ابوالفضل ولایتی: حمله موشکی جنگندههای صهیونیستی به دفتر سازمان حماس در دوحه را میتوان نقطه عطفی در تاریخ روابط اعراب و رژیم صهیونیستی قلمداد کرد؛ حملاتی تهاجمی و گستاخانه که ریشه در سیاست جاهطلبانه و ماجراجویانه نتانیاهو در پسا ۷ اکتبر 2023 دارد. نخستوزیر رژیم اشغالگر، فردای ۷ اکتبر از ضرورت تحول در موازنه قوا و دگرگونی نظم در خاورمیانه سخن به میان آورد؛ اظهاراتی که در عرصه عملیاتی زمینه عبور صهیونیستها از سیاست دستیابی به سازش با کشورهای پیرامونی ذیل پیمان آبراهام با توسل به سلاح و مشت آهنین جهت تحمیل صلح مدنظر به کشورهای منطقه را فراهم آورد؛ دکترینی که در آن، تلآویو با مبدل شدن به ژاندارم منطقه، در پی تحمیل مصالح خویش به تمام کشورهای عربی - اسلامی گام برداشته است. بدون تردید قدرتگیری نومحافظهکاران در کاخ سفید و تمایلات انجیلی - صهیونیستی آنان، نقشی بسزا در سیاستهای جنگافروزانه ارتش صهیونیستی ایفا کرده است.
انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس و پذیرش حاکمیت صهیونیستها بر جولان اشغالی در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ و رد ایده ۲ دولتی، تاکید بر تعلق کرانه باختری (آنچه آمریکاییها یهودا و سامره مینامند) به سرزمین اشغالی و نهایتا پافشاری بر گزاره کوچ اجباری ساکنان غزه و تبدیل این باریکه به ریویرای مدنظر ترامپ در ماههای ابتدایی دوره دوم ریاست جمهوریاش، آنچنان نتانیاهو را به شعف واداشته که دست خود را برای اتخاذ هرگونه سیاستی در منطقه باز میبیند.
حمله به دوحه اگرچه موجبات بهت شیخنشینهای خلیجفارس را فراهم آورده، لیکن تحلیلگران منطقهای با نظاره بر سیاستهای مخرب صهیونیستها در منطقه در ماههای اخیر و پشت پا زدن به تمام موازین بینالمللی و نقض فاحش حقوق بشر در باریکه غزه، پیشتر نسبت به آن هشدار داده بودند. حملات جنگندههای صهیونیستی به دولت دستنشانده جولانی در سوریه، به وضوح بیانگر تمایلات زیادهخواهانه راستگرایان حاکم بر تلآویو است؛ امری که قطر هم دریافت و دیر یا زود دامان دیگر کشورهای عربی - اسلامی را نیز خواهد گرفت.
با وجود اظهارات رهبران کاخسفید مبنی بر بیاطلاعی آنان از برنامه تلآویو برای حمله به دفتر رهبری حماس و تقبیح ظاهری اقدام اسرائیل و وعده ترامپ مبنی بر عدم تکرار چنین حادثهای، اصرار برخی محافل آمریکایی درباره عدم آگاهی واشنگتن از چنین واقعه خطیری، بیشتر به نوعی تغافل و خوابزدگی عمدی مشابهت دارد تا بیان واقعیت، کما اینکه شماری از ناظران و تحلیلگران صهیونیست از توافق پشت پرده ترامپ - نتانیاهو برای عملیاتیسازی برنامه ترور رهبران حماس در دوحه سخن به میان آوردهاند.
* رمزگشایی از اهداف حمله به دفتر حماس
حمله به دوحه مهمترین رویداد در مناسبات رژیم صهیونیستی با پادشاهیهای محافظهکار عرب در طول ۳ دهه اخیر و پس از پیمان وادی عربه در سال 1994 محسوب میشود. تلاش ناکام صهیونیستها برای ترور خالد مشعل در سپتامبر 1997 و تبعات سیاسی وخیم آن برای تلآویو و ارسال فوری پادزهر به اَمان جهت درمان مشعل و ممانعت از خشم دولتهای عرب، بیگمان موجب لحاظ کردن ملاحظاتی فوقالعاده از سوی دولت صهیونیستی جهت اتخاذ تصمیم حمله به دوحه شده است؛ ملاحظاتی که بخش اعظم آن ریشه در دکترین نظامی متحولشده تلآویو در پسا ۷ اکتبر داشته و بخش مهم دیگر آن به سیاست انفعال و ضعف صادره از سوی رژیمهای مرتجع عرب در قبال سیاستهای تهاجمی ارتش صهیونیستی در باریکه غزه، کرانه باختری و حملات پیدرپی به دولت همسوی دوحه در دمشق بازمیگردد.
بر مبنای یک توافق نانوشته میان قطر، رژیم صهیونیستی و ایالاتمتحده و به منظور کاهش نفوذ تهران بر جنبش حماس، طرفین سالها پیش موافقت کردند حماس مبادرت به تاسیس دفتری در دوحه کند. به زعم مقامات کاخسفید، روابط حسنه دوحه با واشنگتن، نقشی بسزا در تعدیل دیدگاههای حماس و فاصلهگیری این جنبش از تهران و نهایتا هموارسازی مسیر سازش میان فلسطینیها و صهیونیستها ایفا میکرد؛ توافقی که در حمله اخیر به دوحه، اعتبارش به سر آمد. ناظران منطقه درباره چرایی پذیرش چنین ریسک بزرگی از سوی صهیونیستها که میتواند به تخریب فزاینده مناسبات دولتهای عرب با دولت صهیونیستی منتهی شود، ادله ذیل را برشمردهاند.
الف- ممانعت از آتشبس در غزه و پیشبرد سیاست اشغال این باریکه: از حکومت آلثانی به عنوان مهمترین عنصر میانجی در روابط حماس با دولتهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در خلال ماههای اخیر نام برده میشود. دولت قطر کرارا کوشید با جرح و تعدیل مواضع حماس و صهیونیستها، زمینه نزدیکی دیدگاههای طرفین برای برقراری آتشبس را فراهم آورد. با این حال بیمیلی باند راستگرای حاکم بر سرزمین اشغالی و پافشاری بر اشغال کامل این باریکه، مانع از تحقق صلح شد. حمله عامدانه به دفتر حماس در دوحه به منزله کشیدن خط بطلانی بر روند مذاکرات و امکان برقراری آتشبس در این منطقه ارزیابی میشود.
ب- ترور رهبران حماس جهت فروپاشی جنبش مقاومت: ارتش صهیونیستی به موازات جنایات پیدرپی در غزه و تخریب منازل فلسطینیها، همچنین ترور رهبران و فرماندهان نظامی حماس در این باریکه، سیاست حذف رهبران حماس در خارج از غزه را در دستور کار خود قرار داده تا با حذف عناصر کلیدی مقاومت فلسطینی، زمینه استیصال، درماندگی در تصمیمگیری و نهایتا فروپاشی حماس را رقم زند.
پ- خلق بحران جدید جهت تداوم حکمرانی نتانیاهو در سرزمین اشغالی: اعتراضات علیه نخستوزیر اسرائیل در طول هفتههای اخیر به اوج رسیده است. شمار وسیعی از مخالفان ارشد نتانیاهو نظیر آویگدور لیبرمن، یائیر لاپید و بنی گانتس تداوم حضور وی بر اریکه قدرت را مترادف با زوال و تضعیف روزمره حکومت صهیونیستی قلمداد کردهاند. از همین رو قابل تصور است نتانیاهو با صدور دستور حمله به قطر، ضمن بحرانسازی جدید در منطقه و ترسیم فضایی امنیتی در سرزمین اشغالی (جهت توجیه حضورش در قدرت)، بر آن بوده با ترور رهبران ارشد حماس، آن را به عنوان موفقیتی کمسابقه به ساکنان سرزمین اشغالی عرضه کند.
ت- عرضه رژیم صهیونیستی به عنوان ژاندارم منطقه: آنچنان که ابتدای نوشتار به آن اشاره شد، رژیم صهیونیستی دکترین نظامی تهاجمی جدیدی را سرلوحه کار خود قرار داده است. بر مبنای دکترین یادشده، صهیونیستها مجازند در هر زمان و مکانی، بدون اذن بینالمللی و رعایت موازین حقوقی، مبادرت به ترور، حمله و بمبگذاری علیه دولتها و گروههای مخالف خود در سراسر منطقه کنند. نتانیاهو و کاتس وقیحانه پس از حمله به قطر هشدار دادهاند زینپس هیچ تحرک ضدصهیونیستی را در سراسر منطقه برنخواهند تافت و در قامت پلیس منطقه، اقدام نظامی لازم را در دستور کار قرار خواهند داد.
* پیامدهای انفعال و محکومیت لفظی حمله صهیونیستها به دوحه
از شیخ تمیم بنحمد آلثانی و دولت تحت امرش به عنوان یکی از بزرگترین شرکای امنیتی-تجاری ایالاتمتحده در جهان نام برده میشود. در سفر اخیر ترامپ به منطقه، قراردادی 1200 میلیارد دلاری جهت سرمایهگذاری قطر در آمریکا و تبدیل این امیرنشین به یکی از شرکای کلیدی اقتصادی کاخسفید بسته شد، هدیه چند صد میلیون دلاری شیخ تمیم به ترامپ (هواپیمای بوئینگ 747 تشریفاتی) لنز دوربین تمام رسانههای بینالمللی را به خود جلب کرده بود. با این اوصاف و بهرغم استقرار بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در منطقه در دوحه (پایگاه العدید)، وقتی سخن از اسرائیل و تعهد آهنین کاخسفید به صهیونیستها در میان باشد، هیچ مصونیتی را نمیتوان برای قطر و دیگر شیخنشینهای منطقه متصور شد. در مقطع کنونی ۲ سیاست میتواند در دستور کار دولتمردان قطری قرار گیرد. اتخاذ سیاستی مقتدرانه و عینی در برابر دشمن صهیونیست یا اکتفا به محکومیت لفظی این حادثه که هر یک تبعات منحصربهفرد خود را خواهد داشت. قابل کتمان نیست که شیخنشینهای خلیجفارس در کنار مصر، اردن، مراکش و ترکیه از دیرباز در زمره متحدان کلیدی آمریکا در منطقه قرار داشته و به دلیل همجواری با سرزمین اشغالی استقرار پایگاههای کلیدی آمریکا در کشورهای یادشده، در انحصار داشتن بخش اعظم منابع نفتی و گازی جهان و در اختیار داشتن گلوگاهها و مناطق سوقالجیشی اقتصاد و امنیت بینالمللی نظیر کانال سوئز، تنگههای بسفر، داردانل و بابالمندب و دهها فاکتور دیگر، از توان لازم برای واکنش اقتصادی و سیاسی جهت فشار بر جهان غرب برخوردارند. همچنین دولتهای یادشده میتوانند با تهدید صهیونیستها به قطع مناسبات دیپلماتیک و اقتصادی و تحمیل محاصره هوایی به این رژیم و ممانعت از پهلوگیری و عبور کشتیهای صهیونیستی در بنادر و آبراههای متعلق به این دولتها فشار کمسابقهای را به دولت نتانیاهو وارد کنند. در حیطه نظامی نیز با وجود برتری کیفی نیروی هوایی اسرائیل، تعداد جنگندهها و توان رزم دولتهای یادشده در برابر صهیونیستها ۵ به یک است. از همین رو، دولتهای یادشده در هر حوزهای از توان لازم برای تنبیه متجاوز و ممانعت از تکرار چنین رویهای برخوردارند. گزینه دوم که معالاسف با نگاه به مشی رژیمهای عرب، احتمال تحقق آن بسیار بیشتر از گزینه اول است، به محکومیت لفظی اقدام تروریستی یادشده و درخواست از مجامع جهانی برای مهار اسرائیل اختصاص خواهد یافت؛ امری که به وضوح و با اشاره به دکترین جنگافروزانه تلآویو از پیش شکستخورده تلقی شده و پیامدهای جبرانناپذیری را به ملل عربی- اسلامی تحمیل خواهد کرد. درباره مهمترین پیامدهای چنین سیاستی میتوان موارد ذیل را برشمرد.
- تداوم حملات احتمالی رژیم صهیونیستی به قطر با هدف از میان بردن رهبران حماس و نقض حاکمیت دوحه
- نقض حاکمیت دیگر کشورهای اسلامی نظیر ترکیه، مصر، لیبی و اردن به بهانه حضور نیروهای حماس یا پشتیبانی دولتهای یادشده از مقاومت فلسطین
- پیشبرد سیاست اشغال نوار غزه و کوچ اجباری ساکنان این باریکه به مصر و دیگر کشورهای اسلامی و نهایتا انضمام این منطقه به سرزمین اشغالی
- تشدید شهرکسازیها در کرانه باختری توأمان با فشار مضاعف بر فلسطینیها با هدف پیادهسازی برنامه انضمام این منطقه به سرزمین تشکیل اشغالی و کشیدن خط بطلان بر ایده کشور مستقل فلسطین
- تداوم سیاست جنگافروزانه در منطقه با تشدید حملات به سوریه، لبنان، یمن و پافشاری بر حضور نظامیان صهیونیست در جنوب لبنان
- حمایت از تجزیهطلبان کرد و دروزی در سوریه با هدف تجزیه سوریه، ایجاد منطقه حائل میان جولان اشغالی و سوریه و نهایتا انضمام بخشهایی از این کشور به سرزمین اشغالی با هدف رفع معضل عمق راهبردی این رژیم
- ادعای مالکیت بر مناطق همجوار با سرزمین اشغالی مطابق ادعاهای مطروحه در «عهد عتیق» نظیر تملک بر صحرای سینای مصر و تسلط کامل بر رود اردن و سرزمین کنعان
- حمله نظامی به عراق با هدف رویارویی با حشدالشعبی
- واداشتن دولتهای عربی - اسلامی به پذیرش موجودیت این رژیم با اتکا به سلاح
- و نهایتا گام نهادن در مسیر تثبیت ایدهای که نتانیاهو، کاتس، اسموتریچ و بنگویر اخیرا از آن نام بردهاند: «تشکیل اسرائیل بزرگ».
یادداشت
هدف بعد: استانبول یا قاهره؟
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها