بحث عدالت اجتماعی همواره یکی از موضوعات مورد توجه، هم در جوامع علمی و هم در میان مردم، به عنوان یکی از فضایل انسانی و اجتماعی، نیز به عنوان یکی از اهدافی که هر جامعهای آن را دنبال میکند، حائز اهمیت بوده است. در حوزه عدالت اجتماعی همواره با نوعی فقر پژوهشی روبهرو هستیم و زمانی که به وضعیت موجود جامعه نگاه میکنیم و آن را با وضعیت مطلوب مقایسه میکنیم، درمییابیم یکی از راههایی که میتواند به ما در حرکت به سوی وضعیت مطلوب کمک کرده و این حرکت را تسریع بخشد، حل معماهای نظری، انتزاعی و فکری در حوزه عدالت اجتماعی است. این موضوع جدا از بحثهای اجرایی است که البته آن نیز به اندازه خود دارای اهمیت است و در کنار مباحث نظری میتواند حرکت جامعه به سوی عدالت اجتماعی را هم تسهیل و هم بهبود بخشد.
کتاب «درباره عدالت فرهنگی» از جمله تلاشهایی است که کوشیده در راستای حل برخی معماهای حوزه عدالت اجتماعی، بویژه در عرصه عدالت فرهنگی، گام بردارد. عدالت فرهنگی یکی از عرصههای حیات جمعی ما است؛ یا به عبارت دیگر، فرهنگ عرصهای از حیات جمعی است که میتوان عدالت را در آن جستوجو کرد. همانطور که در اقتصاد یا در سیاست به دنبال عدالت هستیم و از عدالت اقتصادی یا سیاسی نیز سخن میگوییم، در عرصه فرهنگ نیز میتوان عدالت را جستوجو کرد و آن را «عدالت فرهنگی» نامید.
با نگاهی به پیشینه بحث عدالت فرهنگی درمییابیم این عرصه از نظر پژوهشی بسیار خالی است. در حوزه عدالت اقتصادی، به دلیل آنکه همواره مساله و دغدغه ما بوده است، پژوهشگران، اندیشمندان و دانشمندان درباره آن سخن گفته و نوشتهاند. در حوزه عدالت سیاسی نیز به سبب نیاز حکومتها به این گفتمان، پژوهشهای فراوانی انجام و این حوزه از نظر پژوهشی اصطلاحاً فربه شده است اما در حوزه عدالت فرهنگی چنین وضعیتی وجود ندارد. دلایل متعددی برای این مساله میتوان برشمرد؛ نخست آنکه عرصه فرهنگ همواره نسبتاً مظلوم واقع شده و کمتر در کانون پژوهش و تفکر قرار گرفته است. دوم آنکه در ذهن بسیاری از افراد، عدالت اجتماعی بیش از هر چیز با عدالت اقتصادی تداعی میشود، لذا این امر موجب شده این کتاب به ثمر برسد. هرچند این کار نه به عنوان حل مساله، بلکه به عنوان گامی در آغاز پژوهشهای مرتبط با عدالت فرهنگی قابل استفاده خواهد بود.
کتاب در ابتدای کار، پیچیدگیهای عرصه عدالت و عرصه فرهنگ را برای مخاطب روشن میکند. ما نباید در امر عدالت اجتماعی، بویژه در عرصه عدالت و فرهنگ، دچار سادهانگاری و تقلیلگرایی شویم. برخی چنین میپندارند که این حوزهها بسیار سادهاند و میتوان به آسانی درباره آنها سیاستگذاری کرد، در حالی که اینگونه نیست. در کتاب تلاش شده 5 پرسش اصلی در حوزه عدالت و 5 پرسش اصلی در حوزه فرهنگ مطرح شود تا به مخاطب نشان داده شود اگر نتوان پاسخ مناسبی برای این پرسشهای بنیادین بیان کرد، تداخل 2 بحث عدالت و فرهنگ که قرار است در قالب عدالت فرهنگی نمود یابد، با پرسشهای پیچیدهتر و مرکبتری روبهرو خواهد شد.
برای مثال، یکی از پرسشهای مهم در حوزه عدالت این است که عامل بسط عدالت کیست؟ به عبارت دیگر، وقتی در یک تعریف مشهور از عدالت میگوییم «اعطاء کل ذی حق حقَّه»، باید پرسید اعطاکننده کیست؟ چه کسی باید منابع را در جامعه توزیع کند؟ از یک سو منابع در اختیار حاکمیتها، دولتها و ساختارهای حکمرانی قرار دارد و از سوی دیگر، آیه ۲۵ سوره حدید تصریح میکند: «لیَقُومَ النّاسُ بالقسط»؛ یعنی مردم باید برای اقامه قسط اقدام کنند. این پرسشها بسیار بنیادین و مهم است.
حال وقتی همین پرسشها را به عرصه فرهنگ منتقل میکنیم، با وضعیتی به مراتب پیچیدهتر و مبهمتر مواجه میشویم. به عنوان نمونه، باید پرسید مواهب و خیرات اجتماعیای که همواره در عدالت به دنبال بسط و توزیع آن هستیم، در عرصه فرهنگ چه چیزی است؟ در اقتصاد، ثروت، انرژی، نفت، گاز و پول منابع مورد توزیع هستند اما در فرهنگ به دنبال توزیع چه چیزی هستیم؟ فرهنگ از چه عناصری تشکیل میشود؟ به بیان دیگر، مواهب و خیرات فرهنگی کدام است که برای مردم اهمیت و اولویت دارد؟ در اینجا جنس منابع فرهنگی متفاوت است؛ منابعی نرم مانند ایده، تفکر، خلاقیت، مشارکت فرهنگی و مواردی از این دست.
برخلاف عدالت اقتصادی، در عدالت فرهنگی، این مواهب فرهنگی دیگر در اختیار حاکمیتها نیست، بلکه در اختیار مردم قرار دارد. به همین دلیل در عرصه فرهنگ، حتی اگر نهادهای بالادستی سیاستگذاری کنند و مثلاً 20 شبکه رسانه ملی روی موضوعی فعالیت کنند اما در نهایت این مردم هستند که تصمیم میگیرند چگونه بپوشند، چگونه راه بروند، چگونه رفتار کنند، چه سبک زندگیای داشته باشند و چگونه فرهنگ را به عرصه عمومی بیاورند و بازنمایی کنند. این وضعیت با اقتصاد تفاوت دارد، چرا که در اقتصاد منابع در اختیار مردم نیست و افراد در جایگاه شهروند، منتظر واریز یارانهها یا توزیع انرژی و منابع هستند. از همین رو تفاوتهای ظریف اما مهمی میان عدالت فرهنگی و عدالت اقتصادی وجود دارد که در کتاب «درباره عدالت فرهنگی» تلاش شده بازنمایی شود.
بحث دیگر شاخصها و معیارهای عدالت فرهنگی است. پرسش اساسی این است: در عرصه فرهنگ چه چیزهایی معیار عدالت محسوب میشود. به عنوان مثال، در اقتصاد، برابری یکی از معیارهای عدالت است؛ یعنی اگر حقوق، دستمزد و مواهب اقتصادی به صورت برابر تقسیم شود، عدالت اقتصادی تحقق مییابد اما در فرهنگ چه معیارهایی میتواند وجود داشته باشد؟ در کتاب، چند معیار برشمرده شده است؛ از جمله: «حق فرهنگی»، «کار فرهنگی»، «نیاز فرهنگی»، «مشارکت فرهنگی» و «برابری فرصتهای فرهنگی». به طور مثال، اگر فرصت حضور فرهنگی را در اختیار فرهنگها، خردهفرهنگها، کنشگران و در واقع آحاد مردم جامعه قرار دهید، عدالت برقرار شده است. این یکی از شاخصهاست. شاخص دیگر میتواند «نیاز» باشد؛ یعنی اگر نیاز فرهنگی هر فرد تأمین شود، میتوان گفت عدالت فرهنگی اجرا یا بسط داده شده است.
پس از این مرحله، به پرسشهای بنیادینی میرسیم که در پس عدالت فرهنگی قرار دارد. برای نمونه، باید پرسید: فرهنگ از کجا نشأت میگیرد؟ آیا میتوان از فرهنگ مطلوب و نامطلوب سخن گفت یا خیر؟ این پرسشها تا حدودی پیشانظریهاند اما در پاسخگویی به پرسشهای بعدی بسیار کمککنندهاند. به عنوان مثال، اگر گفته شود فرهنگ مطلوب وجود ندارد و تنها فرهنگی که مردم بر اساس واکنشهای خود ایجاد میکنند، همان فرهنگ جامعه خواهد بود، در این صورت مباحثی همچون «کنترل فرهنگی»، «مدیریت فرهنگ» و «سیاستگذاری فرهنگی» به حاشیه میرود. اما اگر بتوان فرهنگ مطلوبی را تعریف کرد، حرکت از فرهنگ موجود به سوی فرهنگ مطلوب ماهیتی مدیریتی، کنترلی و سیاستگذاری خواهد یافت. اینجاست که عدالت در قالبی حاکمیتی و مدیریتی و در ذیل مفهوم «اداره» خود را نشان میدهد. این پرسشها در کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت، در فصل پایانی کتاب، بخشی الهیاتی، قرآنی و روایی درباره عدالت فرهنگی در اسلام گشوده شده است.
این اثر میتواند برای علاقهمندان به حوزه فرهنگ، دانشجویان و پژوهشگران سیاستگذاری فرهنگی، مدیریت رسانه و رشته ارتباطات ـ که در عرصه فرهنگ و عدالت فعالیت دارند ـ مفید باشد.
نگاهی به کتاب «درباره عدالت فرهنگی»
آیا می توان از فرهنگ مطلوب سخن گفت؟
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها