتخاب گزینشی و تقطیعشده این مضامین، اینگونه القا میکنند که عدالت علوی یعنی تصمیمات سخت و تلخ در لحظه، بدون درک شرایط و اقتضائات زمانه و تلاش میکنند جمهوری اسلامی را با همان معیارهای ظاهری مقایسه کنند، بدون در نظر گرفتن منظومه کامل تدبیر و حکمت علوی که سراسر نهجالبلاغه را پوشانده است. در مقابل، جبهه انقلاب با فهم دقیق این منظومه، بخوبی دریافته است عدالت علوی هرگز مفهومی تکبعدی، مطلق و جدا از اقتضائات سیاسی، اجتماعی و امنیتی نبوده است. همانطور که امیرالمومنین(ع) در خطبه ۵۰ تصریح میفرمایند: «فَإِنَّ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ لَا يُعْرَفَانِ بِأَقْدَارِ الرِّجَالِ وَ إِنَّمَا يُعْرَفُ الرِّجَالُ بِاتِّبَاعِ الْحَقِّ؛ حق و باطل با اشخاص سنجیده نمیشوند، بلکه اشخاص با پیروی از حق شناخته میشوند». این بیان حکیمانه دقیقا همان مبنایی است که جبهه انقلاب برای پیشبرد مقاصد خود در نظام جمهوری اسلامی انتخاب کرده است؛ یعنی شناخت و تطبیق اصول، نه اسیر شدن در ظواهر و مصادیق مقطعی. نگاه منظومهای به نهجالبلاغه در جبهه انقلاب، عدالت را در ارتباط با عقلانیت، مصلحت و رشد جامعه معنا میکند؛ نه در قالب اجرای صِرف احکام یا تصمیمات بدون درک بستر تاریخی و اجتماعی. اگر در مقطعی امیرالمومنین(ع) تصمیم به اجرای حد یا عزل فرماندهای میگیرند، این رفتار را نمیتوان جدا از حکمت کلان ایشان در مسیر تثبیت حاکمیت حق تحلیل کرد.
همین نگاه در فرآیند مدیریت جمهوری اسلامی نیز مشهود است. عدالت، به مثابه هدف نهایی و راهبردی، به شکل مستمر و مرحلهبندیشده در سطوح مختلف حکمرانی دنبال میشود و همانگونه که امیرالمومنین(ع) در مواجهه با نفاق، جهل و فقر جامعه، برای اجرای عدالت «آمادگی زمینه» را شرط تحقق کامل آن میدانستند، در مدیریت امروز نیز این عقلانیت راهبردی به وضوح جریان دارد.
از همین رو است که ضدانقلاب همواره در مواجهه با نهجالبلاغه، صرفا به بخشی از خطبهها که گلایهها یا انتقادهای حضرت در دوران حاکمیتشان را بیان میکند، چنگ میزنند و هرگز به خطبههایی چون خطبه ۹۳ که حضرت درباره وظایف «والی» در ایجاد قسط و عدل، رشد عقلانی جامعه و برقراری توازن اجتماعی سخن میگویند، اشاره نمیکنند، چرا که در این خطبه، عدالت نه به عنوان یک فرمان مطلق، بلکه به عنوان حاصل مدیریت حکیمانه و تدریجی تصویر شده است. بنابراین تجربه انقلاب اسلامی نشان داده بهرهبرداری جبهه انقلاب از نهجالبلاغه، نگاهی حکیمانه، منظومهای و راهبردی است که بر اساس اولویتها و اقتضائات زمانه، اصول را پیش میبرد؛ در حالی که بهرهبرداری ضدانقلاب، تقطیعشده، سطحی و آمیخته با اغراض سیاسی و تحریف است. این تفاوت رویکرد، نهتنها در برداشت از کلمات و عبارات، بلکه در نوع نگاه به مفهوم عدالت، مردمسالاری، امتسازی و حکمرانی نیز بهروشنی قابل مشاهده است. جبهه انقلاب، با تکیه بر همین فهم دقیق، به جای ناامید کردن جامعه از تحقق عدالت، مسیر رشد آن را تشریح و تبیین میکند؛ درست همانگونه که امیرالمومنین(ع) در طول دوران خلافت، با حکمت و صبر، جامعهای پر از ناهنجاری را در مسیر رشد و قوام قرار دادند.
***
نهجالبلاغه و گفتمانسازی انقلاب
علی صالحی: یکی از مهمترین اقدامات در حوزه شناخت نهجالبلاغه، کشف ظرفیت گفتمانسازی آن از طریق فهم اصول بنیادین است. نهجالبلاغه، به عنوان منشور اسلامی - انسانی و میراث فکری امام علی(ع)، اصل الگوی گفتمانی را تایید میکند و با تأکید بر اصول عدالت، استکبارستیزی، وحدت و اخلاق، نقشی محوری در شکلدهی به گفتمان انقلاب اسلامی ایفا کرده است.
از همین رو امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی، نهجالبلاغه را «آییننامه انقلاب» توصیف و آن را به عنوان الگویی برای ساخت حکومت اسلامی معرفی کردند. همچنین رهبر معظم انقلاب اسلامی حفظهالله نهجالبلاغه را نقشه راهی برای ساخت تمدن نوین اسلامی دانسته و بر لزوم بازخوانی و ترویج آن تأکید کردهاند.
* گفتمان عدالتمحوری انقلاب
اصل عدالت به عنوان ستون اصلی گفتمان انقلاب اسلامی، در نهجالبلاغه به صورت عملیاتی و جامع تبیین شده است. امام علی(ع) در خطبهها و نامههایشان، عدالت را نه تنها به عنوان آرمانی انتزاعی، بلکه به عنوان الگویی عملی برای حکومت اسلامی مطرح کردهاند. در خطبهای از نهجالبلاغه (خطبه 15)، امام علی(ع) درباره زمینهایی که عثمان به اقطاع دیگران درآورده بود، میفرمایند: «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الإماء لرددتُه؛ فإنّ فى العدل سعه و من ضاق عليه العدل، فالجور عليه أضيق؛ به خدا قسم، اگر آن مال را چنین مییافتم که به یقین با آن، زنانی به عقد زناشویی درآمده و کنیزانی با آن خریداری شده بودند، باز هم آن را به مسلمانان بازمیگرداندم، زیرا در عدل و دادگری وسعت و گشایش است و آن کس که اجرای عدالت بر او سنگین آید، تحمل ظلم برای او سختتر است». بر این اساس نهجالبلاغه، نه تنها الگویی برای حکومت عادلانه، بلکه اساسی برای حرکت به سوی جامعهای عدالتمحور است که در گفتمان انقلاب اسلامی به عنوان اصلی بنیادین مطرح شده است.
* گفتمان استکبارستیزی انقلاب
گفتمان انقلاب اسلامی عمیقا متکی بر اصول مقاومت در برابر استکبار جهانی است. نهجالبلاغه با تأکید بر مقابله با ظلم و فساد، الگویی جامع برای گفتمان استکبارستیزی انقلاب ارائه میدهد. امام علی(ع) در نهجالبلاغه این گفتمان را اینگونه تبیین میکنند: «كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ پیوسته دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید». (نامه 47) بر این اساس، هویت انقلاب اسلامی با نهجالبلاغه گره خورده است و نشان میدهد نهجالبلاغه به عنوان سلاحی برای مقابله با استکبار جهانی عمل میکند.
* گفتمان وحدتمحور انقلاب
گفتمان انقلاب اسلامی، وحدت امت اسلامی را به عنوان یکی از اهداف اصلی خود مطرح میکند و نهجالبلاغه نیز به طور مستمر بر اهمیت وحدت و اتحاد تأکید کرده است. در خطبهای از نهجالبلاغه (خطبه 191)، امام علی(ع) میفرمایند: «الناسُ صنفانِ: إما أخٌ لک فی الدین، أو نظیرٌ لک فی الخلق؛ مردم ۲ دستهاند: یا برادر تو در دینند، یا همتای تو در آفرینش». این سخن، پایهای برای گفتمان وحدتمحور انقلاب اسلامی است و نهجالبلاغه، با تأکید بر این اصل، به عنوان الگویی برای مقابله با تفرقهگرایی و برادركشي عمل کرده و گفتمان وحدت را در قالبی علمی و عملی تقویت کرده است. امروز جریان جهانی حمایت از فلسطین، ناشی از روح انقلاب اسلامی است که پایههای فکری و دینی خود را از نهجالبلاغه گرفته است.
* گفتمان اخلاقمحور انقلاب
گفتمان انقلاب اسلامی بر خلاف گفتمان غرب بر ارزشهای اخلاقی و دینی استوار است. این انقلاب با نفی اباحهگری و بیبند و باری به خطری بزرگ برای گفتمانهای رقیب و انحرافی تبدیل شده است. نهجالبلاغه با تأکید فراوان بر اخلاق و تقوا، الگویی برای تقویت بنیانهای معنوی جامعه ارائه میدهد. این موضوع، در شکلگیری گفتمان اخلاقمحور انقلاب اسلامی نقش کلیدی داشته و نقطه قوت آن به حساب میآید. امروز که غرب با تشدید بحران معنویت و سقوط عیار اخلاقی روبهرو است، انقلاب اسلامی میتواند با بهرهگیری از ظرفیت ارزشی و قدسی نهجالبلاغه، بشریت تشنه به معنویت را به خود جذب کند و از همین رو، بازگشت به نهجالبلاغه برای تقویت انقلاب اسلامی به منظور مقابله با فرهنگ منحط غرب ضروری است. نقش نهجالبلاغه در گفتمانسازی انقلاب اسلامی مبرهن است اما الزاماتی دارد؛ اول اینکه نهجالبلاغه باید با رویکردی انقلابی و در قالبی نوین و قابل درک برای نسل جوان بازخوانی و باز تعریف شود، ثانیا مراکز تولید علم و اندیشه، به منظور استخراج اصول و مبانی، مؤلفهها وارزشهای انقلاب اسلامی، مطالعه علمی نهجالبلاغه را در دستور قرار بدهند، زیرا نهجالبلاغه، با تأکید بر اصول اسلامی و انسانی، ابزاری قدرتمند برای شکلگیری انقلاب اسلامی و مقابله با گفتمانهای انحرافی رایج در جهان معاصر است.
***
جایگاه نهجالبلاغه در ساخت دولت اسلامی
سیدعبدالله هاشمی: نهجالبلاغه رسالهای علمی و عملی برای کارگزاران حکومت اسلامی است. از نگاه مقام معظم رهبری، نهجالبلاغه کتاب تدوین شده انقلاب اسلامی و آییننامه این انقلاب به حساب میآید. به باور ایشان، در همه بخشهایی که برای یک انسان کامل و یک جامعه انقلابی ضروری است، نهجالبلاغه بهترین و وافیترین مطالب را در بلیغترین، رساترین و پرمغزترین بیان ارائه کرده است.
با توجه به مراحل پنجگانهای که مقام معظم رهبری برای انقلاب اسلامی ترسیم کردهاند، نهجالبلاغه میتواند راهنمای خوبی برای حرکت انقلاب اسلامی باشد. بویژه در مرحله کنونی (ساخت دولت اسلامی)، میتوان نهجالبلاغه را به عنوان آییننامه انقلاب مورد خوانش و مطالعه قرار داد.
ساخت دولت اسلامی با همه ظرافتها و سختیها نیازمند مراجعه به نهجالبلاغه و الگوبرداری از حکومت علوی است، چرا که تداوم حرکت انقلاب اسلامی و حفظ اصالت آن در گرو مراجعه به نهجالبلاغه است. نهجالبلاغه بیانگر رفتار صحیح حکومت در تمام عرصههای جنگ، صلح، فتنه و آشوب داخلی، سیاست خارجی، امور عبادی و اخلاقی است. مقام معظم رهبری پیرامون جایگاه نهجالبلاغه در تداوم انقلاب اسلامی میفرمایند: «ما اگر بخواهیم امروز انقلاب اسلامی را ادامه بدهیم، یعنی آنچه به معنای واقعی کلمه انقلاب اسلامی است، باید اسلام را همهجانبه مراعات کنیم و نمودارش نهجالبلاغه است. باید برگردیم به نهجالبلاغه و بازیابی کنیم. نهجالبلاغه جنگ، سیاست، دیپلماسی، ارتباطات خارجی، سیاست خارجی، اخلاق، عبادت و زهد را در بر دارد و همه چیز در نهجالبلاغه موجود است. این نهجالبلاغه چندبعدی، نموداری از اسلام چندبعدی است که برای دوام انقلاب اسلامی و ساختن یک انسان چندبعدی ضروری و لازم است».
علت و منشأ رشد خوانشهای ناصواب از نهجالبلاغه، مهجوریت آن است. اگر جریان انقلابی در لایههای مختلف، آموزههای نهجالبلاغه را برای عمل کردن مورد مطالعه قرار دهد، خوانشهای ناصواب و گلایههای بیحساب به کلی از بین میرود. تا زمانی که سطح بهرهمندی از نهجالبلاغه محدود به سخنرانی و گفتاردرمانی باشد، جریانهای انحرافی نیز مانند هر متن مقدس دیگری در میدان سخن، برداشتهای خود را فریاد میزنند. تنها در میدان عمل است که میتوان دست جریانهای انحرافی را از دامان نهجالبلاغه کوتاه کرد. مقام معظم رهبری نیز راه کوتاه کردن دست منتقدان داخلی و دشمنان خارجی را در بازگشت به نهجالبلاغه میدانند. به باور ایشان، اگر ما اندکی با نهجالبلاغه آشنا شویم و راهمان را به سوی این کتاب باز کنیم، راه سوءاستفاده دشمنان کوچک و خرد که در داخل هستند، نیز راه استفاده دشمنان بزرگ جنایتکاری که از غفلت ما و دوری ما از اسلام، همیشه استفاده کردهاند، بسته خواهد شد.
نظام اسلامی باید به این باور برسد که آموزههای علوی را مبنای تصمیمسازی و تصمیمگیری خود قرار دهد تا به آرمان خود برسد و نهجالبلاغه نیز از مهجوریت بیرون آید. با توجه به وابستگی تداوم انقلاب به نهجالبلاغه، بویژه در مرحله ساخت دولت اسلامی، پرسش اصلی این است: چگونه میتوان نهجالبلاغه را به سندی جریانساز در عرصههای علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل کرد؟
در پاسخ میتوان گفت نهجالبلاغه منبع گرانبهایی برای بازنویسی و طراحی و ارزیابی سیاستهای کلی نظام در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی و... است. باید اسناد بالادستی نظام و برنامههای بلندمدت کشور در عرصههای داخلی و خارجی انعکاسی از نهجالبلاغه باشد تا تداوم انقلاب اسلامی تضمین شود.
در سطح راهبردی نیز امیر مومنان و خردمند سیاستمداران، مبتنی بر سیاستهای کلی، اهداف و برنامههای متقنی را ارائه کردهاند که سعادت دنیا و آخرت جامعه را تضمین کرده است. بر این اساس، قوای سهگانه و نهادهای تصمیمگیر نظام باید مبتنی بر جهانبینی و مدل حکومت علوی، نظام مسائل خود را ساماندهی و راهبردهای عملی برای رشد جامعه ترسیم کنند. نهجالبلاغه در سطح تاکتیکی و روشهای تصمیمگیری و اقدام نیز برای حاکمان الگوهای جذابی را ارائه میکند.
در موضوع انقلاب فرهنگی، به عنوان یک نمونه از برنامههای اساسی حکومت، نهجالبلاغه جایگاه اساسی دارد و ضامن اصالت بعد فرهنگی و انقلابی بودن آن است. مقام معظم رهبری با درایت همیشگی در موضوع انقلاب فرهنگی، همگان را به نهجالبلاغه فراخوانده و دوری از نهجالبلاغه در تدوین سند فرهنگی کشور را بدعت فرهنگی دانسته و میفرمایند: «یقینا انقلاب فرهنگی باید به منابع فکری و آن منابعی که مکتب را برای ما تشریح میکنند متکی باشد. ما نمیتوانیم امروز یک انقلاب فرهنگی به وجود بیاوریم، در حالی که منابع اسلامی اصیل و متون دست اول اسلامی را مطرح نکنیم. آن که میخواهد انقلاب فرهنگی کند اما با قرآن یا با حدیث کاری ندارد، در حقیقت انقلاب فرهنگی نیست و ممکن است یک بدعت فرهنگی باشد».
با تکیه بر جایگاه نهجالبلاغه در اسلامی شدن دولت از نگاه مقام معظم رهبری، برای بهرهمندی بیشتر از نهجالبلاغه و تضمین اصالت انقلاب، چند راهکار پیشنهاد میشود:
1- سنجش و ارزیابی قوانین موجود در عرصههای مختلف با آموزههای نهجالبلاغه توسط مرکز بررسیهای مجلس شورای اسلامی و مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و ارائه طرحهای جدید برای تصویب
2- سنجش و ارزیابی عملکرد نهادهای تصمیمساز نظام با آموزههای حکومتی نهجالبلاغه توسط نهادهای نظارتی
3- بازتولید سرفصلهای درسی برای رشتههای مرتبط با حکومت بر اساس معارف نهجالبلاغه در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی و حوزه علمیه توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی حوزههای علمیه
4- تشکیل گروههای علمی و تعریف پروژههای پژوهشی برای استخراج نظام مسائل نظام اسلامی با رویکرد عینیتبخشی به معارف نهجالبلاغه و پرهیز از تحقیقهای غیرعملیاتی
5- ساماندهی نظام مسائل حاکمیت و اولویتبندی آن بر اساس آموزههای نهجالبلاغه
6- استفاده از معارف نهجالبلاغه برای بازسازی ساختار حاکمیت
7- معیار قرار دادن ویژگیهای کارگزار تراز از نگاه نهجالبلاغه در جذب و گزینش نهادهای حاکمیتی
8- راهاندازی پویشهای قوی در راستای تعمیق معارف نهجالبلاغه در بدنه مسؤولان و مردم و مبنا قرار گرفتن معارف نهجالبلاغه برای تولیدات رسانهای با هدف اصلاح رابطه حکومت و مردم.