طاها سهرابپور: چهاردهم خرداد ۱۳۰۷، شهر قم شاهد تولد نوزادی بود که بعدها نامش در تاریخ معاصر خاورمیانه طنینانداز شد؛ سیدموسی صدر. او در خانوادهای چشم به جهان گشود که علم و مرجعیت در رگهایش جاری بود. پدرش آیتاللهالعظمی سیدصدرالدین صدر، یکی از مراجع ثلاث قم و از چهرههای برجسته حوزه و مادرش بیبی صفیه، دختر آیتاللهالعظمی حاجآقا حسین قمی، مرجع بزرگ شیعیان بود. این پیوند خانوادگی، سیدموسی را از همان آغاز در بستر سنت علمی و دینی ریشهدار قرار داد اما داستان ریشههای او تنها به قم ختم نمیشود. نسب خانوادگی سیدموسی صدر به سیدصالح از اهالی روستای شحور در منطقه جبل عامل لبنان میرسد؛ دیاری که قرنها خاستگاه علمای بزرگ شیعه بوده است. خاندان صدر در حقیقت میراثدار نسبی کهنند؛ نسبی که تا امام موسی بن جعفر(ع) امتداد مییابد.
موسی صدر سال ۱۳۳۴پیمان عشق و زندگی را با پروین خلیلی، دختر شیخ عزیزالله خلیلی بست. این پیوند مبارک ۴ ثمره داشت: صدرالدین، حمید، حورا و ملیحه. اوایل دهه۱۳۵۰، صدرالدین و حمید رهسپار پاریس شدند تا آنجا به تحصیل علم بپردازند. چند سال بعد حورا نیز در ۱۴ سالگی در سال ۱۳۵۵، راهی پاریس شد و سال بعد ملیحه ۶ ساله همراه مادر به جمع خانواده پیوست.
* از حوزه قم تا دانشگاه تهران
ریشههای فکری امام موسی صدر در خاک ایران در شهر قم جوانه زد. نوجوانیاش با پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش گره خورد و آنگاه پا در وادی حوزه علمیه قم گذاشت تا علوم دینی بیاموزد. در این دوران او شاگردی استادان بزرگی چون امام خمینی(ره) را تجربه کرد. نه تنها علوم دینی که گستره دانش امام صدر به دانشگاه نیز کشیده شد. او در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته حقوق و اقتصاد آموزش دید.
پس از اتمام دوران پرثمر دانشگاه، موسی صدر به دعوت پدر به قم بازگشت و ردای روحانیت و علم دینی را بر تن کرد. در این دوران، او مجله وزین «مکتب اسلام» را بنیان نهاد تا چراغ راه اندیشهها باشد اما تقدیر، او را به سوی افقهای تازهتری فرامیخواند. با درگذشت پدر، امام صدر رهسپار نجف اشرف در عراق شد تا در محضر عالمان برجستهای چون محسن حکیم و ابوالقاسم خویی، دانش اسلامی را عمیقتر و عمیقتر بیاموزد.
* سفری که لبنان را با نام موسی صدر گره زد
اواخر سال ۱۳۳۸ ورق تازهای در سرنوشت لبنان و شیعیان آن رقم خورد. پس از درگذشت عبدالحسین شرفالدین عاملی، زعیم دینی جنوب لبنان، وصیت او و خواست عمومی مردم به یک نام گره خورد: سید موسی صدر. نامهای سرشار از امید و التماس از دیار جبلعامل به او رسید؛ نامهای که از او میخواست رنج هجرت را بر دوش کشد و پرچم رهبری شیعیان لبنان را در دست گیرد. آیتاللهالعظمی بروجردی، مرجع بزرگ وقت این دعوت را با تأیید خویش مهر زد. بدینسان سفر آغاز شد؛ سفری که نهتنها مسیر زندگی امام صدر که تقدیر یک ملت را تغییر داد.
لبنان در آن روزگار سرزمینی بود که مرزهایش با فلسطین به آتش جنگ و حضور رژیم صهیونیستی گره خورده بود. از همان نخستین سالهای استقلال، این کشور کوچک به میدان پرهیاهوی نزاعهای قومی و مذهبی خاورمیانه بدل شده بود. در چنین سرزمینی، امام صدر پا به خاکی گذاشت که همواره خط مقدم کشمکشها خوانده میشد اما آنچه بیش از همه نگاه او را خیره کرد؛ نه فقط صدای توپخانهها که فقر و حاشیهنشینی تلخ شیعیان بود. مردمانی محروم با بیکاری گسترده، از نظر آموزشی عقبمانده و جایگاهی فراموششده در ساختار سیاست و اقتصاد کشور. از همین زمان امام موسی صدر فعالیتهای دینی و فرهنگی خود را در مناطق شیعهنشین لبنان آغاز کرد و با مطالعات عمیق، ریشههای عقبماندگیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان را بررسی کرد. او از اواسط سال ۱۳۳۹ برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را به اجرا درآورد؛ از جمله در زمستان همان سال با تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان» به تأمین مالی خانوادههای بیبضاعت پرداخته و تکدی را در شهر صور و اطراف آن ریشهکن کرد. سپس در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸ با راهاندازی دهها جمعیت خیریه و مؤسسه فرهنگی و حرفهای در سراسر لبنان منجر به ایجاد اشتغال و خودکفایی اقتصادی برای هزاران خانواده، کاهش چشمگیر بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی و اجرای صدها پروژه عمرانی در مناطق محروم شد.
* از تأسیس نهادهای سیاسی تا سازمانهای اجتماعی
در پی اجتماعات پرشور شیعیان لبنان در سال ۱۳۴۵، امام موسی صدر گامی قاطعانه در جهت احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی آنان برداشت. او با درخواستی رسمی از حکومت لبنان، خواستار تأسیس نهادی قانونی برای طایفه شیعه شد؛ درخواستی که ریشه در سالها محرومیت و تلاش برای دستیابی به جایگاه شایسته داشت. این درخواست سرآغاز فصلی نوین در تاریخ سیاسی لبنان بود. نتیجه تلاشهای بیوقفه امام صدر در اول خرداد ۱۳۴۸ با تأسیس «المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی» (مجلس اعلای شیعیان) به ثمر نشست. این مجلس که نخستین بخش از برنامه بلندمدت صدر برای توانمندسازی جامعه شیعه به شمار میرفت با اکثریت قاطع آرا، او را به عنوان نخستین رئیس خود برگزید.
همزمان با تثبیت جایگاه رسمی، امام موسی صدر دست به اقدامی نوآورانه زد: تأسیس جنبش مردمی «امل» (افواج المقاومه اللبنانیه/ نیروهای مقاومت لبنان). این جنبش که بر پایه اصول تشیع، ایمان، اخلاص و صداقت بنا نهاده شده بود با هدف ریشهکن کردن آثار محرومیت و پیشرفت همهجانبه شیعیان شکل گرفت. «امل» تنها یک سازمان سیاسی نبود، بلکه آیینهای بود از بازگشت شیعیان به هویت اصیل و تواناییهای بالقوه خود. در کوران حملات نیروهای صهیونیستی، هزاران شیعه آواره پناهگاه و امید خود را در «امل» یافتند. این جنبش که با همکاری دکتر مصطفی چمران سازماندهی شد، به سرعت به یک نیروی نظامی و سیاسی قدرتمند در عرصه لبنان بدل شد. این نخستینبار بود که نیروی شبهنظامی سازمانیافتهای از شیعیان در صحنه سیاسی لبنان حضور مییافت و معادلات قدرت را تحت تأثیر قرار میداد.
امام موسی صدر، فراتر از تأسیس نهادهای سیاسی، رویکردی جامع به بازسازی اجتماعی جامعه شیعه داشت. او با درک عمیق از ضرورت همبستگی ملی، پیشگام ایجاد سازوکارهای اجتماعی برای گفتوگوی ادیان شد. در همین راستا در سال ۱۳۴۱ شمسی با همکاری و همراهی مطران گریگوری حداد، رهبر برجسته مسیحیان کاتولیک لبنان، «حرکت اجتماعی» را پایهگذاری کرد. او حتی زمستان ۱۳۵۳ خطبههای عید موعظه روزه را در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد کرد و در صورت عدم وقوع جنگ داخلی، قصد داشت کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه در یکی از نمازهای جمعه دعوت کند. این رویکرد نشاندهنده تلاش صدر برای ایجاد درک متقابل و همبستگی میان پیروان ادیان مختلف بود.
در راستای همفکری و وحدت اسلامی، امام موسی صدر در تابستان ۱۳۴۲ طرحی نو برای همکاری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزههای علمیه شیعه لبنان ارائه داد. او همچنین بهار ۱۳۴۴ نخستین دور گفتوگوهای اسلام و مسیحیت را در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» برگزار کرد. پس از جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶، دیدارش با پاپ که بیش از ۲ ساعت به طول انجامید، نشاندهنده اهمیت ارتباطات بینالمللی در دیدگاه صدر بود. همچنین عضویت در مرکز اسلامشناسی استراسبورگ و مجمع بحوث اسلامی قاهره به بسط و انتشار اندیشههای شیعه و تقویت وحدت اسلامی کمک شایانی کرد.
امام موسی صدر بیش از هر چیز، به فکر ایجاد جامعهای مقاوم در برابر تجاوزات خارجی بود. سال ۱۳۴۹ «کمیته دفاع از جنوب» را با گرد هم آوردن رهبران مذهبی مسلمان و مسیحی جنوب لبنان تأسیس کرد. همچنین با اعزام جوانان شیعه به مصر برای فراگیری فنون نظامی و سازماندهی نخستین کادرهای مقاومت، پایههای «مقاومت لبنان» را بنا نهاد. پس از بمباران جنوب لبنان در سال ۱۳۴۹، اعتصابی بیسابقه به دعوت صدر، دولت را وادار به تأسیس مجالس جنوب برای بازسازی مناطق جنگی کرد. این تلاشها در نهایت به شکلگیری واحدهای مقاومت و عملیاتهای بزرگ علیه تجاوزات اسرائیل منجر شد و صدر با افشای طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی، نقش کلیدی در حفظ یکپارچگی لبنان ایفا کرد.
موسی صدر، علاوه بر مسائل داخلی لبنان نگاهی عمیق به مسائل جهان اسلام داشت. سال ۱۳۴۲ به دنبال دستگیری امام خمینی(ره)، صدر با سفر به اروپا و شمال آفریقا از طریق واتیکان و الازهر، شاه ایران را برای آزادی ایشان تحت فشار قرار داد. متعاقب تبعید امام(ره) به ترکیه در پاییز ۱۳۴۳، صدر مجدداً پیگیریهایی را برای تأمین امنیت ایشان و فراهم آوردن مقدمات انتقال به عتبات عالیات انجام داد. زمستان ۱۳۵۰ موسی صدر به درخواست مراجع وقت، با شاه ایران درباره برخی زندانیان سیاسی گفتوگو کرد که منجر به آزادی افرادی چون مرحوم هاشمیرفسنجانی شد. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۳۵۰، همکاریهای نزدیکی میان وی و صدر آغاز و سوریه به پناهگاهی امن برای مبارزان ایرانی تبدیل شد.
تابستان ۱۳۵۶ امام موسی صدر با برگزاری مراسم سوگواری برای دکتر علی شریعتی در بیروت، از گسست پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت جلوگیری کرد. پاییز همان سال، پس از شهادت آیتالله مصطفی خمینی، موسی صدر برادرزاده خود سیدمحمد باقر صدر را به حمایت بیشتر از امام خمینی(ره) تشویق کرد. سال ۱۳۵۷ صدر در دیدارهایی با رهبران سوریه و عربستان سعودی بر اهمیت انقلاب اسلامی ایران و ضرورت همپیمانی با آن تأکید کرد. یک هفته پیش از ربوده شدن، در شهریور ۱۳۵۷ مقاله «ندای پیامبران» را در روزنامه لوموند منتشر و امام خمینی(ره) را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی معرفی کرد.
* سفر بیبازگشت: معمای ناپدید شدن امام موسی صدر
سوم شهریور ۱۳۵۷ امام موسی صدر به همراه شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین که خبرنگار بود، بنا به دعوت رسمی معمر قذافی، رهبر وقت لیبی وارد طرابلس، پایتخت این کشور شد. اقامتگاه او هتل الشاطی در قلب پایتخت بود. هدف اعلام شده از این سفر شامل تبیین اندیشه تشیع، دعوت به انسجام اسلامی و تشریح مواضع تاریخی و کنونی شیعیان بویژه در قبال مساله فلسطین بود اما تنها ۶ روز بعد ناگهان پرده ابهام بر سرنوشت امام صدر و همراهانش افتاد. او به شکلی مرموز و بیسروصدا ربوده شد. این خبر به سرعت در محافل سیاسی و مذهبی منطقه پیچید و موجی از نگرانی و خشم را به دنبال داشت.
دولت لیبی در برابر فشارهای فزاینده افکار عمومی و سوالات بیشمار تلاش کرد واقعیت را کتمان کند. مقامات لیبیایی با صدور اعلامیهای رسمی ادعا کردند امام صدر و همراهانش در همان روز ۹ شهریور با پرواز شماره ۸۸۱ هواپیمایی آلیتالیا، طرابلس را به مقصد رم ترک کردهاند اما این ادعا مدت زیادی دوام نیاورد. در لبنان کمیتهای مستقل برای تحقیق درباره سرنوشت امام موسی صدر تشکیل شد. این کمیته با بررسی دقیق مدارک، اسناد و شواهد موجود خیلی زود دریافت ادعای حکومت لیبی دروغین است و هیچ مدرکی دال بر خروج امام صدر و همراهانش از لیبی وجود نداشت. حقیقت تلخ نمایان شد: آن عالم بزرگ در همان خاک لیبی ربوده شده بود. از آن تاریخ شوم تا امروز دههها میگذرد و با وجود پیگیریهای بیوقفه، تلاشهای بینالمللی و مبارزات حقوقی خانواده و دوستداران امام موسی صدر هنوز هم هیچ خبری از سرنوشت او به دست نیامده است. معمای ناپدید شدن آنها به یکی از بزرگترین رازهای سر به مهر تاریخ معاصر خاورمیانه تبدیل شده و امام موسی صدر همچنان غایب حاضر در اذهان و قلبهای مسلمانان و آزادیخواهان جهان باقی مانده است.
واکاوی کتاب امام موسی صدر درباره اسرائیل
اسرائیل آن شر مطلق
یدالله قاسمزاده: «اسرائیل، آن شر مطلق»! این عبارت آتشین نهتنها یک توصیف ساده که فریادی بیدارگر بود که امام موسی صدر برای نخستینبار بر پیکر خفته جهان انداخت؛ فریادی که ماهیت پلید اشغالگری، تجاوزطلبی بیرحمانه و توحش بیحدوحصر رژیم صهیونیستی را آشکار میکرد. از سال ۱۹۴۸، واژههایی چون «سرزمینهای اشغالی»، «تجاوز بیامان» و «حملات وحشیانه نیروهای اسرائیلی» همچون زخمی عمیق سرفصل اخبار خاورمیانه را خونین کرده است.
«اسرائیل، آن شر مطلق»؛ نهتنها یک کتاب که شمشیری از جنس حقیقت است. این اثر گزیدهای است درخشان از سخنرانیها، پیامها و مصاحبههای امام موسی صدر که از گنجینه ۱۲ جلدی «گام به گام با امام» با دقت تمام برگزیده شده و از سوی موسسه فرهنگی - تحقیقاتی امام موسی صدر در سال 1404 منتشر شده است. این انتخاب هوشمندانه نهتنها معرفی جامعی از کتاب را پیش روی خواننده قرار میدهد، بلکه دریچهای بیواسطه به نگاه عمیق و افشاگرانه امام صدر نسبت به رژیم صهیونیستی میگشاید.
این کتاب آیینهای بیغش است؛ آیینهای که نبرد حق و باطل در منازعات مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی، ایستادگی سرافرازانه مقاومت لبنان در برابر تجاوزهای ددمنشانه این رژیم و تعاملات پیچیده فلسطینیان با لبنان (بویژه در کوران جنگهای داخلی این کشور) را به وضوح بازتاب میدهد و اما در کانون این آیینه، قامت استوار امام صدر ایستاده است؛ مردی که در میانه توفان این چالشها، مبانی اصولی خود را در دفاع از جنوب لبنان و شیعیان، تقویت استقلال و یکپارچگی لبنان و در عین حال حمایت قاطعانه از مقاومت فلسطین با صلابت و اقتدار به زبان عمل ترجمه کرد.
* اسرائیل، تهدیدی علیه انسانیت
در همان گام نخست و در مقدمه کتاب «اسرائیل، آن شر مطلق»، به شیوهای درخشان نگاه ژرف و هشداردهنده امام موسی صدر به رژیم صهیونیستی کاویده میشود. در این بخش آمده کمتر فرصتی پیش آمده که امام صدر به ماهیت زشت اسرائیل و تهدیدهای هولناک و آسیبهای ویرانگر آن علیه پیکره انسانیت، تمدن و تاریخ نپرداخته باشد و کمتر روزی بوده که قلب او از رنج و محنت سوزناک جنوب لبنان که ثمره همسایگی اجباری با تجاوزهای بیامان اسرائیل است، به درد نیامده و از آن سخن نگفته باشد.
امام صدر درباره ماهیت اسرائیل میگوید: «رسالت ما در لبنان، با رسالت اسرائیل در تضادی آشکار است. رسالت اسرائیل، نژادپرستی، مذهبگرایی کور و انکار همزیستی مسالمتآمیز است، در حالی که رسالت ما برای تمام بشریت همزیستی، گشودگی و بشردوستی مؤمنانه است. وجود ما نقیض وجود آنهاست.» و با قاطعیتی بینظیر میافزاید: «اسرائیل ضداسلام و ضدمسیحیت، ضدایمان، ضدقومیت عرب، ضدمیهن و ضدانسانیت است».
* اسرائیل سراسر باطل است
آنگونه که امام موسی صدر در بخش دیگری از این کتاب صریحاً اعلام میکند اسرائیل سراسر باطل است. این کتاب روشنگر نقل میکند در ششمین دوره مجلس ملی فلسطین که سال ۱۹۶۹ در قاهره برگزار شد، امام صدر پیام کوبنده خود را توسط نماینده ویژه خویش به این نشست تاریخی ارسال میکند: «برادران مجاهد! انقلاب شما، انقلابی است بر ضد دنیایی که صهیونیسم را یا ندید یا عامدانه نادیده گرفت؛ دنیایی که آن را پدید آورد، پرورش داد و همواره بیدریغ از آن پشتیبانی کرد تا این غول سرکش، بالنده شد، دیگران را درید و بیشک، پدر و مادر خود را نیز خواهد درید و آخرین رشتههای انسانیت موجود در جهان را بر باد خواهد داد. آری! اسرائیل زاییده تمدن سرکش مادی و نتیجه محتوم مبانی تمدن غربی است؛ طغیانی خودخواهانه و بشری که در پایان قرون وسطی، بر پایه انکار خدا و ارزشهای والای انسانی بنا گذاشته شد».
* اسرائیل باید از صفحه عالم محو شود
در این کتاب که بخشی از آن نیز به همین مضمون نامگذاری شده، به یکی از قاطعانهترین دیدگاههای امام موسی صدر اشاره میشود: «اسرائیل باید از صفحه عالم محو شود». این جمله، نهتنها انعکاسی از مواضع او، بلکه بیانگر عمق باور موسی به ماهیت رژیم صهیونیستی است.
نخستین سالگرد جنگ اکتبر ۱۹۷۳ که با یورش غافلگیرانه سوریه و مصر در مقدسترین روز یهودیان، یوم کیپور علیه رژیم صهیونیستی آغاز شد و تا ۲۵ اکتبر ادامه یافت، شاهد سخنرانی تاریخی امام موسی صدر بود. این مراسم که با حضور شخصیتهای سیاسی برجستهای چون آقای صائب سلام، مأمور تشکیل کابینه جدید لبنان برگزار شد، فراتر از یک رویداد سیاسی صرف به صحنه تبیین عمیقترین مطالبات محرومان و تعیین اصول همکاری با دولت نوپا بدل شد. امام صدر در آن روز سرنوشتساز، با قاطعیت اعلام کرد: «ما حق داریم خواهان نابودی اسرائیل باشیم». این سخن، نهتنها انعکاسی از مواضع پیشین ایشان، بلکه گسستی جسورانه از هنجارهای سیاسی رایج بود، چرا که او با تکیه بر شکستن اسطوره نفوذناپذیری اسرائیل و با جسارتی که از باور به حقانیت ملت فلسطین نشأت میگرفت، اعلام کرد: «اسرائیل باید از صفحه عالم محو شود، زیرا اسرائیل با ساختار کنونیاش عنصری تجاوزکار و مخالف با حرکت بشری است».
* و در آخر، اسرائیل آن شر مطلق است
این عنوان، نهتنها بخشی از کتاب بلکه گویای یکی از عمیقترین و قاطعانهترین دیدگاههای امام موسی صدر درباره ماهیت کیان غاصب اسرائیل است. امام صدر در یکی از درسهای تحلیل سیاسی خود که با حضور اعضای ارشد جنبش امل برگزار میشد، به تبیین دقیق این تعبیر پرداخت. این کلاسهای هفتگی که به محلی برای طرح مباحث بنیادین عقیدتی، فرهنگی و سیاسی بدل شده بود، فرصتی مغتنم برای درک عمیقتر اندیشههای امام فراهم میآورد.
آنچه مایه شگفتی و در عین حال تأمل است، بسامد بالای استفاده امام صدر از تعبیر «شر مطلق» برای توصیف اسرائیل است. این تعبیر جز یک مورد استثنایی که در نقد نظام فرقهای لبنان به کار رفت، بارها و در مناسبتهای گوناگون برای نمایاندن چهره واقعی این کیان غاصب، بر زبان جاری شد.
لحن دردمندانه و حزین امام صدر در طول این سخنرانیها، عمق رنجی را آشکار میکند که از وضعیت نابسامان جنوب لبنان نشأت میگرفت. این مشکلات از یک سو، پیامد تجاوزهای بیشرمانه ارتش رژیم صهیونیستی و از سوی دیگر، ناشی از پیامدهای ناگوار قانونشکنیها و تعرضهای برخی گروههای فلسطینی و چپ لبنانی به اهالی منطقه بود که امام صدر را نگران میکرد.
در پایان باید اشاره کرد امام موسی صدر، اسرائیل را نهتنها یک اشغالگر و متجاوز، بلکه «شر مطلق» و تهدیدی اساسی علیه انسانیت، تمدن و تاریخ میدانست. در دیدگاه او، رسالت اسرائیل بر پایههای نژادپرستی، مذهبگرایی کور و انکار همزیستی بنا شده بود، در حالی که رسالت او و پیروانش ترویج همزیستی، گشودگی و بشردوستی مؤمنانه بود. او صراحتاً اعلام میکرد اسرائیل ضداسلام، ضدمسیحیت، ضدایمان، ضدقومیت عرب، ضدمیهن و ضدانسانیت است. امام صدر، رژیم صهیونیستی را زاییده تمدن مادی غربی و نتیجه محتوم انکار خدا و ارزشهای انسانی قلمداد میکرد و معتقد بود این کیان غاصب، سراسر باطل است و نهایتاً به نابودی خود منجر خواهد شد. این دیدگاه قاطع، در کتاب «اسرائیل، آن شر مطلق!» که گزیدهای از سخنرانیها و پیامهای او است، بهروشنی بیان شده و نمایانگر عمق باور او به ضرورت مبارزه با این پدیده شوم است.
نقدی بر مستند بیبیسی از امام موسی صدر
بازی با احتمالات یا توطئه سکوت؟
گروه سیاسی: در دل تاریکی یک معمای کهن، جایی که سایهها بر حقیقت سنگینی میکند و زمان، مرز میان واقعیت و افسانه را در هالهای از ابهام قرار داده، یک داستان مهم در خاورمیانه از ناپدید شدن و از شواهدی که همچون جرقههایی در شب، راه را به سوی حقیقتی تلخ مینماید، همچنان وجود دارد: «داستان امام موسی صدر».
این بار، این بیبیسی است که با رویکردی مستندگونه میخواهد پرده از راز ناپدید شدن امام موسی صدر بردارد؛ روحانی برجستهای که 5 دهه پیش در قلب لیبی به یکباره ناپدید شد و حالا بیبیسی در گزارشی مستند نهتنها بر تصاویر و تحلیلها تکیه زده، بلکه با گره زدن علم و تاریخ به دنبال تایید فرضیهای است که سالهاست خاورمیانه را درگیر خود کرده: «فرضیه شهادت امام موسی صدر».
تصور کنید در گوشهای از شمال انگلستان در دانشگاه «بردفورد» که شاید روزگاری پناهگاه اندیشههای علمی بود، پروفسور «حسن اوگیل» دانشمندی از جنس الگوریتمها غرق در بررسی عکسی است که نقاب از صورتی متلاشی برداشته است. این عکس نهتنها یک تصویر، بلکه کلیدی است در دستان او برای گشودن قفلی که نزدیک به نیم قرن میشود بر سینه خاورمیانه کوبیده شده است.
بیبیسی با صدایی که گویی از اعماق تاریخ سخن میگوید، ماجرا را اینگونه روایت میکند: «عکس اصلی را یک خبرنگار گرفته بود». خبرنگاری که سال ۲۰۱۱، در دل سردخانهای مخفی در طرابلس با جسدی روبهرو شد که شاید و تنها شاید متعلق به همان روحانی گمشده، یعنی موسی صدر است؛ همان فردی که شهریور ۱۳۵۷ در اوج گرمای تابستان و در بحبوحه تحولات منطقه به همراه 2 نفر دیگر سفری به لیبی داشت اما به یکباره ناپدید شد تا سایه این معما سالها بر تاریخ خاورمیانه سنگینی کند.
بیبیسی با کنار هم گذاشتن این قطعات، تصویری را ترسیم میکند که در آن یک خبرنگار لبنانی - سوئدی به نام «قاسم حماده» در سال ۲۰۱۱ درست همزمان با فروریختن دیوارهای حکومت قذافی به گنجی تلخ دست مییابد: جسدی که 30 سال تمام در میان انبوهی از ناشناسها انتظار کشیده و سپس یک یافته دیگر به روایت اضافه میکند و آن هم آسیبدیدگی در جمجمه جسد است. بیبیسی با این یافتهها فرضیه قتل و اعدام را که تا پیش از این تنها در هالهای از ابهام قرار داشت، قوت میبخشد. کاملاً مشخص است راوی با این جزئیات میخواهد مخاطب را به سمت نتیجهگیری خاصی هدایت کند.
در این نقطه از داستان، جایی که جستوجو برای یافتن حقیقت به اوج خود میرسد، صدای دیگری نیز به گوش میرسد و آن هم صدای خانواده امام موسی صدر است؛ صدایی که با صدور بیانیهای پرده از دیدگاه خود برمیدارد و بر نکتهای اساسی انگشت میگذارد: «تصویر جسد در مستند بیبیسی به دلیل تفاوتهای بارز در ویژگیهای ظاهری از جمله شکل چهره و رنگ مو نمیتواند متعلق به امام باشد».
اما این تمام ماجرا نیست. در بیانیه خانواده امام موسی صدر گلایهای عمیقتر نیز نهفته است و آن اینکه بیبیسی، بدون کسب اطلاع یا اجازه از تصاویر شخصی صدر برای مقایسه بهره برده است. این اقدام نهتنها پرسشهایی را درباره رعایت حریم خصوصی مطرح میکند، بلکه اعتبار روششناختی مستند را نیز زیر سوال میبرد.
ماجرا به این سادگیها نیست و روایت بیبیسی هرچند جذاب و پر از جزئیات است اما هنوز تمام قصه را برای ما روشن نکرده است. در واقع همانطور که قاضی «حسن شامی» دبیر کمیته رسمی پیگیری پرونده و نماینده خانواده صدر در مصاحبه با بیبیسی عربی بدرستی اشاره میکند «بیبیسی هیچ دلیل و مدرک قاطعی ارائه نکرده است». این یعنی تمام آن شباهتها، تمام آن نرمافزارها و تمام آن فرضیهها در نهایت به یک نقطه نامعلوم ختم میشود. گویی مستند کوهی را توصیف میکند اما سندی دال بر وجود آن کوه ارائه نداده است.
نکته اول مربوط به جسد یافتشده در سردخانه لیبی است. قاضی شامی به روشنی بیان میکند «مسؤولان لیبی در سال ۲۰۱۲، وجود این سردخانه و پیکرها را اطلاع دادهاند و آزمایش DNA نیز انجام شده است». نکته کلیدی اینجاست که «همه آن پیکرها لیبیایی بودهاند». این مساله هرگونه ارتباط احتمالی این اجساد با امام موسی صدر را منتفی میکند. پس این بخش از روایت مستند یا اشتباه است یا تعمدی برای گمراه کردن مخاطب دارد.
نکته دوم مربوط به روش تحقیق تاریخی مورد استفاده در مستند است. مستند مخاطب را به سمت پذیرش فرضیه «کشته شدن» امام موسی صدر سوق میدهد، حتی اگر شواهد قطعی در کار نباشد. این یک روش تحقیق تاریخی معتبر نیست؛ تاریخنگاری علمی بر پایه شواهد و مدارک استوار است، نه بر اساس سوق دادن مخاطب به یک نتیجه از پیش تعیین شده. نکته دیگر، منبع روایت است. مستند تا حد زیادی بر گفتههای یک خبرنگار تکیه دارد. صحبتهای یک خبرنگار حتی اگر در ظاهر بیطرفانه باشد، میتواند تحت تأثیر انگیزههای شخصی، سازمانی یا حتی فشارهای بیرونی قرار گیرد. در تحقیقات تاریخی معتبر، لازم است منابع متنوع باشد و دیدگاههای مختلف را شامل شود یا حداقل انگیزههای احتمالی راویان به طور کامل روشن و شفاف باشد تا بتوان به روایت آنها اعتماد کرد. خلاصه اینکه مستند بیبیسی با این روشها به جای ارائه تصویری روشن، بیشتر باعث ایجاد ابهام و پرسشهای جدید شده است. به نظر میرسد برای رسیدن به حقیقت باید سراغ شواهد محکمتر و منابع معتبرتر و متنوعتری رفت.
نکته بعدی گزارش - مستند بیبیسی این است که میگوید: «سال ۲۰۱۱ زمانی که قاسم از سردخانه مخفی دیدن کرد، تنها از جسد عکس نگرفت. او توانست تعدادی از فولیکولهای موی جسد را هم با خود بیرون بیاورد تا برای آزمایش دیانای مورد استفاده قرار گیرد. او این نمونهها را به مقامهای ارشد دفتر بری داده بود تا آن را بررسی کنند». حال آنکه نمونه موی ادعایی در گزارش بیبیسی هم به دلیل یک «اشتباه فنی» از بین رفته است! این عملاً مهمترین راه برای اثبات یا رد ماجرا بوده است.
بیبیسی برای تقویت ادعای خود مبنی بر اینکه جسد موجود در سردخانه ممکن است امام موسی صدر باشد، سراغ تکنیک تشخیص چهره عمیق در دانشگاه بردفورد رفته است. پروفسور اوگیل عکسی از جسد را که قاسم حماده در سردخانه گرفته بود با 4 عکس مختلف از امام موسی صدر مقایسه میکند و میگوید عکس جسد، نمرهای در محدوده ۶۰ به دست آورده است. این یعنی «احتمال زیاد» وجود دارد فرد مذکور امام موسی صدر باشد. حالا باید به این نکته توجه داشت در دنیای واقعی برای اثبات هویت در چنین پروندههای مهمی ما به دنبال مدارک قطعی و بیخدشه هستیم، نه صرفاً «احتمال زیاد» بر اساس شباهتهای چهرهای. همچنین درست است که یک نرمافزار پیشرفته میتواند شباهتها را بررسی کند و نمرهای بدهد اما آیا میتوان تنها بر اساس «احتمال زیاد» یک نرمافزار که بر اساس «شباهتهای پیچیده» کار میکند، پرونده یک شخصیت مهم تاریخی را بست؟
در پایان باید اشاره کرد مستند بیبیسی در حد یک فیلم خوب باقی میماند و نه یک سند تاریخی قاطع. این مستند بیش از آنکه به سوالات پاسخ دهد، خودش را در دایرهای از ابهامات گرفتار کرده است؛ از جسد مرموزی که معلوم شد لیبیایی است و نمونه موی گرانبهایی که هرگز به آزمایشگاه نرفت تا نرمافزار تشخیص چهرهای که فقط یک «احتمال زیاد» بود. با همه اینها به نظر میرسد این مستند بیش از آنکه «حکم قطعی» صادر کند، خودش نیازمند «بازبینی دقیق» است. در واقع میتوان گفت بیبیسی نتوانسته آن «مُهر تأیید قاطع» را بر فرضیاتش بزند. هرچند این به معنای ارائه شواهد قطعی بر زنده بودن امام موسی صدر نیست اما به طور قطع این مستند را نمیتوان پایان داستان پر فراز و نشیب امام موسی صدر و تعیینکننده سرنوشت او دانست.