|
مکاتبات اداری مدیر شبکه منوتو در رابطه با بازگشت به ماهواره
علی پرتوی
به: نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل - بخش بیفرهنگی
از: کیوان عباسی مدیر شبکه منوتو
موضوع: بازگشت
با سلام و صلوات بر محمدرضا پهلوی و آل محمدرضا پهلوی، بدینوسیله از شما عالیجناب نتانیاهو (دامت مرضاتک) درخواست میگردد کاری کنید که ما به تلویزیون برگردیم. واقعا ما که در بفرمایید شام زورمان را زدیم و تو سر ایران و ایرانی زدیم، دیگر چه میخواهید؟ ما که تو سر ایران میزنیم بگذاریم برویم؟ ما کسانی هستیم که فقط کمیپول میخواستیم تا بهخاطر شما بزنیم تو سر خودمان! میدانیم وضع شما هم خوب نیست، ولی مگر ما مردهایم که وضع شما بد باشد. خودمان پیشمرگتان میشویم، ناگفته نماند که ما فقط بلدیم حرف بزنیم و جنگولکبازی در بیاوریم.
لطفا دستور بفرمایید، یک گوشه چشمیهم به ما بکنند کمیشیتیل این چاکران را زیادتر بدهند. یک بار فکر نکنید داریم گدایی میکنیم، نه هرگز، ما فقط میخواهیم پیشمرگتان شویم. قبلاً از همکاری و لطف شما تنکیو داریم.
پیشمرگتان کیوان عباسی
به: کیوان عباسی مدیر شبکه منوتو
از: نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل- بخش بیفرهنگی
موضوع: بازگشت
بسم رب یهودا و شمعون، بدینوسیله در جواب به نامه شما و با توجه به وضعیت ما، فعلا به این دلخوش باشید که جوابتان را دادیم. با اینکه کار ما به جایی رسیده که باید به شما و آن سس تپلی جذابتان رو بیندازیم.
اگر شرایط زیر را میتوانید اجرا کنید جواب نامه را بدهید.
- از این به بعد برنامههایتان را با اشتراک پخش کنید، تا کمیهم پول از آنجا تامین شود. هم به ما کمتر فشار میآید هم میگویند شما مردمیهستید.
- زیاد اسم این سستپلی را پیش من نیاورید چون نتیجه عکس میدهد. فقط میگوید من شاهم ولی خودش هم خودش را قبول ندارد.
- از این به بعد خوب کار کنید تا دیگر تعطیل نشوید. اگر دوباره تعطیل شوید هزار سستپلی را واسطه بیاورید کارگشا نیست.
- اگر میگویید پیشمرگ پس کمیهم خودتان تن مبارکتان را تکان دهید و به ایران بروید و برنامه بسازید.
ما قبلاً از همکاری شما که ناامید شدیم. احتمالا این دفعه هم ناامیدمان میکنید.
نتانیاهو
ارسال به دوستان
فرهنگستان، جا مانده!
سید محمد جواد کیش بافان
قرن 21 عصر تکنولوژی است. در این دوران که بازیها و نرمافزارهای تلفن همراه ری به ری بهروزرسانی میشوند ما نباید محدود بمانیم بلکه باید علاوه بر تکنولوژی به سایر چیزها مثل سازمانها هم رو بیاوریم و آنها را هم بهروزرسانی کنیم.
مثلا فرهنگستان زبان و ادب فارسی باید فکری به حال خودش بکند و یکسری ویژگیهای جدید برای خودش نصب کند. مثلا به جای اینکه اعضای فرهنگستان فقط کلمات خارجی را بومیسازی کنند وظیفه بهروزرسانی اشعار و ضربالمثلهای قدیمیرا هم بر عهده بگیرند. در واقع فرهنگستان با این کار میتواند خودش به منبعی برای ضربالمثلها تبدیل شود و بهجای اینکه بگویند از قدیم چه چیزها گفتهاند بگویند از فرهنگستان گفتهاند که...
به عنوان مثال ضربالمثل «طرف، شیطان رو هم درس میده» امروزه دیگر کاربردی ندارد چون خود شیطان هم بازنشسته شده و حریف تمرینی اسرائیل هم به حساب نمیآید. یعنی الان اگر اسرائیل کلاس آموزشی جرم و جنایت برگزار کند شیطان در آزمون ورودی این کلاس نمره قبولی نمیتواند کسب کند!
یکی دیگر از ضربالمثلها «رو که نیست، سنگ پای قزوینه» است که متناسب با نیازهای روز باید آپدیت شود؛ چون الان خود سنگپای قزوین هم یک اسرائیلی ببیند سوراخهایش را منکر میشود و ادای سنگ مرمر را درمیآورد. نه فقط بهخاطر پررویی اسرائیلیها در قضیه سازمان ملل وقتی نمایندهشان اعتراض کرد که چرا فقط برای ما تشکیل جلسه میدهید. بلکه به خاطر اینکه میترسد اسرائیل با استفاده از سنگپا هم یک عملیات تروریستی طراحی کند. بالاخره کسی که بتواند با استفاده از پیجر و بیسیم عملیات تروریستی انجام بدهد، سنگپا که دیگه چیزی نیست.
اصلا جنایاتی که اسرائیلیها انجام میدهند وقتی آدم میبیند متوجه میشود که حق داشتند به حضرت موسی بگویند: تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما همین جا نشستهایم. چون این بدبختها از اول هم مرد جنگ مستقیم و رودررو نبودند. فقط بلد بودند از پشت و در کمال نامردی بزنند. بالاخره 80 تن بمب را باید یک جوری خرج کنند. شما هم تا وقتی کفش آنها را نپوشیدهاید قضاوتشان نکنید. اصلا تا وقتی که مشکلاتی مانند بهروزرسانینشدن فرهنگستان ادب و زبان فارسی وجود دارد چرا باید اسرائیل را به خاطر انفجار پیجر قضاوت کنیم؟!
ارسال به دوستان
هفته نیوز
عباس داوری
تولد داریم چه تولدی هفته یک سال از سالروز عملیات غرورانگیز رزمندگان فلسطین
در سرزمینهای اشغالی گذشت. رژیم تروریستی اسرائیل با همه کمکهای مادی و اطلاعاتی غربیها و با همه هارتوپورتها و زارت و زورتها و جنایتهای وحشیانه هنوز به هیچ یک از اهداف خود نرسیده است. تولد ۱۲۰ سالگیت رو جشن بگیریم توفانجان.
مادر خرج هفته
آمریکا از آغاز جنگ اسرائیل علیه غزه، ۱۸ میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است.
با این پول میشد مسیر تهران- قدس و بالعکس رو با خودروهای فورد موستانگ آمریکایی پر کرد، یا به هر بیخانمان آمریکایی یک خودرو با یک خانه هدیه داد! حیف پول، حیف عقل، خاک تو سرتون.
کاش با دم شیر بازی نمیکردیم هفته
پمپئو: ایران نیم میلیون موشک بالستیک دارد و میتواند اسرائیل را ۲ هزار و ۵۰۰ بار نابود کند.
به این موشکها و پهپادها و جنگندهها، مهمتر از همه میلیونها عاشق مبارزه با اسرائیل رو هم اضافه کنی، شرکتهای سازنده پشمبر رسماً ورشکست میشن.
خط و نشان هفته
پینگپنگباز نوجوان ایرانی بنیامین فرجی، رنک یک دنیا را شکست داد.
بنیامین داداش از حالا ۵ تا مدال طلای المپیکهای بعدی رو به نامت زدیم، حالا خوددانی خواستی بگیر نخواستی بازم بگیر.
طناب پوسیده هفته
نتانیاهو: با تکیه بر حمایت آمریکا میجنگیم.
اگه آمریکا تونست به عربستان کمک کنه که یمن رو شکست بده به تو هم کمک میکنه فلسطین رو شکست بدی.
ارسال به دوستان
وعده صادق2
مرضیه قاسمعلی
در هم شکست کل حساب و کتابها
در چشم اشقیا شده کابوس، خوابها
شب جرأت بروز ندید و سپیده زد
در انفجار نور و عبور شهابها
موشان به سوی حفره یکایک گریختند
دیدند بر فراز سر خود عقابها
ما - شیعیان حیدر کرار - آمدیم
هیهات اگر تکان بخورد آب از آبها
اشرار را به تیغ به زانو درآوریم
نهجالجهاد ماست فضرب الرّقابها
پرسید صهیونیست «چه شد انتقامتان؟»
حالا کجاست تا که ببیند جوابها؟
ارسال به دوستان
کفتر کاکل به سر
امیر محسن نوروزی
حالا که سالاد شیرازی رو دزدیدی بیا فالت بگیرم
در پی دزدیهای فرهنگی اسرائیل از ملل جهان که فلافل رو از برزیل(آبادان) و سالاد شیرازی رو از شیراز میدزده، ما هم به مناسبت روز جهانی حافظ و عملیات «وعده صادق۲» دیوان حافظ رو به نیابت ازش دزدیدیم و براش فال گرفتیم و جناب حافظ فرمود:
دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم
افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت
بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت
ایصاحب فال!
به شما تسلیت میگویم، زمان بدبختی و ناامیدی شما فرا رسیده است. یاری داری که سرش فقط جور و ستم دارد. چیزی دیدی که کاش میمردی و نمیدیدی!
آهن گنبد آهنینت از جنس پوشال است.
هرچند یارت به تو قول دفاع داده در عمل به تو آناناس نشان داده. عهد کرده پروازکنان برای مقابله به دنبال دشمن تو برود ولی سادهلوحانه به دنبال دشمن تو میآید. هربار که به سمت دشمنت راهی میشود فکر میکنی میرود که جلویش را بگیرد اما هنگامیکه به او میرسد با او همراه شده به سمت تو باز میگردد. اما این برگشت از سر علاقه و دشمنی نیست او فقط کارش را بلد نیست شاید هم میخواهد به تو نشان دهد یار دیگری دارد که در این صورت خیلی هم کارش را بلد است. او در گذشته با آن کله گردش عهد تو را شکسته و ابدیتت را به سخره گرفته است. هرچه بیشتر زجر میکشی بیشتر لبخند میزند و دهانش بیشتر باز میشود و چشمانش بسته میشود آنگاه همراه دشمن تو را آماج تیرهای بلا میکند.
تو از رفتارش غمگینی اما او عهد تو را میشکند هرچند که «نیستش با تو هیچ میلی»، هرچند با آن عقبهات نیستی در حد لیلی. یارت گنبد آهنین، بیچاک و دهن است و حرمت حرم (مسجد الاقصی) را نگه نمیدارد و همراه موشکهای ایرانی به خاکی که فکر میکنی خاک تو است برخورد میکند؛ نمیخواهی او را از دست بدهی، به خاطر همین فریاد من مظلومم سر میدهی و برای هدفت سر نمیدهی. فکر میکنی دلت مانند دل کبوتر است ولی دلت نهایتا سنگدان کفتر کاکل به سر است. گنبدت نهایتا میتواند جلوی انتفاضه سنگ را بگیرد.
فکر میکنی بدشانسی تو به خاطر داشتن دشمن قوی است؛ بله درست فکر میکنی.
خیرندیده گرامی! شاید بهتر باشد یار دیگری برگزینی ولی به یاد داشته باش فلاخن و پیکان چه مدل ۲ باشد چه مدل ۱۳۶۰ وسیله مناسبی برای رویارویی با موشک نیست.
ارسال به دوستان
خاطرات ایران محاله یادم بره
سیما شرفی
من آنکل سام هستم. امروز که ۷ اکتبر است تصمیم گرفتم خاطراتم را در صفحه خود منتشر کنم.
اولین پستم درباره ایران است، خاطرات ایران را محاله یادمان برود، عجب روزهایی داشتیم؛ گل و بلبل. هر کاری که عشقمان میکشید انجام میدادیم. محمدرضا هم به کتفش نمیگرفت، البته استیل گنگمان هم بیتاثیر نبود، خلاصه مطلب اینکه خاورمیانه روی انگشت کوچکمان میچرخید.
در تاریخ ننوشتند ما رضا پهلوی و پسرش را تیغ میزدیم که ایز نات درست، ما با این کت و شلوار و کروات میخورد کسی را سرکیسه کنیم؟! پاسخ قطعا خیر.
پهلویها خیلی دوست داشتند خدمت کنند و ما چون خارجی هستیم و چیزی به اسم تعارف در دیکشنریمان تعریف نشده دستشان را رد نمیکردیم، مثلا محمدرضا به من گفت: من شما را دوست دارم و دلم میخواهد هر جا مینگرم یک آمریکایی ببینم ما نخواستیم دلش را بشکنیم و گفتیم ۱۶ هزار مستشار آمریکایی بریزند و ریختند توی ایران.
و چون محمدرضا هم مثل همه ایرانیهای دیگر مهماننواز بود علاوه بر تامین خرج و مخارج آمریکاییها یک کاپیتولاسیون هم زد تنگش تا نشان دهد ما را چقدر دوست دارد.
البته پهلویها خیلی بیشتر از اینها به ما لطف داشتند مثلا میگذاشتند ما نخستوزیر، رئیس اطلاعات و هر مقامیکه عشقمان میکشد را برایشان انتخاب کنیم. لب کلام، ایران از ایالت خودمان هم برایمان ایالتتر شده بود به جان آبراهام لینکن از ماساچوست، شیکاگو و... برایم عزیزتر بود.
اما روز بد نبینید؛ انقلاب که شد با اردنگی ما را انداختند بیرون و یک غلط میکنید هم انداختند تنگش و گفتند: آمریکا غلط میکند.
فکرش را بکنید ما با آن دبدبه و کبکبه با آن یل و کوپال که هیچکس جرات نداشت به ما بگوید بالای چشمت ابرو است یا با یک پخ ما لباس تمیز برایش باقی نمیماند، جمهوری اسلامیاین کار را با ما بکند.
خلاصه! ما فهمیدیم که جمهوری اسلامیخیلی چغر و بدبدن هست و تا ما را از خاورمیانه بیرون نیندازد ول کن ماجرا نیست.
کجایید پهلویها که آی میس یو.
ارسال به دوستان
شنود اتاق جنگ اسرائیل
سکانس اول (فرمانده و سربازان رژیم در اتاق جنگ)
فرمانده: خب همه کلاه هاتونو روی سرتون بذارید، تفنگ هارو بردارید و سریع پشت میزهاتون بشینید. این کلاس جنگ ماست. دقت کنید. همه خوب گوش بدید. همونطور که روی نقشه میبینید نصف مملکت رو به دریاست. اون طرف رو میسپریم به شیرمردان و دلاوران نیروی دریایی. نصف دیگه مملکت رو شما قهرمانان باید محافظت کنید. الان سریع پالام پولوم پلش بکنید تا به 4 گروه مساوی تقسیمتون کنم.
سرباز اول: چرا 4 تا؟
فرمانده: پس چند تا؟
سرباز دوم: مثلا 5 تا. آخه قربان میدونید در کتاب مقدس کتوویم گفته شده اگر گروهی در روز شنبه بر اثر پالام پولوم پلش به 4 گروه مساوی تقسیم شوند سرنوشت شومیدر انتظارشان است.
فرمانده: احمق ما الان با 4 کشور در جنگیم اگه به 5 گروه تقسیم بشیم یه گروه بیکار میمونه.
سرباز سوم: قربان اجازه! گروه آخر را بکشید. بقیه گروهها بیدارتر میشوند.
فرمانده: باز تو نشستی شبها برنامه تا ثریا دیدی. حقته که بمیری مزدور. کیو کیو کیو!
سرباز سوم: حقش بود قربان. میگم قربان ما که بمب زیاد داریم. یه بمب هم بندازیم تو خاک عراق تا علاوه بر حماس و حزب الله و یمن و ایران با عراق هم بجنگیم.
فرمانده: آفرین سرباز. این فکر خوبیه. براوو براوو.
سکانس دوم (نامهنگاری سربازان اعزامیبا فرمانده کل)
فرمانده کل، دستهایش را پشت کمرش گرفته و آنقدر دور تا دور اتاق را متر کرده بود که اصلا انگار کف پاهایش را خرس لیسیده. همینطور که در فکر جنگ به سر میبرد، سربازی با سه نامه مهر و موم شده وارد شد. فرمانده با دستهای لرزان نامه اول را باز کرد.
از مقر فرماندهی گردان مقابلهگر با متجاوزان حماس
به فرمانده کل گردان
با سلام و احترام
به اطلاع میرساند که زارتتتتت، این نیروهای حماس که گفته بودید اون قبلیها که در اتاق جنگ مکررا تعریف میکردید، نیستند وگرنه اینجانب بر گور پدر خود میخندیدم که فرمانده شوم. اصلا ویندوز همهشان چند نسل ارتقا یافته است. همینها که قبلا با کش تمبان، قلوه سنگ پرتاب میکردند و ما نهایتا یکی در میان جاخالی میدادیم، الان اصلا انگار کالاف دیوتی بازی میکنند. خواهشمند است در عملیاتهای بعدی لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود.
نامه دوم
از مقر فرماندهی گردان مقابلهگر با متجاوزان حزبالله
به فرمانده کل گردان
با سلام و احترام
با عنایت به اینکه نیروهای حزب الله با چشم سر دیده نمیشوند و یهو از زیر زمین میآیند بیرون و لنگ سربازان را میگیرند و میکشند داخل، آن کتب مقدس را سریعا یک ورق بزنید ببینید جهت عقبنشینی و فرار از دست دشمن در روز شنبه دستورالعمل مجربی وارد شده است یا خیر. آمارها حاکی از آن است که هم اکنون نصف سربازان اعزامیزیر زمین در خدمت حزبالله هستند و شعار مرگ بر اسرائیل میدهند.
پیشاپیش از بذل توجه شما سپاسگزاریم.
نامه سوم
از مقر فرماندهی گردان مقابلهگر با متجاوزان یمنی
به فرمانده کل گردان
با سلام و احترام
به استحضار میرساند اینجانب پس از یک شبانهروز شنای سگی در آبهای اقیانوس خود را به یک تخته چوب رساندم و در حالی که مثل سسسگ به خود میلرزیدم با خون خود این نامه را نوشتم و با تف مهر و موم کردم. نیروهای یمن همانند دزدان دریایی کارائیب 3 کشتیهای جنگی، شیرمردان و دلاوران نیروی دریایی که گفتید را پاره پوره کردند و همه را مثل پشگل ریختند روی آب. خواهشمند است جهت بازگشت نیروهای باقیمانده، به تعداد مکفی مایو، دماغ گیر و پارو ارسال فرمایید.
فرمانده در حالی که نمیتواند از روی صندلی برخیزد: حاسمیحاسمی!
سرباز با یک پوشک مولفیکس دو ایکس لارج و شلوار نظامیتمیز در دستانش وارد میشود و پس از ادای احترام: بله قربان!
فرمانده: از نیروهای آمادهباش چه خبر؟ خبر مرگشان دارند چه غلطی میکنند پس؟
سرباز: تا این لحظه از نیروهای آمادهباش در مقابله با موشکهای ایران خبری در دسترس نیست. اما اینطور که در تصاویر هوایی دیشب قابل مشاهده است، آتشبازی توپی به راه انداختهاند. چنان آسمان را نورافشانی کرده بودند که انگار عروسی پدرشان بود. شما نگران نباشید قطعا حالشان خوب است.
ارسال به دوستان
انشا به مناسبت روز پست
سوده پاکاری
به نام خدا
انشایم را آغاز میکنم، مادر ما خیلی به خرید علاقه دارد و همیشه برای رفتن به بازار با پدرمان بحث میکند و همیشه پدرمان میگوید: «زن مگر جیب من به چاه نفت وصل است؟» آقا اجازه؟ چاه نفت به جیب هم وصل میشود؟ جیب بو نمیگیرد؟ خیس نمیشود؟ بقیه اذیت نمیشوند از بوی جیب؟!
نمیدانم!
یکروز زریخانم مادرمان را نصیحت کرد و گفت چرا سفارش اینترنتی نمیدهی؟ که سر بازار رفتن با شوهرت نجنگی؟! و چند پیج لباس و کفش و کیف و زیورآلات به او معرفی کرد.
خدا را شکر نصف دعواهای مادر و پدرمان تمام شده، نصف دیگرش مانده برای وقتی که پستچی میرسد در خانهمان!
زریخانم به مادرمان گفته حتما سفارشهایی بده که پرداخت در منزل باشد که شوهرت گیر کند و پول بدهد! زری خانم سفارش دیگری هم داشته گفته همیشه وقتی پستچی میرسد خانه را ترک کن که نصف دیگر دعواها هم تمام شود.
ولی آقا یک مشکل بزرگ هست که پست با مادرم همراهی نمیکند، یعنی پست میخواهد همراهی کند ولی یکطورهایی نمیشود؛ هرچه مادرمان سفارش میدهد به یکجاهایی میرود که پیدا کردنش از پیدا کردن سیبزمینی سرخکردههای جاسازهای کابیت هم سختتر است.
یا صاحب پیج جنس را نمیفرستد یا دیر میفرستد، یا میفرستد به پست نمیرسد یا به پست میرسد، پست دوست ندارد بفرستد، یا پست میفرستد به شهر ما نمیرسد، اگر هم برسد قاراشمیش میشود و رسیدن بسته با خداست پیداکردنش هم با خداست، یا بسته به پستچی نمیرسد یا پستچی به ما نمیرسد، اگر هم رسید پدرم به حساب ما میرسد!
این بود انشای من
ارسال به دوستان
درد داری
محمد صبوریان
تو افتادی ز بالا درد داری
شنیدم تا نوک پا درد داری
نگو آخ اینقدَر، پشت سر هم
دقیقاً در کجاها درد داری؟
فلسطین شد قوی، ای آنخ°ماهو
جوان شد چون زلیخا درد داری؟
شناکردن شده ممنوع دیگر
میان آب دریا درد داری
توی کشتی تو قلیان کشیدند
تو از تفریح آنها درد داری
کلیپی دیدی از شلوار خطی
و از دنیای خطها درد داری
از اینکه مرکاوایت توی حلقت
فرو رفته ز پهنا درد داری
بنا بوده شوی موی دماغش
دماغت سوخت آنجا درد داری
تو اند سرعت قتلی ولی از
سریع ملک صنعا درد داری
به پایت چکمه و او پابرهنه
از آن دمپایی، آیا درد داری؟
دلیل سوزشت هم بوده فلفل
چهکس گفته ز تیپا درد داری؟
از آن ضربه گذشته چندوقتی
ببین! حالا حالاها درد داری!
ارسال به دوستان
پا تو کفش شاعرها
حافظ /میثم حسنی
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
و همزمان وسط حرف او دو موشک خورد
سعدی/ علی یگانه
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
از بس که موشک خوردهام من خانه را گم کردهام
خاقانی/ مهدی یوسفی
هم سگ وحشی نژادم هم خر وحشت چرم
واکسن هاری زده ایران زموشک بر سرم
حافظ/محمد صبوریان
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
یک راه مانده باقی آن هم مدیترانه
حافظ/ میثم حسنی
هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار
هر لحظه ممکن است که موشک ز ره رسد
حافظ/ سید محمد صفایی
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
موشک بسیار خوردم بعد از این هم حاضرم
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|