08/ارديبهشت/1404
|
07:03
۲۲:۴۹
۱۴۰۴/۰۲/۰۷
نقدی بر عقل شهرت‌زده

زوال تفکر در زندگی پلتفرمی

رسول لطفی: در روزگاری که «لایک» جای «اندیشه» را گرفته و پلتفرم‌ها به جای دانشگاه‌ها صحنه تولید معنا شده‌اند، طبیعی‌ است اگر بعضی‌ها با ژستی روشنفکرمآبانه اما بدون کمترین پشتوانه مفهومی، تلاش کنند بی‌نظمی کلام‌شان را نظم جا بزنند و رگه‌هایی از فاشیسم فکری را در زرورق نقد و فلسفه قالب کنند. ماجرای اخیر برخی چهره‌ها، از جمله آقای مصطفی مهرآیین که با ادبیاتی سطحی و پرطمطراق در تلاش برای «بازتعریف» مفاهیم اجتماعی و سیاسی هستند، نه صرفاً یک انحراف فکری، بلکه نشانه‌ای عمیق‌تر از یک بیماری ساختاری در زیست‌بوم جدید تولید معناست: ساختار پلتفرمی.
در این ساختار، مرجعیت نه بر پایه اندیشه و معرفت، بلکه بر اساس الگوریتم‌های دیده‌شدن و تأثیرگذاری آنی شکل می‌گیرد. آنچه مهم است، دیگر محتوای سخن نیست، بلکه قاب و ژست گوینده است. فرهنگ شهرت، نه‌تنها سیاست را سطحی کرده، بلکه روشنفکری را نیز پاپ‌کورنی و سلبریتی‌زده کرده است. اگر زمانی روشنفکر شدن نیازمند سال‌ها مطالعه، تامل و مبارزه نظری بود، امروز چند کلیپ وایرال شده، چند لایو اینستاگرامی و اندکی ادبیات پرمدعا اما آشفته کافی است تا جایگاه «نقاد جامعه» به فردی عطا شود. روشنفکران پلتفرمی، نه ریشه در سنت‌های فکری دارند، نه دغدغه‌ای برای تاریخ و آینده جامعه؛ آنها محصول مستقیم الگوریتمند، نه حاصل رنج اندیشه.
نکته نگران‌کننده آن است که این افراد، گاه بی‌‌آنکه بدانند، به بسط گفتمانی کمک می‌کنند که می‌تواند صورت‌بندی‌های خطرناکی همچون فاشیسم فکری یا نفی‌گرایی ساختارمند را در ذهن جامعه تثبیت کند. آنان همه‌ چیز را انکار می‌کنند، بی‌‌آنکه بدیلی داشته باشند؛ نوعی بی‌اعتمادی رادیکال که در لفافه جسارت و طنازی نظری عرضه می‌شود. امثال مهرآیین با تکیه بر بازی با نظریه‌ها، مفاهیم بزرگی چون «سیاست»، «تاریخ» یا «قدرت» را وارد سخن خود می‌کنند اما آنچه حاصل می‌شود، نه تحلیلی مفید برای امروز، بلکه بیشتر نوعی مغشوش‌گویی نظری‌ است که ربطی با اکنون و اقتضائات زمانه ندارد.
نظریه در گفتار مهرآیین نه به ‌عنوان ابزاری برای فهم وضعیت، بلکه به ‌مثابه زبانی برای نمایش روشنفکری به کار می‌رود. اینجاست که سخن، به‌ جای پیش‌بردن فهم، آن را مسدود می‌کند. آنقدر واژه‌ها در هم پیچیده و بی‌سیر شکل گرفته‌اند که دیگر نمی‌توان از دل‌شان تصویری روشن از روابط قدرت، وضعیت اجتماعی یا حتی نسبت فرد با جامعه بیرون کشید. ما با گفتاری مواجهیم که وانمود می‌کند در حال نقد است اما در واقع نوعی سرگشتگی نظری تولید می‌کند. این گفتارها نه‌تنها راهی برای خروج از بن‌بست‌ها ارائه نمی‌دهند، بلکه خود بخشی از انسداد فکری زمانه شده‌اند و این دقیقاً همان چیزی‌ است که پلتفرم‌ها از آن تغذیه می‌کنند.
در نتیجه، گفتارهایی چون آنچه مهرآیین و هم‌قطارانش تولید می‌کنند، به ‌جای آگاهی‌بخشی، نوعی «فریب نظری» را رواج می‌دهد. مخاطب گمان می‌کند در حال اندیشیدن است اما در واقع صرفاً در حال چرخش در فضای واکنش و الگوریتم است. آنچه ما با آن روبه‌روییم، روشنفکری نیست، بلکه «ادای‌ روشنفکری» است. این‌ نوع گفتارها نه برای حل مسأله، بلکه الگوریتم‌پسند و برای پاداش گرفتن در نظام پلتفرمی ساخته می‌شوند.
در عصر مدرن، دیگر قهرمانی از دل تراژدی‌های اخلاقی یا جدال با قدرت زاده نمی‌شود؛ قهرمان امروز کسی ا‌ست که بیش از دیگران بازنشر می‌شود. در این صحنه وهم‌آلود، شهرت، معیار حقیقت می‌شود و ویروسی‌شدن محتوا، به‌ جای برهان، سند مشروعیت است. مهرآیین قهرمان این صحنه بی‌زمان است؛ صحنه‌ای که در آن مخاطب نه با پرسش مواجه می‌شود، بلکه تنها به دنبال‌روی دعوت می‌شود. شهرت ناگهانی برای او نه‌تنها جایگاهی اجتماعی می‌سازد، بلکه امکان ساختن شبکه‌ای از پیروان را نیز فراهم می‌کند که تنها به صدای او گوش می‌دهند. الگوریتم‌ها این صدای یگانه را چون پژواک درون حباب‌ها تقویت می‌کنند، بی‌‌آنکه لحظه‌ای مجال تردید دهند. هر جمله جنجالی به‌ مثابه حکمی مطلق بر صفحه‌ها می‌نشیند. در این غوغای محتوا، جایی برای پرسیدن «چرا؟» یا «چگونه؟» باقی نمی‌ماند. سکوت در برابر این صدای بی‌وقفه، تنها نشانه ضعف تلقی می‌شود و اینگونه است که روشنفکری از بطن مسؤولیت‌پذیری و تعهد اخلاقی، به سطح یک برند دیجیتال تقلیل می‌یابد. دیگر مهم نیست چه گفته می‌شود، مهم آن است که چند بار شنیده شود.
این وضعیت، ادراک جمعی را دچار نوعی فلج حسی ـ تحلیلی می‌کند. دیگر نه مجالی برای سیر در لایه‌های پنهان واقعیت وجود دارد و نه تمایلی برای توقف و بازاندیشی. این «ناآگاهی واکنشی»، خطرناک‌ترین شکل زوال فهم است؛ وضعیتی که در آن، مردم گمان می‌کنند می‌دانند، چون دائم در معرض اطلاعاتند، در حالی که چیزی ‌جز امواج ابتذال، از درون این مواجهه عبور نکرده است. در نهایت، آنچه بر جا می‌ماند، جمعی ا‌ست با حس مشترک اما فهم پراکنده. این همان نقطه‌ای ا‌ست که سیاست‌زدگی سطحی، سلبریتی‌های روشنفکرنما و ساختارهای پلتفرمی دست به‌ دست هم می‌دهند تا «تجربه زیسته جمعی» را از درون تهی کنند. آنچه باقی می‌ماند، نمایشی پیوسته از محتواست، بی‌مضمون؛ جامعه‌ای که در آن، سطح محتوا آنچنان گسترده می‌شود که عمق دیگر ممکن نیست.

ارسال نظر
پربیننده