در جام ملتهای آسیا در جستوجوی مقصر
زهره فلاحزاده: صدای حذف تیم ملی فوتبال نوجوانان در مرحله گروهی جام ملتهای آسیا، آنقدر بلند بود که دیوارهای ساختمان سئول را لرزاند و طنینش، تا طبقههای بالای وزارت ورزش هم پیچید. ماجرا فراتر از یک شکست فوتبالی بود؛ تلنگری بود به یک مسیر فرسوده که سالهاست با وصلهپینه و امید به معجزه، بچههایی را به زمین میفرستد که قرار است آینده تیم ملی باشند اما بیشتر به قربانیانِ بیبرنامگی شباهت دارند.
پاسخ اما دیر نیامد. جلسهای با حضور مسؤولان فدراسیون و مشاوران وزارت ورزش برگزار شد؛ نشستی با بوی اعتراف. از دل همین جلسه، گزارشهایی بیرون آمد: از روند آمادهسازی گرفته تا تحلیل دلایل حذف. سیدمحمدشروین اسبقیان، معاون وزیر ورزش، صراحتاً گفت هم فدراسیون دلخور است و هم وزارتخانه نگران. نتیجه؟ نوشتن برنامهای ۵ ساله برای نوجوانان، انگار مشکل فقط زمان بوده، نه شیوه!
* شایعههایی که دیگر فقط «شایعه» نیست
اما آنچه بیش از شکست، توجه افکار عمومی را جلب کرد، یک زمزمه تکراری بود؛ شائبه انتخاب بازیکنانی نه به دلیل استعداد، بلکه بهخاطر حساب بانکی خانوادههایشان! اینکه بعضی چهرهها به پیراهن تیم ملی رسیدند اما نه با کفش استوک، بلکه با ماشینهای میلیاردی پدرانشان. اسبقیان البته این را هم شنیده. گفته این حرفها را از رسانهها شنیدهایم و بررسی خواهیم کرد. گفته سرمربی تیم، موضوع را تکذیب کرده اما بررسی نظارتی آغاز شده. گفته اگر چیزی خارج از قاعده رخ داده، مسؤولان باید پاسخ بدهند. همین جمله آخر کافی است تا امیدی هرچند اندک شکل بگیرد که این بار، ماجرا به بایگانی نرود؛ که شاید برای یک بار هم شده، در فوتبال پایه، پای حسابکشی به میان بیاید.
* تیم ملی امید، بلاتکلیف در ایستگاه المپیک
در سمت دیگر، تیم ملی فوتبال امید ایستاده؛ تیمی که ۵۲ سال است با رؤیای المپیک زندگی میکند اما همیشه قبل از سوت آغاز، از رقابت حذف میشود. این روزها، این تیم بدون سرمربی است. بدون اردو. بدون برنامه. انگار هیچکس باور ندارد این تیم هم ممکن است راهی به المپیک پیدا کند.
وزارت ورزش البته گفته دغدغه دارد. گفته انتخاب سرمربی در اولویت است. گفته فدراسیون قول داده بهزودی تصمیم بگیرد. اما همین «بهزودی»هایی که عادت کردهایم به تأخیرشان، گاهی یک نسل را از قطار پیشرفت جا میگذارد. امید، آخرین ایستگاه فوتبال پایه است. اگر همین هم رها شود، فوتبال بزرگسالان باید سالهای آینده را با تیمی از ناپختگان سپری کند.
* پشت لبخندهای دیپلماتیک، یک بحران ساختاری پنهان است
آنچه امروز در تیم ملی فوتبال نوجوانان رخ داد، نتیجه نیست؛ نشانه است. نشانهای از بینقشه بودن، از نبود سیستم کشف استعداد، از فرسودگی مربیان پایه، از سیاستهای روزمره و گاه از مناسباتی فراتر از فوتبال. این بحران، پشت لبخندهای دیپلماتیک و وعده نشستهای بررسی و هماهنگی، پنهان نمیماند. دیر یا زود، دوباره خودش را نشان خواهد داد؛ در جامجهانی نوجوانان، در مسابقات آسیایی امید، یا حتی در زمین آزادی.
کار فوتبال پایه، شبیه کاشتن درخت است. با صرفا کاشت، درخت بار نمیدهد. با بودجه قطرهای، باغ نمیروید. با مربیانی که نیمی از وقتشان صرف پارتی و نیم دیگر صرف بقاست، نمیشود نسلسازی کرد. فوتبال پایه، نه از ستاد میگذرد، نه از تبلیغات. از زمینهای خاکی میگذرد و از آدمهایی که بیچشمداشت، وقت و اعتبارشان را خرج میکنند.
* به آیندهای نیاز داریم که انتخابی باشد، نه انتصابی
اگر نوجوانان امروز، تنها با روابط به تیم ملی راه پیدا کرده باشند، فردای فوتبال ایران دیگر امیدی ندارد. اگر تیم امید، فقط با تصمیمات دقیقه ۹۰ و مربیان سازشکار بسته شود، مسیر المپیک همچنان بسته خواهد ماند. فوتبال ملی، آینهای از چیزی است که در پشت صحنه میگذرد.
حالا نوبت نهادهای مسؤول است که شفاف عمل کنند. اگر شایعات درست است، برخورد باید علنی باشد. اگر غلط است، پاسخ باید قانعکننده باشد. مهمتر از همه، مسیری باید آغاز شود که در * آن نوجوانان بااستعداد، از دل خاک بدرخشند، نه از دسته چک.
اینبار هم میتوانیم صورت مساله را پاک کنیم و در بازیهای بعد، دنبال معجزه باشیم. اما اگر تصمیم بگیریم آینده را از همین حالا بازنویسی کنیم، شاید برای یکبار هم که شده، نوجوانی فوتبال ایران، فرصت بلوغ پیدا کند.