|
در حال و هوای شعر و شاعری صادق رحمانی
من منتظرم که عشق کاری بکند
حسین قرایی: وقتی دفتر شعر شاعران حوزه در عصر انقلاب اسلامی را ورق میزنیم به محمدصادق رحمانی (رحمانیان) برمیخوریم. رحمانی متولد گراش (در جنوب غربی فارس) در مرداد 1343 است. پدربزرگ رحمانی، ملاعلی نقی جویمی است، ایشان همراه با «آیتالله سیدعبدالحسین لاری» در جریان مشروطیت فارس مبارزه میکرد. خطابههای آتشین پدر رحمانی در سالهای قبل از انقلاب، مردم گراش را نسبت به اتفاقات سیاسی- فرهنگی آگاه میکرد. رحمانی با این رباعی در سال 1364 پایش به عالم شعر و شاعری باز میشود: ارسال به دوستان
اسطورههایی حقیقی در جشنواره فیلم مقاومت
شمارش نفسهای قهرمان
عباس کریمیعباسی: جامعه متشکل از آدمهاست و در طول تاریخ بشری، هر جامعهای آدمهایی داشته که موجب فخرش بودهاند. بنابراین تمدنهای قدیمی افتخارات بیشتری کسب کردهاند، چرا که به دلیل قدمت بیشتر، آدمهای افتخارآفرین بیشتری دارند. کشور ما قدمتی لااقل 5 هزار ساله دارد و یکی از 3 تمدن ابرقدرت باستانی دنیاست. در طول این حیات طولانی آدمهای زیادی آمدهاند و رفتهاند که برخی از مردم دنیا ایران را با نام آنها میشناسند. این انسانها وجوه شخصیتی بارزی داشتهاند که آنها را از دیگران متفاوت کرده است و برای همین در یادها مانا شدهاند. از این افراد گاه به عنوان قهرمان یاد میشود که در تعریف کلاسیک خود، فردی است که وضعیت موجود نامناسب را برهم میزند تا شرایط به تعادل و مساوات برسد. با یک حساب سرانگشتی میبینیم که از این آدمها در تاریخ معاصر و بویژه در طول 8 سال جنگ تحمیلی کم نداشتهایم. افرادی که در شرایط بسیار دشوار جنگ چهره اصلی خود را نشان دادند و آرامش فعلی کشور مدیون گذر آنها از توفانهاست. با وجود چاپ کتب مختلف و برنامههای فرهنگی گوناگون پیرامون این قهرمانان، متاسفانه نسل جدید آشنایی کمی با آنها دارند و حتی ابعاد وجودی انسانهای وارسته و چهره آشنایی چون شهید چمران ناشناخته مانده است. دلیل این موضوع قلت کارهای خوب سینمایی و تلویزیونی در این زمینه است، چرا که فیلم مهمترین ابزار رسانهای امروز ایران در این زمینه است و جای تاسف دارد که به آن توجه نمیشود. تاسفبرانگیزتر اینکه جوانان ما یک قهرمان پوشالی روانپریش چون رمبو یا جاسوس اخلاقگریزی چون جیمزباند را براحتی میشناسند در حالی که قهرمانان حقیقی ایرانی در غربتی چندساله فرو رفتهاند. سینمای دفاعمقدس همچنان نفس میکشد، هرچند رو به احتضار است اما با تلاشهایی که جسته و گریخته شاهد آن هستیم زنده نگاه داشته شده است. همین حالا نسل جوان سینما چشم به آثار متقدمان این هنر دوختهاند تا ایدههای تازه بگیرند و پا جای پای آنها بگذارند. مشکل اینجاست که اندک حمایتهایی که از سینمای مقاومت میشد نیز دیگر وجود ندارد. در این میان، برگزاری جشنوارهای با موضوع مقاومت و دفاعمقدس قابل اعتنا و غنیمت است بویژه اینکه دارای ابعاد بینالمللی است و میتواند فیلمهای کشورمان را به جهان و لااقل برخی کشورهای همسو صادر کند. تعارف را که کنار بگذاریم به این نکته مهم میرسیم که سینمای جنگی ایران که تاریخ ثابت کرده پرمخاطب و سودده است دارد براحتی فراموش میشود چرا که سختترین گونه فیلمسازی است و نیاز به تدارکات زیادی دارد. اگر مسؤولان مختلف مرتبط با سینمای دفاعمقدس هر چه زودتر به فکر نیفتند این سینما نیز به دنبال عزیزان سفرکرده خود خواهد رفت و دمیدن روح تازه در کالبدش نیز بیفایده خواهد بود. هرچند خیلی دیر است و 2 دههای میشود که از دفاعمقدس گذشتهایم اما هنوز هم فرصت برای توجه به این قهرمانان باقی است. آشنایی مردم بویژه جوانان با آدمهایی که در برابر حق چون موم نرم و در مقابل ظلم چون پولاد آبدیده بودند در هر زمانی میتواند درسی برای زندگی بهتر و روشی برای رسیدن زودتر به اهداف متعالی باشد. اسطورههای حقیقیمان را از یاد نبریم. کاش جشنواره فیلم مقاومت در بخشی اصلی به فیلمهایی شخصیتمحور میپرداخت که «ایستاده در غبار» نمونه خوبی از آن است. ارسال به دوستان
دلنوشته «عبدالحمید قدیریان» برای نقاش شهید
خوش به حالت
عبدالحمید قدیریان درباره هنرمندی که در حین نقاشی حرم امام حسین(ع) به شهادت رسید، نوشته است: «ای هنرمندان مدعی! بیایید، ببینید؛ کدامیک از شما توانستهاید با اثرتان اینچنین یکی شوید؟» به گزارش فارس، در پی انتشار تصویری از آخرین نقاشی شهید «محمدجواد روزیطلب»، استاد عبدالحمید قدیریان از اساتید پیشکسوت نقاشی و مجسمهسازی نامهای برای شهید «محمدجواد روزیطلب» نوشت و در اختیار خبرگزاری فارس گذاشت. این نامه را در ادامه میخوانیم: ارسال به دوستان
ابراهیم حاتمیکیا:
سینما، نفس انسان است
ابراهیم حاتمیکیا گفت: اینکه میگویند من فیلمساز ارزشی نیستم، یعنی چه؟ ارزشی بودن مگر بد است؟ مگر بد است کسی ارزشهای خود را داشته باشد؟ به گزارش تسنیم، کارگاه انتقال تجربه ابراهیم حاتمیکیا شنبه 3 مهرماه در سالن 3 پردیس سینمایی ملت با حضور علاقهمندان برگزار شد. ابراهیم حاتمیکیا در این کارگاه گفت: در دبستان الفبا را به شیوههای متفاوتی به ما آموزش میدادند، یکی از این شیوهها درس آن مرد آمد بود، حالا ما باید این درس را در الفبای فیلمسازی بهگونهای دیگر بیاموزیم، آن مرد چهشکلی بود؟ اسب آن مرد چه ویژگیهایی داشت؟ حالا اگر اساتید صبر و تحمل داشته باشند، دانشجو میتواند خودش و ایدههایش را در این الفبا بروز دهد و بخوبی ایدههایش را پیاده کند و جهانی را که درون خود دارد، چه خوب چه بد به نمایش برساند اما اگر اساتید از همان ابتدا به ما دیکته کنند که چهره مرد آفتابسوخته بود، لباسش آبی بود و اسبش ابلق بود، دیگر ما چیزی از خودمان نداریم و همه شبیه به هم میشویم. حاتمیکیا با ابراز اینکه «زمانی فکر میکردم نباید در تیتراژ، اسمی از من برده شود، مانند معماران آثار باستانی که بدون نام آثار زیبایی خلق میکردند»، اظهار کرد: درست در همان جشنواره بعد از نمایش فیلمم گفتند، فیلمش آنقدر بد بوده است که جرأت نکرده نامش را در تیتراژ بزند. بعدها فهمیدم سینما، نفس انسان است و هرچقدر این نفس تراشیدهتر و بر پایه اصول اخلاقی باشد فیلمی که شما میسازید، زیباتر است. کارگردان فیلم سینمایی «بوی پیراهن یوسف» با تذکر اینکه هرکسی ایدئولوژی مختص خود را دارد، گفت: مگر میشود بدون ایدئولوژی بود؟ هرکسی برای خود ایدئولوژی دارد. این حرف چرت است که میگویند سینماگر باید بدون ایدئولوژی باشد. این حرف که نباید ایدئولوژی داشت، نگاه افراد را سرکوب میکند و باعث میشود در قاعده سینما همه شبیه به هم شوند. هرکسی نگاه سیاسی خود را دارد، چه خوب چه بد اما همه باید این نگاه را داشته باشند. وی در ادامه افزود: اینکه میگویند «من فیلمساز ارزشی نیستم» یعنی چه؟ ارزشی بودن مگر بد است؟ مگر بد است کسی ارزشهای خود را داشته باشد؟ ما را به سمتی هل میدهند که خطرناک است. چرا اگر من از مدافعان حرم حرف بزنم، بد است؟ بر چه اساسی ایراد میگیرند؟ ارسال به دوستان
اخبار
رونمایی از اسناد مرتبط با نخستین نقشه الگوی پیشرفت اسلامی ارسال به دوستان
رویدادها
در نامه محمدرضا عباسیان به رئیس سازمان سینمایی مطرح شد ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|