|
اسوه انضباط سربازی
پدر و مادر عزیزم سلام!
محمد رضا رضایی :امیدوارم حالتان خوب باشد؛ به ما که در پادگان خیلی خوش میگذرد. آن چیزهای سخت و طاقتفرسا که عمو از دوران سربازیش میگفت اصلا در اینجا وجود ندارد. خدایی عمو در کجا و با چه کیفیتی خدمت میکرده که آن خاطرات عجیب و غریب برایش اتفاق افتاده است؟ بگذریم!
خودتان میدانید که در پادگان نمیشود یک دل سیر تلفنی صحبت کرد، داد بقیه سربازها توی صف تلفن درمیآید؛ دفعه پیش که سرجمع چهار و نیم ساعت پشت تلفن با شما صحبت کردم، این همخدمتیهای بیجنبه رفتند پیش فرمانده و زیرآب مرا زدند و فرمانده هم تا یک هفته مرا ممنوعالتماس کرده؛ برای همین اتفاقات این هفته را مکتوب به عرضتان میرسانم.
در این هفته یک اتفاق خیلی خوب برای من افتاد که مطمئنم از شنیدنش اشک شوق در چشمان شما هم حلقه میزند و به داشتن فرزندی همچون من افتخار میکنید؛ البته برای ایجاد تعلیق و افزایش حس شادی خبر خوب را در آخر نامه میگویم. غیر از آن خبر خوب، یکی دوتا اتفاق کم اهمیت دیگر هم افتاد که صرفاً برای پر کردن نامه مینویسم، اگرنه آنقدر بیاهمیت است که اصلاً ارزش خبری هم ندارد و قول بدهید که پس از شنیدنش اصلاً نگرانی به خودتان راه ندهید.
مثلاً اول هفته یکی از بچههای بانمک آسایشگاه شروع کرد به دلقکبازی و خنداندن بچهها؛ جایتان خالی آنقدر خندیدم که خودم باعث شادی و خنده بقیه شدم. همینطور که داشتم میخندیدم، یکهو نمیدانم چه شد که غلت خوردم و از طبقه دوم تخت مثل گونی برنج افتادم زمین؛ گوشه لبم یک چاک ریزی برداشت. البته همانطور که اشاره کردم چاکش خیلی ریز بود و بعد از این که به هوش آمدم دیدم بچهها زحمت حمل من به بهداری را کشیده و چاک دهنم را دوختهاند. فقط نمیدانم این فرمانده ما چرا باور نکرد که چیزی نشده و در راستای همان دلسوزی مرا برای سهلانگاری در مراقبت از خود، 24 ساعت به بازداشتگاه فرستاد.
چند روز پیش هم بالای برجک حوصلهام سر رفته بود و نزدیک بود خوابم ببرد؛ با خودم گفتم برای گذراندن وقت و جلوگیری از خواب، آموزشهای نظامی کار با سلاح را تمرین کنم؛ از بین تمام آموزشها، درس اطمینان از خالی بودن سلاح را انتخاب کردم و تمام مراحل را به خوبی و تمیزی انجام دادم ولی در لحظه آخر که خواستم ماشه را بچکانم یکهو تیری شلیک شد و اطمینان یافتم که سلاحم خالی نیست. گویا فقط یک مرحله جزئی را یادم رفته و خشاب را از روی سلاح برنداشته بودم. اینجا هم فرماندهمان به جای اینکه مرا بهخاطر انجام دادن باقی مراحل اطمینان از خالی بودن سلاح تشویق کند، چشمش همان یک اشتباه جزئی را دید و دوباره 72 ساعت رفتم بازداشتگاه و البته هزینه آن فشنگ مشقی را هم از من گرفتند.
اما خبر خوب آن که در روز سرباز، من به قید قرعه به عنوان سرباز مستحق بخشش انتخاب شدم و به دستور شخص فرمانده پادگان، 24 ساعت از ساعتهای بازداشتگاهم در آینده کم شد؛ قول میدهم از این 24 ساعت بدون بازداشتگاه بهترین استفاده را ببرم و برای خانواده افتخار بیافرینم. انشاءالله ممنوعالتماسیام که برداشته شد به شما زنگ میزنم و خیلی مفصلتر به تحلیل و بررسی اتفاقات پادگان میپردازیم.
دوستدار شما، فرزند سربازتان
ارسال به دوستان
پستهای مجازی یک فعال حقوق مردم
دردمند کی بودی تو؟
محمد حسین صادقی:
محتوا: تصاویری از خودروی خارجی لوکس که به تازگی وارد کشور شده است.
زیرنویس محتوا: سالها بود مردممون منتظر واردات همچین ماشینایی به ایران بودن. کی فکرش رو میکرد مردم یه روزی بتونن تویوتا کرولای ۲۰۲۳ مونتاژ چین اونم با این کیفیت سوار بشن. هی این آشغالای داخلی رو توی پاچه مردم میکردن. حالا حالاها دلالها باید زور بزنن تا بتونن قیمت این ماشین رو ببرن بالا. قیمتش حسابی افت کرده و شما این خودرو رو میتونین توی مجموعه ما فقط با قیمت ۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومن خریداری کنین و ازش لذت ببرین. حق مردم ما بیشتر از این حرفاست.
دو روز بعد
محتوا: تصاویری از انتقال اجساد معدنچیان طبس
زیرنویس محتوا: حق مردم ما بیشتر از این حرفاست. لعنت به تحریمها که باعث شدن کشور ما از لحاظ تکنولوژی عقب بمونه و نتونه رباتهای معدنچی رو به کار بگیره و مردم بدبختمون برای چندرغاز حقوق که معلوم نیست به آخر ماهشون برسه یا نه مجبورن توی همچین جاهایی کار کنن. لعنت به کاسبان تحریم که ذخایر ارزی کشور رو به ثمن بخس به تاراج میذارن و چیزایی رو وارد میکنن که به درد مردم نمیخوره. لعنت به جنگ و خاورمیانه که ما توش به دنیا اومدیم و هیچ وقت روی خوش ندیدیم. برای تسلی قلب همه بازماندگانشون از طبیعت طلب بخشش میکنیم.
ضمنا کسانی که برای امضای وکالت واردات خودرو به مجموعه ما مراجعه کرده بودن اطلاع داشته باشن امروز و فردا به علت این ضایعه دردناک تعطیل هستیم. مراجعه نکنین.
پنج روز بعد
محتوا: تصاویری از آخرین مدل تلفن همراه آمریکایی آیفون
زیرنویس محتوا: بالاخره ما هم به صورت قاچاق و رجیسترنشده تونستیم صاحب یکی از این گوگولیا بشیم. نمیدونم تا کی قراره زندگی نرمالی نداشته باشیم و دائما تو سری خور باشیم و برامون تصمیم بگیرن که چیکار بکنیم و چیکار نکنیم. تا کی قراره یه مشت حمال و عمله که چیزی جز نون شبشون رو نمیشناسن و از لذتهای دنیایی هیچی نچشیدن برامون تصمیم بگیرن و ملاک عمل مسؤولینمون باشن. تا کی قراره ارز به جای اختصاص پیدا کردن به وسایل مدرن و تکنولوژیک مثل همین تلفن همراه به چیزای بدردنخوری مثل داروی بیمارانی که میدونیم چند صباح دیگه بیشتر بینمون نیستن تعلق بگیره. خب با اون ارز لعنتی اگه آیفون و ماشین وارد نکنین قراره چه گلی باهاش به سرتون بگیرید؟ التماس تفکر.
ضمنا از سه روز پیش مجموعه ما برای دیتیلینگ و کاور محصولات مرسدس بنز که تازه دارن وارد کشور میشن اعلام آمادگی کرده و دوستانی که از نمایندگی نامه دارن میتونن تشریف بیارن پیش ما برای انجام اموراتشون. روز خوش.
ارسال به دوستان
بیخانمانها
مینا گودرزی
بیسرزمینترند از امواج وایفای
قومی که در زمانه ندارند هیچ جای
بند است کل هستیِ آنها به تار موی
محوند با پِخی چه نیازی به مویتای؟
مستند مست ریختن جرعهجرعه خون
مست است سازمان ملل هم ز پول چای
تا دید گرم پیچ و خم باد مستیاند
توفان رسید و گفت کجایید؟ هان؟ آهای!
حالا شدند صاحب یک گنبد کبود
نالید بعد سیلی موشک به بانگ آی!
سجیل داده است به گرمی سلامشان
چشمانشان به پاسخ گفتهست: هایهای
از های میرسند به زودی به بایبای
شیرین شود دهان جهان همچو هایبای
ارسال به دوستان
اهکارهای داشتن سربازی راحت برای تازه خدمتیها
عنصر پاچهخاری
علی پرتوی: سرباز موفق کسی است که پاچهخاریاش بیست باشد. وقتی پاچه را دید حمله کند. این کار آنقدر تاثیر دارد که حتی در مواردی تا از بین رفتن لغو خروج از پادگان نیز تاثیر گذاشته!
کمر درد و شکم درد مزمن
سرباز موفق همیشه یا کمرش درد میکند یا شکمش. در مواقع کار و انجام امور باید جوری به خود بپیچید که انگار ماری درون شکمتان تکنو میرقصد. در مواقع کمردرد نیز باید لنگ هم بزنید جوری که تیمور لنگ نمیلنگید. در این صورت ممکن است فرمانده دلش بسوزد و شما از آن کار معاف شوید. اما اگر خوششانس نباشید ممکن است خود فرمانده هم کمرش درد کند که دیگر کاری نمیشه کرد و مجبور هستید گسسته شوید.
درد دل نکنید
تا میتوانید با سربازان دیگر درد دل نکنید. همیشه سربازان از طریق درد دل میخواهند شرایط خدمتی شما را بدانند. اگر کسی سفره دلش را پیش شما باز کرد شما هم بگویید ما بدبختیم، بیچارهایم، اصلا خروج نداریم. فرمانده ما را روزی دو بار شلاق میزند. پیازداغش را هم زیاد کردید مشکلی نیست. اگر درد دل کنید و رازهایتان را فاش کنید همین نیمچه خروجی هم که دارید لغو میشود.
معاف از رزم
معاف از رزم دری از درهای بهشت در خدمت سربازی است. اول از بیرون زدگی دیسک شروع کنید. اگر نشد خود را به دیوانگی بزنید رد خور ندارد. مثلا الکی لیوان شخصی فرمانده را بشکنید. که معمولا فرماندهان تازه کار چون وضع مالی خوبی ندارند میگویند دیوانه است برود معاف شود. اما این قضیه درباره فرماندهان کهنهکار و کارکشته کاملا بالعکس است، لیوانش را نشکنید که شیشه مرخصی شما را میشکند و شما را به کمای درجه سه در سربازی میرساند.
کما نزنید
کما زدن نوعی اختلال است که سرباز بعد از شنیدن یک خبر بد به افقهای دور خیره میشود. کما نزنید چون بعدش کاری نمیتوانید بکنید و باقی راههای گرفتن مرخصی را از دست میدهید.
البته اکثر سربازان به این راهکارها توجهی نمیکنند اما بهتر است این راهکارها قبل از شروع سربازی تدریس شود.
شماره بنده جهت مشاوره به شما سربازان اندکماه در پاورقی موجود است. البته گوشیم رو حفاظت توقیف کرده الکی زنگ نزنید. از یه سربازی که سه سال اضافه خدمت خورده چه انتظاری دارید.
ارسال به دوستان
پانسمان چشمدرآور
فاطمه بحر کاظمی:
رستم اشکریزان گفت: «آقگودرز! میروی از کیکاووس نوشدارو بگیری؟!» گودرز پاسخ داد «بیکار مینشینی تا برگردم!» و رفت. رستم بیکار نشست، اما حوصلهاش سررفت. گوشیاش را درآورد، هندزفری در گوش فرو کرد و مشغول شد.
گودرز نزد کیکاووس رسید و نوشدارو خواست، اما کیکاووس نداد. گودرز سرزنشگرانه گفت: «پیروزیهایی را که با گولاخبازیهای رستم بهدستت آمد فراموش کردی؟! نوشدارو را بده برویم بابا حال نداریم!»
کیکاووس پاسخ داد: «نهخیرم! نمیدهم! بمیرد تا پسفردا برای من هم شاخ نشود!»
گودرز گفت: «نمیدهی؟ بروم؟ رفتم ها!»
کیکاووس پاسخ داد: «برو! سر راهت یک بیسکویت موزی هم بردار.»
گودرز بازگشت و به رستم گفت: «یارو نوشدارو نداد.»
رستم گفت: «هااااان؟!»
گودرز پاسخ داد: «هان و کوفت!» و سیم هندزفری را چنان کشید که هم از گوش رستم درآمد و هم از گوشیاش و «آخ واویلا لیلی...» از گوشی پخش شد.
گودرز داد زد: «بِبُر صدایش را!»
رستم بُرید صدایش را و گودرز گفت: «نوشدارو نداد.»
رستم میخواست بگرید که زبلپسری بهنام جاماست آمد تا چیزی بگوید. رستمِ بغضکرده و بیاعصاب میخواست بخواباند توی دهان جاماست که گودرز داد زد: «شُشَت را با لگد میترکانمها!» سپس به جاماست گفت: «بگو عمو!»
جاماست گفت: «آقداداشم جاماسپ، که کُپیرایترِ محصولات دانشبنیان است گفت باید برای زخم سهراب از پودر پانسمان NanoExpo که محصول شرکت دانشبنیان نانوفناوران نارینطب است استفاده کنید. این پودر که برای زخمهای حاد است، با فرمولاسیونی ویژه، نمونه مشابهی در داخل و خارج ندارد؛ بهصرفه است؛ توانایی جذب ترشحات، ترمیمکنندگی و جلوگیری از تشکیل اسکار (جوشگاه) دارد؛ مدت درمان را تا یکماه میکاهد و ویژگیهای آنتیباکتریال و آنتیبایوفیلم را یکجا دارد. تاکنون این ویژگیها را یکجا در هیچ محصولی نگُنجاندهاند. تا چشم کیکاووس درآید!»
گودرز پرسید: «تا فروشگاهش چقدر راه است؟»
جاماست دو مرغابی بهاندازه انبه از جیبهایش درآورد و گفت: «با اینها که حاصل پژوهشهای همشیرهام جانان است، نیمساعته میرسید. چوبی به پاهایشان میگیرند و تا چهارتُن بار آویزان از آن را میتوانند سهسوته جابهجا کنند.»
رستم و گودرز، آویزان، بهسوی فروشگاه پرواز کردند. رستم که سهراب را کول گرفته، با دندان چوب را گرفتهبود، حوصلهاش سررفت و گفت: «گواَرز!»
گودرز تشر زد: «عمهات است!»
رستم گفت: «خب چوب توی دهانم است! ببین! دستم بند است. با گوشیام، از پیجِ تورانپارتی، ویدئویی را که داشتم تماشا میکردم پخش کن.»
گودرز با تأسف ویدئو را پخش کرد. پس از چند ثانیه، رستم عنان از کف داد و دهان گشود تا همراه آهنگ بخواند «واویلا لیلی...» که سقوط کرد. گودرز فریادزنان به رستم گفت: «واویلا بر تو! به خون زدی دامن!»
سهراب نیز آهی کشید و به پدر گفت: «واویلا بر من! کُشتی مَنو احسن!»
ارسال به دوستان
صدام چی میخواست چی شد!
سمیه قربانی: شهریور سال 1359 صدام در حالی که لباسهای پلوخوریاش را پوشیده بود، با قیافهای حق به جانب و باد به غبغبانداخته جلوی دوربینها آمد. آنقدر باد زیر غبغبش زیاد بود که به زیربغلهایش هم اصابت کرده بود اگر بخواهید تصویری عرض کنم چیزی شبیه بوقلمون خودمان. صدام برای اینکه ثابت کند مادرش برای ویارونه به جای ترشک و لواشک جگر گرگ خورده است، قرارداد 1975 الجزایر را جلوی دوربینها پاره کرد و گفت: «از امروز جنگ جنگ.» آن موقع ایران تازه انقلاب کرده بود و هنوز نیروهای نظامی از جلو نظام نکرده بودند. مردم هم داشتند باقیمانده شیرینیها را از خیابانها جمع میکردند.
شهریور 59، ایران در حالی وارد جنگ شد که آمریکا با لگدی محکم از ایران بیرون انداخته شده بود و حالا برای انتقام پشت سر صدام ایستاده و اوضاع را رصد میکرد. در واقع میخواستند هر طور شده ایران را به زانو دربیاورند. صدام از اوضاع قاراشمیش ایران خوشحال و سرمست وعدهای داد که مرغ پخته در دیگ خندهاش میگرفت. او میخواست یک هفتهای کلید را توی قفل بیندازد و وارد ایران شود. روزهای اول هم تا خرمشهر و اهواز رسید اما مردم به فرمان امام با صدام دست به یقه شدند. توی آن اوضاع، بنیصدر هم که در پوست گوسفند نقش آقا گرگه شنگول و منگول را بازی میکرد، عزل شد. زمانی که او فرمانده کل قوا بود همه عملیاتها در شکست خوردن رکوردهایی داشتند که رکوردهای المپیک پیش آن قفل است.
سرانجام بعد از 8 سال، مردم کاری کردند که صدام مثل بادکنکی که سوزن خورده باشد، تا خود عراق خالی شد. او مجبور شد همان قراردادی را که روز اول پاره کرده بود دوباره چسب بزند سرجایش بنشیند.
ارسال به دوستان
یک معدن پدر
احمد رفیعی
ثروت من، هستیام، پشت و پناه من، پدر
روزهای تیره....تا... آینده روشن، پدر
از تمام رنجها چیزی نگفتن، سوختن
با تمام دردها آرام خندیدن، پدر
سوختن از پارگیهای لباس بچهها
سالهای سال با یک کهنهپیراهن، پدر
تا مگر باشیم ما در حس و حال زندگی
بود عمر خویش را در حال جانکندن پدر
دیگران بیزحمتی بردند خرمن را ولی
بُرد سهم از خرمنی محصول یک ارزن، پدر
بُرد معدن گوهر از ما بیکسان جای زغال
در بیابان طبس ماندهست یک معدن پدر
بازهم در خواب بوسیدی مرا و پر زدی
ماند با داغت به جانم داغ بوسیدن پدر
شد شهادت در جهادی عاشقانه سهم تو
تا بماند روی قله پرچم میهن، پدر
ارسال به دوستان
هفته نیوز
سیما شرفی
سورپرایز هفته
وزیر دفاع یمن: غافلگیریهایی برای اسرائیل داریم که دل مومنان را خنک خواهد کرد.
آمریکا: تا اطلاع ثانوی هر گونه ارتباط سببی، نسبی، برادری و سیستری را با اسرائیل رد میکنیم.
گردن نگیر هفته
رئیس رژیم صهیونیستی: ما در انفجار پیجرها نقشی نداشتیم.
در ادامه گفت: نقش نداشتیم خودمون کارگردان بودیم.
مسؤول کفن و دفن هفته
وزیر صمت: بیمه جانباختگان معدن طبس و مسائل مربوط به کفن و دفن آنها را پیگیری خواهم کرد.
عباس آخوندی: ای شیطون من الگوت شده بودم بروز نمیدادی؟!
آوارگی هفته
رئیس رژیم صهیونیستی: حملات حزبالله باعث آوارگی ۱۰۰ هزار اسرائیلی شده است.
یمن: باید باعث غرق شدنشون میشد.
اولین سوال سال تحصیلی هفته
راه وفاق در مدرسه و تاثیر آن در فردای آینده کشور عزیزمان ایران چیست؟
دانشآموزان: ما که هنوز کتابمون رو باز نکردیم چرا پرسش رو شروع کردید؟!
مگه قرارمون اول درس، بعد سوال نبود؟!
سلطان اخراج هفته
ویلموتس سرمربی سابق تیم ملی ایران در دوران مربیگریاش در ۷٠ درصد بازیها شکست خورده و در هر تیم بیش از یک سال دوام نیاورده است.
در عوضش خوب پول به جیب میزنیم (بخشی از دفتر خاطرات ویلتموس)
بیتوجهی هفته
ایتالیا به خواسته آمریکا برای تحریم ایران ایر بیتوجهی کرد.
آمریکا: کجاست اون روزهایی که میگفتم «پخ» کل دنیا از ترس خودش رو خیس میکرد.
دنیا وایسا من میخوام پیاده شم...
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|