|
راه 90 ساله تحویل گرفتن کتیبه داریوش
از وزارت خارجه ایران
به موسسه شرقشناسی شیکاگو
با سلام.
احتراما، به استحضار میرساند، 17000 قطعه لوح میخی و عیلامی بیزبان، جهت ترجمه، برای موسسه شرقشناسی شیکاگو ارسال گردید. لازم به ذکر است موسسه نامبرده، متعهد گردید بعد از ترجمه، الواح به کشور ایران مسترد گردد. با توجه به طولانی شدن روند کار، اگر داریوش صد سال هم حرف زده بود، الان تموم شده بود. خواهشمند است مثل آدم، نسبت به تحویل امانت، اقدام
نمایید.
ازموسسه شرقشناسی شیکاگو
به وزارت خارجه ایران
هلو
نامه وزارت خارجه محترم واصل و موجبات شرمندگی ایالات متحده آمریکا که تریلی نامشان را نمیکشد، فراهم گردید. با عنایت به اینکه نامبرده، درگیر جنگ دوم جهانی بوده و بسیاری از مسائل صلح جهانی را برای کشورهای درگیر، به زبان اسلحه ترجمه مینماید، لذا برای ترجمه خط میخی وقت ندارد. مستدعی است در شرایط روحی مساعد، اقدام نمایید.
از وزارت خارجه ایران
به موسسه شرقشناسی شیکاگو
هلو نه و hello. همون سلام بگی سنگینتری
مراتب شرمندگی کشور نامبرده به وزارت خارجه ابلاغ شد. طبق تصمیم و مشورت، برای کمک به صلح جهانی و کمکردن زحمات ایالات متحده، خواهشمند است، نسبت به تسریع ترجمه اقدام نماید. لازم به ذکر است به احتمال زیاد، داریوش خدابیامرز تجربه کشورداری بیشتری نسبت به آن ایالت نامبرده داشته باشد.
ضمنا، جهت کاهش تلفات و فجایع انسانی، هیچ وجهی در قبال استفاده از ترجمه اخذ نمیشود. اشانتیون.
از موسسه شرقشناسی شیکاگو
به وزارت خارجه
سلام
لحن شوخ طبع وزارت خارجه به موسسه ابلاغ و برخلاف روحیه پدرانه آن ایالت، مراتب تکدر خاطر کشور طرف قرارداد فراهم گردید. علیالحساب، خاطره غرامت هفتاد و یک میلیون و پونصد هزار دلاری قربانیان آمریکایی انفجار انتحاری در بیتالمقدس، از فروش کتیبهها مرور شود.
از وزارت خارجه
به موسسه شرقشناسی
مراتب پررویی موسسه آخه آدم چی بگه فحش نباشه، به وزارت خارجه اعلام گردید. طبق نظر و مشورت، چند جعبه حاوی سنگپای اعلای قزوین، جهت ترجمه خطوط، برای موسسه محترم ارسال میگردد. لذا خواهشمند است این محموله در اولویت ترجمه قرار گیرد. ضمنا تاکید میشود خطوط موجود بر روی سنگپا بسیار قیمتی بوده و ارزش دبه کردن دارند. به موجب صلاحدید، این محموله از جریمه دیرکرد نیز معاف و تا نود سال، از قابلیت عدم استرداد نیز برخوردار است. فلذا خبرش رو بدید.
پ.ن: بعد از ریاست جمهوری بایدن، به گفتن موسسه، به جای ایالات متحده آمریکا، اکتفا شد.
از موسسه شرقشناسی شیکاگو
به وزارت خارجه ایران
سنگپاهای ارسالی وزارت محترم، دریافت و در فضای کاملا استاندارد، نگهداری گردید. به نظر میرسد ایالات متحده باید اطلاعات زیادی در خصوص شهابسنگها و فضای کیهانی به جهان ارائه کند. با توجه به روحیات علمدوستی که حتی منجر به سرقت علم نیز میگردد، جهت تحویل محموله کتیبهها با توجه به گذشت نود سال از قرارداد اولیه، بذارید بعد کرونا.
از وزارت خارجه
به موسسه شرقشناسی شیکاگو
بدین وسیله به اطلاع میرساند، برای سدبندی مقابل بهانههای آن کشور، جعبههارو بدید اروپاییها بهعنوان کشور ثالث بیارن. راستی اونجا مگه کرونا هست؟
از موسسه شرقشناسی شیکاگو
به وزارت خارجه
با عنایت به سرشلوغی کشور ثالث به جمعآوری جنازههای کرونایی، اون بندهخداهام خودشون درگیرن. فلذا تحریمهای جدید را هم به لیست بهانهها اضافه نمایید. ضمنا، چقدر وزارت سیریشی هستین!
از وزارت خارجه
به موسسه شرقشناسی شیکاگو
بدینوسیله با عنایت به ضربالمثل معروف «شتر در خواب بیند پنبهدانه»، به اطلاع میرساند، جعبه هارو بذارید پشت هواپیما، آقای رئیسی از سازمان ملل اومدن بیارن. متمنی است یک نسخه از ترجمهها جهت نصب روی سازمان ملل رونوشت و عکس آن ارسال گردد.
پ.ن: عکسها باکیفیت باشه!
از موسسه شرقشناسی
به وزارت خارجه
چشم.
ارسال به دوستان
سلطان محمد! آسوده بخواب که ما بیداریم
نقل است روزی در اواخر عمر سلطانمحمد خوارزمشاه که به شمایل دریوزگان درآمده بود، حکیمی بر بالین وی آمد و در کمال تعجب بدون آنکه بگوید بیماری شما ویروسی است و سه آمپول دگزا در سرم تزریق کند، به وی گفت راهبندان مزاجت با خاکشیر درست نمیشود، اعتراف کن هرچه کردی و خودت را راحت بنما. در حالی که حکیم انتظار داشت سلطان، از برای پوشاندن خطاهای گذشته،گوشیاش را از زیر بالش درآورد و ریستفکتوری کند، اعترافاتی شنید که هیچ گوشیای را یارای مقابله با آن نبود.
سلطان در حالی که چشمش در مغاک افتاده بود باز گفت آنچه حالاتم را صعب کرده تنگی مزاج نیست؛ بلکه کشتن آن ۴۵۰ بازرگان مغول است، گیرم اصلا کد گمرکی نداشتند، اموالشان میگرفتیم در موزه میکردیم، به خشم چنگیز و حمله مغول نمیارزید.
طبیب گفت مژدگانی بده که دیشب در مشاهدتی دیدم از شاهان پسین تو، یکی میآید که تنها در یک مجلس ۱۶۰۰ نفر را در میانه مسجد به آتش میبندد و پسینیان او در نهایت با فرستادن جاویدبادی یاد و خاطرهاش زنده میکنند.
رنگ رخساره سلطانمحمد با شنیدن این جمله از زرد لیمویی به نارنجی کهربایی تغییر یافت.
سلطان گفت ولی آنچه بیشتر مرا مکدر کرده است، نجنگیدن تا آخرین قطره خون در راه وطن است، حکیم گفت غمت نباشد مهم اینست دلت پاک باشد همهجا خاک خداست چه برای شما چه برای چنگیزخان، مژده دیگری دارم که پسینیان شما برای آن راهی اندیشیدند تا قبل از آنکه کار به آخرین قطره خون برسد اعلام برائت از هر جنگی با شمال و جنوب و شرق و غرب کردند و به ساخت راه آهن از شمال به جنوب اکتفا نمودند، بر فرض جنگی هم درگرفت و ۹ میلیون نفر از قحطی جان دادند ولی «پیس فور آل پیپل ایز مای دریم»، خیلی هم که فشار بر مملکت آید یک نانوا در تنور میاندازند غائله ختم میشود.
متد دیگری هم دارند که مذاکره میکنند و نخوانده میدهند، سلطانمحمد چون این استراتژی بشنید، گفت این پسندمان آمد قلم وکاغذی از برای مذاکره با چنگیز آماده نمود و گفت پسینیان گوی سبقت را از ما ربودهاند برویم چیزی با چنگیز امضا کنیم که تا تاریخ تاریخ است ناممان در زمره دلیران ثبت شود.
ارسال به دوستان
دیگه تمومه ماجرا
گزارشی از هموطنان معترض در نیویورک
به گزارش خبرنگار واحد مرکزی خبر اپوزیسیون، در پی سفر جناب رئیسی به نیویورک و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، عدهای از هموطنان آریایی مقیم نیویورک مقابل هتل ایشان تجمع کردند و خواستار خواستههای متفاوتی بودند. در بخشی از این خواستهها گفته شد که زنان ایرانی باید به رسمیت شناخته شوند و حق رای داشته باشند. اینکه هموطنان مقیم نیویورک از چه کانالی اخبار را پیگیری میکنند که صدسالی عقب هستند، هنوز در دست بررسی است. سپس هموطنان به رفت و آمد مشکوک هیأت همراه رئیس جمهور اعتراض کردند. آنها معتقد بودند کسی که از در اصلی هتل رفت و آمد میکند حتما ریگی به کفشش دارد وگرنه اینهمه شفافیت چه معنی دارد؟
در حاشیه نشست سازمان ملل متحد، سفیر محترم دوست و همسایه (طبیعتا دوست و همسایه خبرگزاری) با در دست داشتن عکس یک خانم جوان موسوم به م.امینی سعی در احقاق حق زنان ستمدیده ایران داشت که متاسفانه با برخورد کادر امنیتی روبهرو شد. به گفته یک منبع موثق، کادر امنیتی هم از خودشان بود. کاربران فضای مجازی در واکنش به این اقدام، تعداد زیادی عکس رو کردند و خواستار احقاق حق همه آنها شدند. اینکه چه حقی باید محقق شود در هالهای از ابهام قرار دارد. یک کاربر در پاسخ به سوال خبرنگار گفت: «بگم؟! بگم؟!»
هموطنان همچنین در پاسخ به این گفته رئیسجمهور که «آمار زندان مادران در آمریکا هر روز رو به افزایش است» اظهار بیتوجهی و تمایل به کوچه علیچپ کردند. به جای آن روی شعارهای خود تمرکز کردند و ضمن اشاره به الواح عتیقه هخامنشی، یکصدا فریاد زدند: «این چیچی بود آوردین؟! گندشو درآوردین!» آنها معتقد بودند این الواح به کلی تقلبی بوده و افزودند: «اگه راست میگین روی لوح رو بخونین.» چرا که هموطنان معتقدند نوشته روی الواح به زبان لاتین غلیظ بوده و هیچ ربطی به زبان دوره هخامنشی ندارد. البته آنها نظر کارشناسان هیأت را هم بیاعتبار خوانده و دستهجمعی «هو» کردند.
ارسال به دوستان
تصادف
بیشتر از کل این عالم تصادف میکنیم
ما نه هرساعت که در هردم تصادف میکنیم
در جهان شاخص شد آمارتصادفهایمان
هست تا درخاکمان آدم تصادف میکنیم
در مسیر یاری غمدیدگان شهر بم
قدر کل کشتههای بم تصادف میکنیم
بس که عادی شد تصادفکردن ما، میشود
باعث حیرت که گاهی کم تصادف میکنیم
گاهگاهی هم که بیماشین به جایی میرویم
شانهبهشانه شده با هم تصادف میکنیم
درتصادف میرود از دست یاری مهربان
در مسیر قبر او از غم تصادف میکنیم
باوجود اینکه محکم نیست ماشینهایمان
ما پی روکمکُنی محکم تصادف میکنیم
گاه در گوشیست سرها موقع رانندگی
با سری در بحر گوشی خم تصادف میکنیم
گاهگاهی جاده لیز و گاهگاهی چشم هیز
سخت با نامحرم و مَحرَم تصادف میکنیم
در خیابان چشممان دنبال اعظم میدود
عاقبت هم با خودِ اعظم تصادف میکنیم
راهور تا میدهد جایی به ما فرمان ایست
دستپاچه با خود او هم تصادف میکنیم
سخت مینالیم تا باران بیاید بعد از آن
تاکه میآید دو تا شبنم تصادف میکنیم
تا خبر از مردن ما پخش گردد زودتر
از غرض نزدیک جامجم تصادف میکنیم
بیش از ده بار در این وقت کوتاهی که من
چند بیتی شعر میخوانم تصادف میکنیم
ارسال به دوستان
من اشتباهی بودم آقای قاضی
بعد از هک اکانت ادمین تلگرام اینترنشنال و افشای هویت افرادی که از ایران برای این شبکه فیلم و خبر میفرستادند، سراغ افراد افشاشده رفتیم تا از حس و حال این روزهایشان بپرسیم.
خبرنگار: حالا که افشا شدید و هر لحظه ممکنه جهت پارهای توضیحات به دادسرا احضار بشید، چه حسی دارید؟
رها (یک دانشجوی آرمانخواه): آقا به خدا (گریه میکند)... آقا ما گول خوردیم (همچنان گریه میکند)... وگرنه ما تو دبیرستان هرسال دهه فجر خودمون شخصا شرشرهها رو تو راهرو و نمازخونه مدرسه میچسبوندیم (بسیار جانگداز گریه میکند)... آقا ما رو گولمون زدن به قرآن!
خبرنگار: حالا کی گولتون زد؟
رها: شیطون آقا... شیطون. شیطون گولم زد، برید شیطون رو دستگیر کنید (ترکیبی از گریه، جیغ ملایم و هقهق کودکانه شنیده میشود).
خبرنگار: شما قبل از این که بیان سراغتون، حرفی ندارید؟
بردیا (یک ورزشکار مصون): من فقط میخوام بگم که سراغ من نیایید؛ چون مصونیت دارم، خودتون ضایع میشید.
خبرنگار: مصونیت دیپلماتیک؟
بردیا: نخیر، از اون هم بالاتر؛ مصونیت ورزشاتیک!
خبرنگار: متوجه نمیشم، یکم بیشتر توضیح بدید.
بردیا: من ورزشکارم داییجان. ادمین کانال اینترنشنال هم گفت که جای ورزشکار زندان نیست و ماها مصونیت قضایی داریم. اصلا برای همین اون عکسهارو براش فرستادم.
خبرنگار: موفق باشید. شما بگو وقتی میان ملاقاتت برات کمپوت و میوه زیاد بیارن که تو زندان هیکلت افت نکنه.
خبرنگار: شما به نظر میرسه نتونید دادگاه و زندان رو تحمل کنید؛ شما دیگه چرا؟
خشایار (یک هنرمند لطیف): در اصل من مقصر این قضیه نیستم؛ من یک هنرمندم و روح خیلی لطیفی دارم. جامعه مقصره که من رو به این مسیر کشونده.
خبرنگار: دقیقا چطور مقصره؟
خشایار: اگه به هنر من بیشتر توجه میشد، من هیچوقت سراغ جلب توجه این شکلی نمیرفتم.
خبرنگار: خب هنرتون چی هست دقیقا؟
خشایار: من یه عکاس خیابونیام. اصلا اون فیلمهایی هم که میگرفتم، وسط همون عکاسیهام خود به خود ضبط میشد. منم میفرستادم اینترنشنال که هنرم دیده بشه. لطفا من رو قضاوت نکنید.
خبرنگار: شما با این هیکلت معلومه روی مواضعت کاملا پافشاری میکنی و از زندان و اینا نمیترسی. درسته؟
سامان (یک گولاخ نترس): داداش بیا این پنجتا سبد رو فعلا تحویل برادرهای خدوم پلیس بده، تا من بقیهشم آماده کنم و بفرستم خدمتتون.
خبرنگار: اینا چیه؟
سامان: اینا اعترافات خودم و بچهمحلهاست. مثل سگ زدمشون که به همه غلطهای زندگیشون اعتراف کردن. اعترافات خودمم تا دوران هجده سالگی تحویل دادم، فقط ببین میتونی یه وقتی بگیری من از هجده تا بیست و یک سالگیم رو هم طی چهار فصل بنویسم و تقدیم کنم؟
خبرنگار: حالا عجله نکن، شاید با یک تعهدنامه بیخیالت بشن.
سامان: نه این حرفها چیه؟ آدمیزاد که از آیندهاش خبر نداره. اگه من دوباره پام لغزید و خطا کردم چی؟ بزار هرغلطی کردم بنویسم که هم تو مجازاتم تخفیف قائل بشن، هم خودم دیگه جرأت هیچ غلطی نداشته باشم.
خبرنگار: حالا چرا تحویل من میدی؟
سامان: دیگه شما زحمتش رو بکش، برادرها این همه راه رو نیان. بقیهشم من خودم میارم. فقط شما که خبرداری، تو زندان اگه بقیه رو بفروشم، بهم مرخصی میدن؟ هر نفری رو که بفروشم، چند روز میدن؟ عه! داداش نرو... هنوز درمورد حسن رفتار تو زندان کلی سؤال دارم....
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|