تضاد یا پیوستگی؟
داوود مهدویزادگان*: یکی از فعالیتهای علمای دینی پاسخ به مسائل و شبهاتی است که پیرامون فرهنگ و اندیشه دینی مطرح میشود. این دغدغه تجلیات برجستهای نیز پیدا کرده است. گاهی بر اثر پاسخ به شبهه یا مسالهای، اثری عظیم شکل میگیرد که باب جدیدی در آن عرصه علمی است. در دوره زیست استاد مطهری چند کار عظیم از این جنس شکل گرفت.
«خدمات متقابل اسلام و ایران» نیز در همین راستا و نوعی پاسخ به شبهات است. بحث ایشان دروندینی نیست، بلکه مطلبی بروندینی است که مطرح شده و از زاویه دغدغه دینی استاد مطهری به ماجرا نگاه میشود. موضوع کتاب هویت ملی است که در ابتدای کتاب و در مقدمه مطرح میشود. استاد مطهری در مقدمه طرح میکند باید اسلام را امری خودی بدانیم یا غیر خودی؟ این پرسش، یک عالم دینی مثل استاد مطهری را به واکنش وامیدارد. از این منظر این کتاب در حوزه اندیشه اسلامی جزو کتابهای اولیه است. استاد مطهری در مقدمه اشاره میکند: با وجود استقبال بالا ولی در این زمینه کتابی نوشته نشده است و این نخستین کتابی است که من در این موضوع مینویسم.
در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد مطهری به مساله هویت توجه کرده است، زیرا ایشان در دورهای به سر میبرد که جریانی به راه افتاده بود و تلاش میکرد تعریفی از هویت ایرانی ارائه بدهد که در این تعریف چیزی به نام دین و اسلام حضور نداشت، در حالی که استاد مطهری بر این نکته تاکید دارد که تاریخ تمدن ایران 2500 سال است که 14 قرن آن مربوط به دوره بعد از اسلام است و این تعریف 1400 سال را نادیده میگیرد. وقتی هویت ملی را با تعریف جدید مطالعه میکنید، متوجه میشوید تاریخ 1400 ساله به کنار رفته است و حضوری ندارد. نه اسلام و نه ایرانیان در آن حضور ندارند.
استاد مطهری میخواهد خدمات اسلام و ایرانیان را برجسته کند که دوشادوش همدیگر بود. استاد مطهری بحث دفاع از دین را مطرح نمیکند، بلکه بحث دفاع از خدمات 1400 ساله ایرانیان است که در هویتیابی جدید یا در تعریف هویت ملی جدید دیده نمیشود؛ نهتنها دیده نمیشود، بلکه ستیزهجویانه است و گویی تماما در صدد گسست در این 1400 سال هستند. از این رو استاد مطهری وارد این مساله شده است.
ایشان میگوید ما 2 منطق داریم؛ یک منطق عقلی و یک منطق احساسی.
این نخستین نقدی است که به این نوع گرایشهای هویتیابانه که هویتیابی جدید دارند، وارد میشود. میخواهند بگویند این نوع بحثهای هویتیابی بحثهایی احساسی است و بر مدار منطق عقل حرکت نمیکند و بر مدار منطق احساس حرکت میکند، یعنی اندیشههای عقلی را بر اساس تشخصهای قومی و ملی قبول یا رد میکنید، یعنی نظریهای عقلی، دانشی یا علمی اگر از ناحیه یک ایرانی مطرح شود، پذیرفتنی است اما اگر از طرف یک غیرایرانی مطرح شود میگوییم پذیرفتنی نیست! یعنی بر ملاک احساسات ملی بحث میکنیم. استاد مطهری به این موضوع نقد دارد و میگوید این سخنی نامعقول است که علوم را بر اساس منطق احساسی تایید یا رد کنیم.
اینجا مقدمهای در توضیح مساله لازم است که هویت ملی به چه معناست. آنطور که من در آثار نویسندگانی که درباره هویت ملی بحث داشتند مطالعه کردهام، نکتهای به نظرم آمده و آن این است که کمتر به مفهوم هویت ملی توجه میشود. هویت ملی یعنی چه؟ من کمتر دیدهام از هویت ملی تعریفی ارائه شود. به نظر میرسد نویسندگان در تعریف هویت ملی آن را به وضوحش احاله دادهاند، به این صورت که گویی همه میدانند هویت ملی چیست و نیازی به تعریف آن وجود ندارد.
تعریف من از هویت ملی این است که از «هو» گرفته شده است. او کیست و وقتی از کیستی کسی یا جمعی پرسش میکنیم، در واقع از هویت او پرسش میکنیم. هویت ملی پرسش از کیستی یک جمع و یک قوم و اجتماعی از مردم است. پاسخی که ما به این کیستی میدهیم، میشود هویت ملی. وقتی جمعی را با ویژگیهایی تعریف میکنیم، آن تعریف پاسخ ما به مساله هویت است. در همین تعریف، مساله هویت ملی تولید میشود.
منطقیها میگویند تعریف، جامع افراد و مانع اغیار است، یعنی ما در تعریف خودمان تلاش میکنیم افراد موضوع را ذیل تعریف خودمان جمع کنیم و بیاوریم و اغیار را که جزوی از این موضوع نیستند، خارج کنیم و بیرون قرار دهیم. کارکرد تعریف این است. بنابراین وقتی تعریفی از هویت ملی ارائه میشود، در این تعریف هم افراد یک جمع را وارد میکنید و هم کسانی را که در این جمع نیستند خارج میکنید. مساله از اینجا شروع میشود. اگر تعریفی نادرست و غلط از هویت ملی ارائه کنیم، باعث میشود ارکان و مقومات هویت ملی از آن هویت خارج شود و بیرون گذاشته شود و در عوض آنچه را که در هویت ملی داخل نیست، وارد هویت ملی کنیم. به تعبیر استاد مطهری تحریف و قلب ماهیتی درباره هویت ملی شکل میگیرد.
استاد مطهری در دورهای به سر میبردند که بحث هویت ملی اوج گرفته بود. ایشان متوجه این مساله شده و به این نتیجه رسیده بود هویت ملیای که در عصر پهلوی تعریف و ارائه میشود، ارکان اصلی ایرانی بودن را بیرون گذاشته و حذف کرده است. در واقع امر محذوفی اینجا اتفاق میافتد. این 1400 سال همان امر محذوف است. تعریف جدید از هویت ملی سبب شده بود 1400 سال که هم خدمات اسلام در ایران و هم خدمات ایرانیان که در قالب فرهنگ دینی و اسلامی است، حذف شود.
مرحوم استاد مطهری مساله هویتی محذوف را متوجه شد. این امر ایشان را به این تکاپو انداخت که هویت محذوف را آشکار و معرفی و به تعبیری بازخوانی کند. جالب است که کار استاد مطهری در بازخوانی این هویت کاری کاملا علمی است، یعنی هم آن بخشهایی که خدمات اسلام را بیان میکند و هم بخشهایی که خدمات ایرانیان را بیان میکند، بدون هیچ گونه تعصب دینی مطرح میشود. وقتی این متن را مطالعه میکنیم، تعصب دینی وجود ندارد و بخشهای ایدئولوژیک دخالت داده نمیشود و اینطور نیست که در مقام بازخوانی، خیلی چیزها را نبینیم.
لذا در گزارشی که استاد مطهری ارائه میکند، وقتی خدمات ایرانیان را توضیح میدهد، هم بزرگان علمای شیعی را ذکر میکند و هم بزرگان علمای سنی گفته میشود و اینطور نیست که دیده نشوند یا به آنها اعتنا نشود. همان طور که مفسران شیعی را میگوید، مفسران سنی را هم میگوید. درباره حکما و فقها و محدثین، هم شیعی و هم سنی را ذکر میکند و هویت ملی را چیزی اعم از فرهنگ شیعی میبیند و از این جهت این تعصب را به خرج نمیدهد.
از این بالاتر نهتنها تعصبات مذهبی ندارد، بلکه تعصبات ملی که در تقابل با اسلام و ماقبل اسلام هستند هم دیده نمیشود. در مطالعه بازخوانی استاد مطهری هیچ احساس ضدیتی با گذشته پیش از اسلام و خدمات ایرانیان در خواننده پدید نمیآید، چرا که میبینید جاهایی که خدماتی داشته، بیان و دفاع میشود.
در جایی از کتاب از یکی از مستشرقین نقل میکند که ایرانیان در دوره ساسانیان هیچ کار علمی و اثر و دانشی نداشتند و ایشان مقابل این حرف میایستد و میگوید این سخن بسیار مغرضانه و کینهتوزانه است. اینطور نیست که بگوییم در گذشته هیچ چیزی نبود. شاید به دست ما نرسیده است و اینطور نیست که ایرانیان پیش از اسلام کار و تلاش علمی نداشتند.
مقصود من این است که استاد مطهری متوجه این مساله شده بود که هویت ملی واقعی در هویت جدید محذوف شده است و ایشان میخواست با این کار خود این هویت را بازخوانی کند و حتی چیزی بیش از بازخوانی و احیای هویت محذوف مد نظر ایشان بود. در مساله احیای هویت محذوف، آنچه مد نظر استاد است این است که ایشان معتقد بود ایرانیان استعداد بزرگی در شکوفا کردن علم و در پیشرفت دانش دارند ولی این استعداد بالا به محرک و عاملی نیاز دارد تا این استعداد را تحریک کند. ایشان معتقد بود در اواخر دوره ساسانی نقش تحریککننده استعداد درخشان ایرانیان به سیر قهقرایی رفته بود و اسلام این توانایی را داشت که استعداد علمجویی را در ایرانیان تحریک کند، لذا ایرانیان در صدر تمدن اسلامی قرار گرفتند. استاد مطهری در این ماجرا ایدهای دارد و آن این است که احیای اسلام موجب احیای پیشرفت و تمدن میشود. وقتی اندیشه اسلامی را احیا کنید، پیشرفت و تمدن هم که حاصل استعداد ایرانی است شکل میگیرد. از این رو میبینید با وقوع انقلاب اسلامی، موجی گسترده از تلاش برای پیشرفت علمی که قبلا سابقه آن در دوران معاصر وجود نداشت اتفاق افتاده است.
نکته پایانی اینکه مساله هویت ملی امری سیاسی است. هویت ملی امری غیرسیاسی نیست، لذا وقتی کسی به مساله هویت ملی میپردازد، به امری سیاسی پرداخته است. از این رو نمیتوانیم بگوییم استاد مطهری به اندیشههای سیاسی توجهی نکرده و به امر سیاسی عنایت نداشته است. وقتی به این گستردگی در کتاب خدمات مقابل اسلام و ایران به هویت ملی میپردازد، به امر سیاسی پرداخته است. از همین زاویه حکومت پهلوی اقبالی به این کار نشان نمیدهد، زیرا کاملا متوجه است «خدمات متقابل اسلام و ایران» احیای هویتی ملی است که آنها تمام تلاش خود را برای حذف آن داشتهاند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی *