18/مهر/1404
|
23:19

به عبارت دیگران

درباره غزه...

اِن سألوک عن غزه
قل لهم: بها شهید
یُسعفه شهید
و یُصوّره شهید
و یُودّعه شهید
و یُصلّی علیه شهید
اگر از غزه پرسیدند بگو:
در آن شهیدی است،
که شهیدی تیمارش می‌کند
و شهیدی به تصویرش می‌کشد
و شهیدی تشییعش می‌کند
و شهیدی بر آن نماز می‌گذارد
محمود درویش/ هانیه رجبی
مهرنامه - شماره 47، صفحه 304

***
صهیونیست‌ها برای این پرسش جوابی ندارند

آرنولد توینبی می‌گوید: «خواسته‌های یهودیان را، پس از آن‌ همه زجری که از دست آلمانی‌ها کشیدند، درک می‌کنیم. آنها خواهان ایالتی در یک گوشه از جهان هستند تا حاکمیت ویژه خود را در آن اعمال کنند. اگر قرار است چنین خواسته‌ای برآورده شود، باید چنین جایی را غربی‌‎ها که بدترین شکنجه‌ها در حق یهودیان روا داشته‌اند در اختیار آنان بگذارند، نه اعراب. این مساله برای من آسان و روشن است اما هنگامی که یک بار در یک کشور غربی، نه آلمان و نه انگلستان، به آن اشاره کردم، با موجی از خنده و تمسخر روبه‌رو شدم».
آن‌طور که پیداست، تبلیغات صهیونیسم، از این معادله آسان و انسانی که توینبی به‌سادگی بیان می‌کند، نقطه دور از ذهنی ساخته است و رمان‌نویسی صهیونیستی، از این تبلیغات، بیشترین تأثیر را پذیرفته است. 
از آنجا که صهیونیست‌ها، اشغال سرزمین فلسطین را «بازتابی از کشتارهای هیتلری و رنج و ستمی که یهودیان کشیده‌اند» می‌دانند، بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان رمانی صهیونیستی یافت که بر محور فلسطین نوشته شده اما در آن از کشتار سخن نرفته باشد. آنچه پیداست، نویسندگان صهیونیست، از کارگر افتادن چنین حربه‌ای به‌خوبی آگاهند، زیرا از  نخستین صفحات رمان، به بیان کشتارها [ی آلمانی‌ها] می‌پردازند و خواننده غربی را در کنار خود می‌نشانند و دیگر از ارتکاب هیچ لغزشی ترس به خود راه نمی‌دهند. لیکن با این‌ حال، مساله اصلی همواره به دور از دسترس می‌ماند: چرا اعراب فلسطین باید تاوان کشتارهایی را بدهند که دیگران انجام داده‌اند، در حالی که یهودیان در طول تاریخ، در جوامع عربی، تقریباً همواره در رفاه به سر برده‌اند؟
این پرسش با همه سادگی، پاسخ درستی نمی‌یابد و کوشش رمان‌های صهیونیستی که دورادور سعی می‌کند به آن پاسخ بدهد، در ورطه تناقض و احیاناً مسخره‌گویی می‌افتد.
غسان کنفانی / نگاهی به ادبیات صهیونیسم
موسی بیدج - انتشارات برگ - صفحات 109 و 110

***
پاسخ تند شریعتی به داریوش آشوری در تطهیر اسرائیل

آقای داریوش خان!
رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال می‌کند و از سراسر اروپا، سرمایه‌داران را به یک کشور فقیر عربی می‌کشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده می‌کند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس می‌سازد و هر گاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن می‌تازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه می‌کند، مردم را از خانه‌های‌شان بیرون می‌راند و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار می‌کند، فاشیست است، یا کشوری که گناه نابخشودنی‌اش در چشم شما! این است که ملک ‌فاروق‌ها و گلوپ ‌پاشاها و ملک‌ فیصل‌ها و ملک‌ عبدالله‌ها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاه‌های امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع می‌کند و از نظر داخلی فقط به پرچانگی‌های مشکوک و آلوده روشنفکران فروخته‌شده‌ای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری - که پُرند از آن «جوهر روشنفکری» که آنان را از توده عوام‌الناس جدا می‌کند - مجال نمی‌دهد؟ زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همه لوازم روشنفکری فقط یک زبان نیم‌بند را بلغور می‌کند و طوطی‌وار کلمات رایجی را از قبیل آزادی و دموکراسی و انسانیت - که به قول سارتر، خودشان در دهان‌شان گذاشته‌اند - در کشورهای استعمارزده واگو می‌کنند، خیانت به توده عوام‌الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم. تجربه نیم‌قرن اخیر نشان داده است اینان جاده‌کوبان و راه‌بلدان و کارچاق‌کنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بوده‌اند. اینان فقط از این نظر فاشیست‌اند که به روشنفکرانی که «از توده عوام‌الناس جدایند» اجازه بافندگی‌ها و [آدرس] کوچه غلط دادن‌ها و نهضت‌های قلابی به راه انداختن‌های همیشه را نمی‌دهند و همین بزرگ‌ترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها.
علی شریعتی / آثار گونه‌گون2
انتشارات آگاه - صفحات ۶۳۱ تا ۶۳۴

گردآورنده، تقی دژاکام

ارسال نظر
پربیننده