27/آبان/1404
|
02:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با فرزانه مردی، محقق کتاب «‌‌هم‌سفر آتش و برف» که بزودی از تقریظ رهبر انقلاب بر آن رونمایی می‌شود

پیشمرگ فرشته‌ها

عرفان خیرخواه: فجر سال گذشته یکی از فیلم‌های پرتره‌ای که به نمایش درآمد، مربوط به عملیاتی بود که پس از جنگ ۸ ساله، شهید سعید قهاری در مقابله با گروهک‌های تروریستی غرب کشور انجام داده است. نام این سردار سپاه پاسداران را تا آن روز افراد کمتری شنیده بودند و فیلم «پیشمرگ» که برگزیده تماشاگران آن دوره هم شد، نخستین رویارویی عمومی‌تر و گسترده با چنین نامی بود. در آن فیلم روایتی از یک عملیات هیجان‌انگیز و جانانه سردار قهاری به نمایش درآمد و تنها بخش بسیار کوچکی از ابتدای فیلم به خانواده‌اش اختصاص داده شد اما حالا که همه فهمیده‌اند یک شخصیت مهم ولی کمتر شناخته‌‌شده به این نام وجود دارد، می‌توان روایت را از زاویه دیگری هم مد نظر قرار داد و به آن بسط بیشتری بخشید و کل این زندگی پرتلاطم اما هدفمند را مرور کرد. چه کسی برای این روایت می‌تواند بهتر از خانم فرحناز رسولی، یعنی همسر آن شهید باشد؟ زنی که در همان اشاره کوتاه فیلم علی غفاری هم مشخص می‌شود سعید قهاری خودش را پیشمرگ او و امثال او قرار داده است. کتاب «‌هم‌سفر آتش و برف» به نویسندگی فرهاد خضری و با پژوهش فرزانه مردی، کوششی بوده برای ثبت این جزئیات پرماجرا. به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب با فرزانه مردی، محقق کتاب ‌هم‌سفر آتش و برف گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
* چه چیزی شما را به تحقیق درباره روایت زندگی مشترک فرحناز رسولی و سعید قهاری سوق داد و چرا این روایت را برای مخاطب فرهنگی امروز مهم دانستید؟
انگیزه اصلی من برای تحقیق درباره زندگی مشترک فرحناز رسولی و سعید قهاری، اشتیاق خود خانم رسولی برای معرفی همسرشان، شهید سعید قهاری بود. ایشان معتقد بود این شهید مظلوم واقع شده و نامش کمتر شنیده شده است. من از سال ۱۳۷۶ در حوزه دفاع‌مقدس تحقیق می‌کردم اما نام این شهید را نشنیده بودم. وقتی از فعالیت‌های برجسته او و نقش پررنگ همسرش در زندگی‌شان آگاه شدم، این زندگی برایم جذابیت پیدا کرد. ۳۰ سال زندگی مشترک با یک نظامی که هر روز با خطر و احتمال بازگشت‌ناپذیری همراه است، تجربه‌ای ملموس و متفاوت از زندگی‌های عادی است. این زندگی پر از اضطراب، استرس و اخبار ناگوار بود اما همین ویژگی‌ها مرا به کاوش بیشتر در زندگی مشترک این زوج ترغیب کرد. این روایت از سال ۱۳۹۰ با قرارهای منظم با خانم رسولی و شنیدن خاطرات‌شان آغاز شد. اهمیت این روایت برای مخاطب امروز در ملموس بودن آن است؛ زندگی‌ای که نشان می‌دهد چگونه می‌توان در شرایط سخت، همراهی و استقامت را حفظ کرد.
* سراغ چه نوع منابع و شخصیت‌هایی برای تدوین کتاب رفتید و چگونه اطلاعات موجود را برای روایت شدن در کتاب گزینش می‌کردید؟
از آنجا که شهید سعید قهاری فرمانده بود، طبیعی است که با افراد و محیط‌های مختلفی در ارتباط بوده است اما در این کتاب، ما تصمیم گرفتیم روایت را از نگاه همسرش، خانم فرحناز رسولی ارائه دهیم. برخلاف کتاب‌های دیگر که با دوستان شهید مصاحبه شده، این کتاب صرفاً بر خاطرات خانم رسولی متمرکز است. ما ساعت‌ها پای صحبت‌های ایشان نشستیم. اطلاعاتی که ارائه می‌داد، شامل خاطراتی بود که شهید در خانه تعریف می‌کرد، عکس‌هایی که در آلبوم خانوادگی بود، نامه‌هایی که رد و بدل شده بود و جزئیات زندگی خانوادگی از نگاه ایشان. گزینش اطلاعات نیز بر اساس تمرکز بر مسائل خانوادگی و زندگی روزمره بود تا روایتی صمیمی و نزدیک به تجربه زیسته خانم رسولی ارائه شود.
* عنوان «‌هم‌سفر آتش و برف» چه مفهومی را منتقل می‌کند و چگونه این عنوان بازتاب‌دهنده فرهنگ همسری و همراهی در شرایط سخت است؟
عنوان «‌هم‌سفر آتش و برف» توسط نویسنده محترم آقای فرهاد خضری انتخاب شد و به نظرم انتخاب بسیار مناسبی بود. آتش نماد سختی‌ها، جنگ و چالش‌هایی است که یک مرد نظامی مانند سعید قهاری با آن مواجه است اما برف که آتش را خاموش می‌کند، آرامش و حمایت همسر است. فرحناز رسولی در ۳۰ سال زندگی مشترک، فضایی آرام و امن برای همسرش فراهم کرد. او در کنار فرزندان، خانه‌ای ساخت که پناهگاه سعید در برابر خستگی‌ها و سختی‌های بیرونی بود. این عنوان نشان‌دهنده همراهی بی‌قید و شرط همسری است که در مناطق سخت و ناامن، حتی در حضور ضد انقلاب، کنار همسرش ایستاد. او با صبر و استقامت، نشان داد خانه و خانواده، نقطه قوت یک مرد نظامی است و این همراهی در شرایط دشوار، روح زندگی مشترک این زوج را به تصویر می‌کشد.
* چگونه در طول تحقیق این کتاب، تعادل بین روایت زندگی یک زن و نقش همسر نظامی‌اش را حفظ کردید تا هر دو به ‌عنوان قهرمان داستان دیده شوند؟
حفظ تعادل بین روایت زندگی فرحناز رسولی و نقش نظامی سعید قهاری از این جهت ممکن شد که هر دو مکمل یکدیگر بودند. سعید به ‌عنوان فرمانده، با اطمینان از حمایت همسرش، می‌توانست با خیال راحت به وظایفش عمل کند. پشت هر مرد موفق، زنی است که او را حمایت می‌کند و در این کتاب، فرحناز رسولی نیمه پنهان موفقیت‌های سعید است. هر ۲ قهرمان این داستان هستند؛ سعید با درجه سردار و فرحناز با نقش همسر و مادری که وظایفش را به بهترین شکل ایفا کرد. در مصاحبه‌ها، نقش نظامی سعید از نگاه همسرش کمرنگ‌تر بود، زیرا اطلاعات نظامی بیشتر از دوستانش قابل دریافت بود. ما بر زندگی خانوادگی متمرکز شدیم؛ زمانی که سعید به خانه می‌آمد چه می‌گفت، چه سختی‌هایی را تعریف می‌کرد و فرحناز چگونه با چالش‌های زندگی، مانند بیماری فرزندان یا کمبودها مواجه می‌شد. این تعادل، هر ۲ را به ‌عنوان قهرمانان زندگی مشترک‌شان برجسته کرد.
* نقش ایمان و اعتقادات مذهبی در زندگی فرحناز و سعید چگونه در کتاب بازتاب یافته و این عنصر چه تأثیری بر مخاطب امروزی می‌تواند داشته باشد؟
ایمان و اعتقادات مذهبی در زندگی فرحناز و سعید ریشه‌ای عمیق داشت. جوانان دهه ۶۰ مانند این زوج، ویژگی‌های خاصی داشتند که شاید با نسل‌های امروزی متفاوت باشد، هرچند در مدافعان حرم نیز این روحیه دیده می‌شود. اعتقادات مذهبی آنها را واداشت تا از راحتی‌های مادی بگذرند و زندگی مجاهدانه‌ای را بپذیرند که پر از هجرت و چشم‌پوشی از رفاه بود. فرحناز که از خانواده‌ای متمول بود، می‌توانست زندگی راحت‌تری انتخاب کند اما به دلیل اعتقاداتش، سختی‌های همراهی با سعید را پذیرفت. این ایمان که بر محور ولایت‌مداری و باورهای قرآنی شکل گرفته بود، زندگی آنها را معنا بخشید. برای مخاطب امروزی، بویژه جوانان، این روایت می‌تواند الگوسازی کند. خواندن این خاطرات نشان می‌دهد که چگونه ایمان می‌تواند به انتخاب‌های بزرگ و استقامت در برابر سختی‌ها منجر شود. نمونه‌اش عکسی از عروسی فرزند یکی از شهدا بود که با سادگی دهه شصتی برگزار شد و نشان‌دهنده تأثیر این فرهنگ بر نسل‌های بعدی است.
* چگونه فرهنگ صبر و استقامت زنان پشت جبهه را در زندگی فرحناز رسولی جست‌وجو می‌کردید؛ این ویژگی‌ها چه پیامی برای زنان امروز دارند؟
صبر و استقامت فرحناز رسولی در خاطراتش به ‌وضوح دیده می‌شود. او در مناطقی مانند جوانرود با کمبود امکانات و تهدیدات ضد انقلاب زندگی کرد. خاطراتی مانند مسمومیت فرزندش به دلیل خوردن موش‌کش به جای پفک یا کمک به مردم کُرد در بمباران‌های سردشت و حلبچه، این استقامت را نشان می‌دهد. فرحناز حتی در فعالیت‌های پشت جبهه، مانند پخت نان یا همکاری با همسر امام ‌جمعه جوانرود نقش فعالی داشت. این ویژگی‌ها در گفت‌وگوهای‌مان به شکل طبیعی بروز یافت. پیام این صبر برای زنان امروز این است که زنانی با چنین استقامتی وجود داشتند که زندگی را با همه سختی‌ها پذیرفتند و همچنان به انتخاب‌شان پایبندند. وقتی از فرحناز پرسیدم آیا دوباره به سعید «بله» می‌گفت، او با اطمینان پاسخ مثبت داد. این نشان‌دهنده قدرت انتخاب و پایبندی به ارزش‌هاست که می‌تواند برای زنان امروز الهام‌بخش باشد.
* به نظر شما، چرا روایت‌های زندگی خانوادگی رزمندگان، مانند داستان سعید و فرحناز، در تقویت هویت فرهنگی و ملی جامعه اهمیت دارد؟
روایت‌های زندگی خانوادگی رزمندگان، مانند سعید و فرحناز، از دل جامعه ایرانی برآمده‌اند و بیگانه نیستند. این افراد از همین خاک و فرهنگ‌اند؛ کرد، ترک، لر یا بلوچ، همه ایرانی‌اند. این روایت‌ها به دلیل صداقت و اصالت‌شان به دل می‌نشینند. سعید و فرحناز مانند همسایه‌ها و هم‌محلی‌های ما زندگی عادی داشتند، آرزو داشتند و از آسمان نیامده بودند. این نزدیکی باعث می‌شود داستان‌شان هویت فرهنگی و ملی را تقویت کند. وقتی این خاطرات صادقانه روایت شوند، مانند گلی که بوی خودش را دارد، به مخاطب احساس تعلق و افتخار می‌دهند و نشان می‌دهند که چگونه ایرانیان در شرایط سخت، با همبستگی و ایثار، هویت خود را حفظ کردند.
* با توجه به تجربه‌تان در حوزه دفاع‌مقدس، چگونه از تکراری شدن روایت‌های این حوزه در «‌هم‌سفر آتش و برف» جلوگیری کردید؟
در حوزه دفاع‌ مقدس ممکن است برخی روایت‌ها به دلیل شباهت‌های ظاهری تکراری به نظر برسند؛ مثلاً زندگی همسران رزمندگان که با نبود همسر، مشکلات معیشتی یا بیماری فرزندان مواجه بودند اما هر زندگی جزئیات و ویژگی‌های خاص خود را دارد. در «‌هم‌سفر آتش و برف»، تمرکز بر زندگی فرحناز در غرب کشور، جایی که تهدید ضد انقلاب پررنگ بود، این روایت را متمایز کرد. کمتر کتابی به زندگی زنان همراه خانواده در مناطق غربی پرداخته است. این تفاوت، همراه با صداقت در روایت و برجسته کردن جزئیات منحصربه‌فرد، مانند گفت‌وگوهای خانوادگی یا چالش‌های خاص، از تکرار جلوگیری کرد. گاهی تکرار هم مفید است؛ یادآوری و تمرین ارزش‌های مشترک، مانند استقامت زنان، می‌تواند الهام‌بخش باشد.
* به‌ عنوان محقق کتاب، چگونه با چالش بازنمایی احساسات پیچیده فرحناز، مانند ترس، عشق و صبوری در برابر تهدیدات روبه‌رو شدید؟
به ‌عنوان محقق، وظیفه‌ام ثبت حقیقت خالص و بدون روتوش بود. خوشبختانه فرحناز رسولی با صداقت کامل صحبت کرد و خودسانسوری نداشت. مثلاً در بمباران پاوه، وقتی خانه‌شان تخریب شد و شیشه‌ها به پای فرزندش فرو رفت، او ترس و اضطرابش را با جزئیات شرح داد؛ از لحظه‌ای که دستش را روی فرش می‌کشید و صدای فرزندش را می‌شنید اما او را نمی‌دید. این بیان روان و صادقانه، بازنمایی احساسات پیچیده‌اش را آسان کرد. من گاهی با پرسش‌های بیشتر یا یادآوری جزئیات، او را تشویق به توضیحات دقیق‌تر می‌کردم تا این عواطف بخوبی در کتاب منتقل شوند.
* فرهنگ ساده‌زیستی و قناعت در زندگی فرحناز و سعید چگونه به تصویر کشیده شده و این سبک زندگی چه پیامی برای جامعه مصرف‌گرای امروز دارد؟
ساده‌زیستی فرحناز و سعید در مهاجرت‌های مکرر، زندگی با حداقل امکانات و جهیزیه ساده فرحناز که با وجود خاندانی بودنش، تجملات را کنار گذاشت، به تصویر کشیده شده است. زندگی آنها در یک پیکان خلاصه می‌شد و اسباب زیادی نداشتند. این سادگی در هجرت‌های مداوم‌شان از شهری به شهر دیگر نیز دیده می‌شود. پیام این سبک زندگی برای جامعه مصرف‌گرای امروز این است که می‌توان با قناعت و سبکباری، همراه همسر بود و زندگی را با عشق و معنا پیش برد. این انتخاب به خواننده واگذار شده که چگونه از این الگو برای زندگی خود الهام بگیرد.
* به نظر شما، روایت‌های زنانه مانند داستان فرحناز چه ظرفیت‌هایی برای جهانی شدن در ادبیات معاصر و معرفی فرهنگ ایرانی دارد؟
روایت‌های زنانه، مانند زندگی فرحناز، پتانسیل بالایی برای جهانی شدن دارد. زنان ایرانی، مانند فرحناز که یک دست گهواره و یک دست جهان را می‌چرخانند، نماد استقامت و مبارزه‌اند. فرحناز در شرایط جنگی، با بمباران‌ها و تهدیدات ضد انقلاب، نه‌تنها زندگی را اداره کرد، بلکه پس از شهادت همسرش، فرزندانش را سر و سامان داد. این صبر و مدیریت در سختی‌ها، الگویی جهانی است. چنین داستان‌هایی با هنر نویسندگی آقای خضری، قابلیت ترجمه و تبدیل به فیلم را دارد و می‌توانند فرهنگ ایرانی را به ‌عنوان فرهنگی مقاوم و انسانی به جهان معرفی کنند.
* در بریده «کته سیب‌زمینی بذار و بشین حرف بزنیم»، سعید از فرحناز می‌خواهد به جای آشپزی، کنارش بنشیند و حرف بزنند. این لحظه را چگونه از میان پیوند عاطفی و اولویت‌های عاشقانه این زوج در یک زندگی پرمشغله جنگی بیرون کشیدید و چگونه آن را برای روایت شدن برجسته کردید؟
این لحظه که سعید از فرحناز می‌خواهد کنارش بنشیند و گفت‌وگو کنند، نشان‌دهنده پیوند عاطفی عمیق این زوج در میان زندگی پرمشغله جنگی است. من به ‌عنوان محقق وظیفه داشتم این جنبه خانوادگی و عاشقانه را نیز ثبت کنم. در مصاحبه‌ها، روی لحظات غیرجنگی و خانوادگی تمرکز کردم تا عشق و علاقه میان آنها روشن شود. فرحناز این خاطره را با جزئیات تعریف کرد و من با پرسش‌های دقیق، آن را پررنگ کردم. هنر آقای خضری در نگارش نیز این لحظه را به‌گونه‌ای برجسته کرد که در کتاب به‌خوبی دیده شود و خواننده، صمیمیت این رابطه را حس کند.
* در بریده «فقط یک ماسک»، سعید تنها یک ماسک شیمیایی برای فرحناز می‌آورد و این لحظه به آزمونی عاشقانه تبدیل می‌شود. این روایت چگونه فرهنگ ایثار و عشق متقابل این زوج را برجسته می‌کند و چگونه آن را برای مخاطب تأثیرگذار کردید؟
در لحظه‌ای که سعید تنها یک ماسک شیمیایی برای فرحناز می‌آورد، عشق و ایثار این زوج به اوج می‌رسد. فرحناز نگران فرزندانش است و می‌پرسد: «پس بچه‌ها چه؟» این صحنه، عشق مادرانه و همسرانه او را نشان می‌دهد که زندگی‌اش را در گرو خانواده می‌بیند. سعید نیز با آوردن ماسک برای همسرش، اولویتش را نشان می‌دهد. این فرهنگ ایثار که مادران و پدران ایرانی خود را فدای خانواده می‌کنند، در این روایت متبلور است. من این خاطره را با دقت ثبت کردم و با پرسش‌های تکمیلی، جزئیات عاطفی آن را بیرون کشیدم تا برای مخاطب تأثیرگذار باشد. نگارش هنرمندانه کتاب نیز این لحظه را به تجربه‌ای عمیق برای خواننده تبدیل کرد.
* در بخش «قلب تکه‌تکه»، سعید از درد از دست دادن نیروهایش و خاطره یکی از آنها که تا لحظه آخر با او شوخی می‌کرد، سخن می‌گوید. این صحنه چگونه فرهنگ عاطفی و انسانی یک فرمانده نظامی را نشان می‌دهد و چرا این لحظه را برای بازنمایی شخصیت سعید انتخاب کردید؟
این صحنه که سعید از درد از دست دادن نیروهایش و خاطره شوخی یکی از آنها سخن می‌گوید، نشان‌دهنده عواطف عمیق و انسانی او به ‌عنوان فرمانده است. سعید و امثال او انسان‌هایی عادی بودند که به دلیل شرایط جنگ اسلحه به دست گرفتند. آنها سرشار از عشق، امید و عاطفه بودند. سعید نیروهایش را نه فقط سرباز، بلکه مانند برادران و فرزندان خود می‌دید و برای حفظ جان‌شان تلاش می‌کرد. این خاطره که شبیه حالات شهید همت در نامه‌نگاری با بسیجی‌هاست، نشان‌دهنده قلب بزرگ او است. من این لحظه را به دلیل نشان دادن جنبه انسانی سعید انتخاب کردم، هرچند این تنها بخشی از شخصیت او است. امیدوارم این روایت، همراه با خاطرات دیگران، پازل شخصیت سعید را کامل‌تر کند.

ارسال نظر