19/آبان/1404
|
02:17
درگذشت ناگهانی ستاره والیبال پرسش‌های بسیاری برجا گذاشت

معمای بی‌جواب صابر

مهدی مرسلی: می‌گویند بعضی رفتن‌ها نه شبیه پایانند و نه قابل توضیح. بیشتر شبیه آن است که کسی در میانه یک جمله ناگهان سکوت کند و ما برای همیشه با نیمه‌ گفته‌نشده‌اش تنها بمانیم. درگذشت صابر کاظمی برای والیبال ایران چنین بود؛ توقف نفسگیر میان یک داستان ناتمام.
۳ هفته از آن روز که خبر رسید «وضعیتش وخیم است» گذشته اما پاسخ روشنی برای «چه شد» وجود ندارد. تنها انبوه روایت‌ها، حدس‌ها و سکوت‌هایی که هر کدام چیزی را پنهان می‌کنند، مطرح شد. او نه بیمار بود، نه نشانی از ضعف در بدنش دیده شده بود. محبوب بود، آماده بود و تازه داشت به مرحله‌ای تازه از زندگی حرفه‌ای‌اش وارد می‌شد. همین بخش ماجراست که تحملش را سخت‌تر می‌کند: اتفاقی که هیچ‌کس آماده‌اش نبود.
غروبی در دوحه، در محل اقامت تیم، وقت استراحت و ریکاوری بود. همان زمانی که خیلی‌ها بی‌دفاع‌ترین لحظه‌ روزشان را تجربه می‌کنند. در آنجا بود که حادثه رخ داد. جایی که قرار نبود چیزی جز آب، سکوت و چند نفس آرام وجود داشته باشد اما از همان‌ جا همه چیز تغییر کرد. آنچه بعدتر منتشر شد، رشته‌ای از توضیحات نامنظم و متناقض بود. اول گفته شد مشکل مغزی بوده. بعد گفتند قلب دچار ایست شده. سپس بحث برخورد با برق یا حادثه در آب به میان آمد اما هیچ‌کدام از اینها نه رد شد، نه تأیید.
صابر ابتدا در بیمارستانی در دوحه تحت مراقبت بود. بعد که حالش رو به وخامت رفت، او را به یک مرکز تخصصی منتقل کردند. پزشکان تلاش کردند آن بخش از مغز که مسؤول حیات است را پایدار نگه دارند اما نتیجه همان شد که همه از شنیدنش می‌ترسیدند: او دیگر برنمی‌گردد. وقتی تصمیم گرفته شد او را به تهران منتقل کنند، امیدها چندان نبود اما خانواده و دوستانش می‌خواستند آخرین تلاش‌ها هم انجام شود. در تهران نیز تیمی از متخصصان بی‌وقفه تلاش کردند اما زندگی‌اش، آرام و بی‌صدا، از جهان جدا شده بود.
پس از اعلام رسمی درگذشت او، موجی از ناباوری همه را در بر گرفت. بازیکنان تیم‌ملی نوشتند از آینده‌ای که دیگر وجود نخواهد داشت. از لبخندهایی که همیشه در اردوها می‌درخشید و از تمرین‌هایی که بی‌صابر دیگر شبیه تمرین نبود. هواداران در فضای مجازی دنبال «پاسخ» بودند اما پاسخ‌ ساده‌ای برای چنین رفتنی وجود ندارد.
رئیس کمیسیون پزشکی اعلام کرد به احتمال زیاد پارگی ناگهانی یکی از شریان‌های مغز علت بوده است. چنین اتفاق‌هایی در جهان پزشکی ثبت شده. ناگهانی، سریع و غیرقابل پیش‌بینی اما این توضیح هم، همه را قانع نکرد. بویژه وقتی که گفته شد برای قطعیت نیاز به کالبدشکافی است؛ و خانواده وی حاضر نشد. این بخش، در نگاه افکار عمومی، گره ماجرا را پیچیده‌تر کرد اما باید پذیرفت تصمیمی که خانواده می‌گیرد، تنها از دلِ زخمی می‌آید که هیچ‌ کدام از ما اندازه‌اش را نمی‌دانیم. آنها اولیای او هستند و حریم آرامشی که برای خود و یادش می‌خواهند، قابل احترام است.
از سوی دیگر، زمزمه‌هایی مطرح شد: اینکه چرا دوربین‌های محل حادثه تصویری از آن لحظات ثبت نکرده‌اند؟ چرا گفته شد بخش‌هایی از تصاویر پاک شده؟ آیا واقعا کسی نمی‌خواست حقیقت آشکار شود؟ و اینکه اگر بخواهیم سراغ پلیس، کارشناسان امنیتی یا حتی کارآگاه خصوصی برویم، آیا اصلا اراده‌ای برای باز کردن این پرونده وجود دارد؟ همه این پرسش‌ها، در حال حاضر در محدوده گمانه‌ها قرار دارد. هیچ شاهد رسمی، هیچ سند قطعی و هیچ روایت یکسانی ارائه نشده.
موضوع احتمالاً پیچیده‌تر از آن است که در تیترها جا شود. شاید برخی از کسانی که کنار او بودند، بیشتر می‌دانند و نخواسته‌اند چیزی بگویند. شاید رئیس فدراسیون یا خانواده یا چند رفیق نزدیک، تصویر کامل‌تری دارند اما فعلا صبر را انتخاب کرده‌اند. اینکه چرا، پاسخ ساده‌ای ندارد. گاهی سکوت، تنها سپری‌ است که انسان در برابر اندوه می‌تواند بلند کند.
شاید روزی جزئیات بیشتری روشن شود. شاید هم این پایان، برای همیشه نامشخص بماند. ماجراهایی در این دنیا هست که توضیح داده نمی‌شود؛ فقط احساس می‌شود و این یکی، بدون تردید از همان‌هاست.
صابر رفت اما زودتر از آنکه فرصت کند زندگی‌اش را تمام کند. ما مانده‌ایم و یاد لبخندی که همیشه انگار کمی زودتر از حرفش می‌آمد. او رفت اما سوال‌ها نه. گاهی همین سوال‌هاست که سوگواری را بی‌انتها می‌کند.

ارسال نظر
پربیننده