19/آبان/1404
|
02:01
در استقلال همه گلزن هستند جز مهاجم‌ها!

گلزنی همه جز موظف‌ها

علی دارایی: استقلال این فصل از آن تیم‌هایی است که به محض اینکه توپ به حوالی محوطه جریمه می‌رسد، ضربان قلب هواداران بالا می‌رود اما نه از هیجان… از اضطراب. این تیم در ساختن موقعیت، مدیریت بازی و حمله‌ور شدن به خط دفاع حریف، گاهی بی‌نقص جلوه می‌کند. پاسکاری‌های روان، جابه‌جایی‌های سریع و مالکیت، همه هست اما درست در لحظه‌ای که باید توپ به تور بچسبد، انگار چیزی در بدن مهاجمان قطع می‌شود؛ انگار ذهن و عضله با هم قهر می‌کنند. نتیجه‌اش این شده که استقلال بعد از ۱۵ مسابقه رسمی و رسیدن به ۲۰ گل، فقط یک گل توسط مهاجم تخصصی خودش‌ زده باشد؛ آن هم از روی نقطه پنالتی! این از آن آمارهایی است که حتی بدون تحلیل، خودش حرف را تمام می‌کند. البته وینگرها و هافبک‌ها عالی گل می‌زنند؛ از آسانی و کوشکی تا منیر ولی خب مهاجم‌های نوک... .
تابستان با آرزو و طرح آغاز شد. بعد از فصل گذشته که نبود یک گلزن واقعی استخوان استقلال را شکست، باشگاه تصمیم گرفت خط حمله را از نو بسازد. مسعود جمعه رفت، جوئل کوجو به صورت قرضی جدا شد و محمدرضا آزادی در تیم ماند اما مهم‌تر از همه، ۳ خرید  گران و پرصدای هجومی انجام شد: سعید سحرخیزان، موسی جنپو و داکنز نازون. هر ۳ با انتظار بالا و تعریف و تمجید وارد شدند. خیال این بود که دیگر استقلال از «نمی‌دانیم چه کسی باید گل بزند» نجات پیدا می‌کند اما زندگی، همان‌جایی که همه مطمئنند، خلاف جهت راه می‌رود.
* سحرخیزان؛ نزدیک اما ناتمام
سحرخیزان از روسیه برگشت؛ جوان، گرسنه، آینده‌دار و با انتقالی گران. در ۱۴ بازی شرکت کرده، ۷۰۰ دقیقه در میدان بوده و حاصل کار فقط یک گل از روی نقطه پنالتی است. او یک پاس گل هم داده و یک پنالتی گرفته اما استقلال مهاجمی می‌خواهد که گل را در جریان بازی بزنند، نه کسی که تنها روی ۸ قدم نقطه سفید موفق باشد. تصویر نمادین این فصل سحرخیزان همان توپ به تیر خورده بازی با الوحدات است؛ توپ نزدیک بود، دروازه باز بود، فضا آماده بود اما ضربه به جای تور، دیرک دروازه را لرزاند. این تصویر، از سطح تکنیکی فراتر است؛ این تصویر فقدان اعتماد است.
* نازون؛ ملی‌پوشی در قفل باشگاهی
نازون قصه‌‌ای متضاد دارد. در تیم‌ملی کشورش می‌درخشد، گل می‌زند و می‌سازد  اما در استقلال، انگار هوا متفاوت است. ۱۰ بازی، ۳۹۴ دقیقه، بدون گل. تنها یک پاس گل ثبت شده. او کم‌کم از ذهن ریکاردو ساپینتو فاصله گرفته. نه به دلیل اشتباهات فاحش، بلکه چون جریان بازی از کنارش رد می‌شود. مثل کسی که روی صحنه است اما نور پروژکتور هرگز روی او نمی‌افتد. در بازی با الوحدات هم فرصت داشت بگوید «من هنوز هستم» اما ضربه‌اش توسط دروازه‌بان گرفته شد و باز همان حلقه تردید ادامه پیدا کرد.
* آزادی و جنپو؛ جایی که سکوت سنگین می‌شود
و اما محمدرضا آزادی؛ مهاجمی که نه حضورش قابل مشاهده است و نه غیبتش تغییری ایجاد می‌کند. نه گل و نه پاس گل در ۳۱۲ دقیقه. آخرین باری که دروازه را فتح کرده، به ماه‌ها پیش برمی‌گردد. او در زمین هست اما رد نمی‌گذارد. این برای مهاجم یک وضعیت خطرناک است. مهاجم باید تهدید باشد؛ حتی اگر گل نزند، باید مدافع را عصبی کند، باید نگذار‌د خط دفاع حریف راحت نفس بکشد اما آزادی بیشتر به تماشاگری درون زمین شباهت دارد تا کسی که بازی را تغییر می‌دهد. به همین دلیل، زمزمه‌های جدایی در نیم‌فصل نه شایعه، بلکه واقعیت در حال شکل‌گیری است.
درباره موسی جنپو که هیچ نمی‌توان گفت! واقعا بود و نبودش چه در زمین، چه روی نیمکت و چه حالا که مدتی‌ است مصدوم است، حس نمی‌شود. تاکنون که انگار استقلال یک سهمیه خارجی را اسراف کرده!
* مسأله فقط مهاجم‌ها نیستند اما…
در نگاه کلان، مشکل فقط فردی نیست. ساختار هجومی استقلال گاهی آنقدر پیچیده و کُند می‌شود که مهاجم برای ضربه‌ زدن مجبور است در لحظه تصمیم بگیرد؛ بدون اینکه فرصتی برای غریزه داشته باشد. وقتی مهاجم به جای «زدن»، «فکر می‌کند»، کار تمام است. مهاجم باید تصمیم را از ناخودآگاه بگیرد. اینجا همان‌ جایی است که فشار روانی کار را خفه می‌کند اما هر چه باشد، حقیقت فرار نمی‌کند:
استقلال تیمی است که همه‌ چیز دارد جز کسی که با گلزنی بازی را درآورد.
گل‌ها را وینگرها می‌زنند، گاهی هافبک‌ها هم می‌زنند، حتی گاهی ضربه آخر توسط کسی ‌زده می‌شود که اصلاً برای گلزنی طراحی نشده مثل مدافعان اما مهاجمان؟ مهاجمان این استقلال بیشتر به سایه‌های در حال دویدن شبیهند.
نتیجه روشن است: اگر استقلال بخواهد در مسیر قهرمانی بماند، باید یا مهاجمان فعلی از این حلقه ترس عبور کنند یا زمستان، خط آتش جدیدی نوشته شود.
هیچ تیمی با «تقریباً گل» قهرمان نمی‌شود. این داستان یا باید همین‌ جا تغییر کند یا فصل آرام‌آرام از دست می‌رود.

ارسال نظر
پربیننده