|
دور دنیا در ۳ تا 80 روز
از: دفتر مطالعات اقیانوس و حومه
به: دفتر پارهپوره کاخ سفید
باسلام و احترام و این صوبتا
مستحضرید که طی چند روز گذشته خبر بازگشت ناوی ایرانی با پروپاگاندای بسیار به سواحل بندرعباس، توسط رسانههای ایرانی، برجسته شد و مسؤولان ایرانی روی این خبر، مانور رسانهای عجیبی دادند. طبق بررسیهای صورت گرفته توسط کارشناس کارکشته سازمان، جای هیچ نگرانی نیست و کذب ادعای ایشان با دلایل متقن خدمتتان ارائه میشود.
طبق ادعای مسؤولان مملکتی جمهوری اسلامی ایران، این ناو با نام دنا، 65 هزار کیلومتر را در دریا طی کرده و مجدداً بهجای اولش بازگشته است. مستحضرید که دنا نام یکی از قلههای ایران است که ارتفاع بالایی هم دارد. پس خیلی لوس است که اسم آن روی ناوی باشد که نهایتا چندمتر ارتفاع دارد.
همچنین ادعای طی مسیر 65 هزار کیلومتری این ناوگروه، کذب محض است. با مراجعه به کره موجود در اتاق نگارش نامه، مسیر ادعایی طی شده، حدوداً 23 سانت و 89 میلیمتر بوده است. برای دقت گزارش، درخواست صحتسنجی این ادعا را از نیروی دریایی فخیمه ایالاتمتحده داشتیم که متأسفانه در نامهای کوتاه، جواب دادند: کیلومترشمارمان در دست تعمیر است و جای مترکردن قبلی هنوز سرخ است. (عجیب است که رد سرخی از سال 94 هنوز باقی مانده. معلوم نیست ترکیب رنگهای ایرانیها از چیست؟)
ادعای دیگر مسؤولان ایرانی، حضور در بندر ریودوژانیرو بوده است. این موضوع که دیگر لافی بیش نیست. این را دیگر همه میدانند که ریو در برزیل است و برزیل در آمریکای جنوبی که حیاط خلوت ماست. طبق اطلاعات واصله از بسازبفروشهای منطقه، میانگین حیاط خلوتها حداکثر 9 مترمربع است و ناو چنددهمتری در این حیاطها جا نمیشود. اگر گازپلوپز و سرویس قابلمه روی و سطل زباله و باقی چیزها را درست چیده باشند، نهایت امر بتوان یک لگن آن وسط جا داد برای شستن پتو و ملحفه. پس ادعای استقبال گرم مقامات برزیلی هم از پایه دروغ است.
طبق ادعای خبرگزاریهای ایرانی، این ناوگروه از پنج تنگه مهم جهان رد شدهاست که منطقی به نظر نمیرسد. زیرا اسم تنگه رویش است و تنگ است و گشاد نیست که هر چیزی از آن رد شود؛ تازه اگر هم رد شد، کمی اطرافش خط و خش میافتد، درحالیکه عکسهای پخششده از ناو، چنین چیزی را نشان نمیدهد.
اصلا همه اینها به کنار. باز هم همه میدانند که سفر دور دنیا 80 روز بیشتر طول نمیکشد. ایرانیها اگر حرف مقاماتشان را باور کردهاند باید از ناوگروهشان بپرسند 160 روز باقی را کجا بودهاند؟ هان؟
جمعی از کارشناسان خبره تاکنون نتوانستهاند سر دربیاورند که چگونه این ناو بدون سوختگیری مشخصی، اقدام به این سفر طولانی داشته، پس باز هم یک جای کار میلنگد. فرض را بر این میگذاریم که این ناو، چند گالن نفت و گازوئیل و بنزین بار زده تا وسط راه به مشکل نخورد، بعد چطور ممکن است که ناو یک و نیم میلیاردی ما بدون اینها بسوزد ولی ناو آنها نه؟ هان؟
پس طبق این مستندات و شواهد، جناب پرزیدنت اصلا به خود استرس راه ندهند تا خبر مرگمان، بتوانیم ایالات متحده را تا زمان انتخابات ریاستجمهوری پیشِ رو کمی سرپا نگه داریم.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
شهر، زندگی، آزادی
آوردهاند در سنه ۱۳۵۹ شمسی، صدام (کل تراب دنیا علی راسه) که از تعداد جنگهای خویش ناراضی بوده و در مقابل دیگر جنایتکاران جنگی خفت و خواری به خود دیده، در پی آن بود چشم آنها را درآورده و پوزشان را ترابمال نماید. پس به ظن باطل خویش حیلتی ساخته تا از زمانه بعد از انقلاب اسلامی ایران سوءاستفاده نموده و آوازی سازد و حال که نتوانسته بود بر عقل خود بیفزاید، کمی بر اراضی ملک عراق بیفزاید. پس حاکمیت ایران بر شطالعرب را بهانه کرده و بیم آن داشت آنچه بر سر شاه ایران آمد، بر فرق سر او نیز آوار شود. پس حمله کرد و ابتدای امر مدعی شد: خرمشهر منّا ( کلیش واس ماس). لیک اگر جناب جنایتکار را از خفت و خواری آینده باخبر میکردند، غلط میخورد فکر حمله به مخیلهاش خطور کند و به جای آنکه پول نفت را خرج جنگ بکند، اگر تدبیری اندیشیده و برای خود مخفیگاهی میساخت، شاید چند روزی بیشتر فرصت جنایت در این دنیا میداشت و پریشانروی و آشفتهموی او را در دخمهای خفتگیر نمیکردند. وی به جای تدبیر، نزاع و کشتار میدانست. اما پس از حمله، مردمانی از سرزمین پارس ایستادند و ثابت کردند خرمشهر، بلدی در اوکراین، سوریه، عراق یا افغانستان نیست که یک روزه سقوط را به چشم ببیند. جان دادند و با سی و چهار روز مقاومت، غیرت ایرانیان را به رخ جهانیان کشاندند. در این میان نیز کسانی یافت شدند که سجل ایرانی داشته و اول اسمشان بنیصدر بود، فسفر سوزانده و گفته خرمشهر را بدهید برود و در مقابل برای جنگ زمان بخرید. ایشان را کسب و کار، تجارت وطن و غیرت بود. اما ایرانی از پای ننشست تا پس از ۵۷۸ روز، خرمشهر را از ارتش بعث عراق باز پس گرفت. و آن روز دیدنی بود که ارتش عراق بدجور رَکَب خورده و در گِل شگفتی فرو ماند. هزاران نفر از ایشان، دست بر راس نهاده و خاک بر راس گویان تسلیم گشتند. چونان که ارتش عراق دیگر آن ارتش سابق نشد و آبرویی از ایشان برفت که تمامی بعثیان را حرص درآمد و از فرط تلفات و اسیران بسی کنف شدند. تاریخ با چشمان خود دید که چهل سال بعد از این براندازانی دوباره همان ظن باطل صدام با خود کرده و غلطها خوردند و در فکر جداسازی کردستان و آذربایجان و سیستان افتادند تا هر کدام را اقلیمی جداگانه نامند. تاریخ عینک به چشم زد و کنفشدن دوباره ایشان را نیز دید. تا باد چنین بادا.
ارسال به دوستان
من دخترم!
من دخترم، ظرف و عروسک دوست دارم
اسباب خرد و ریز و کوچک دوست دارم
با جیغ و هورا جورم و آرامشم را
با جیغ و دادِ جیرجیرک دوست دارم
جیک جیک من کَر کرده اهل خانهمان را
کلا «زدن» را بعد هر «فک» دوست دارم
من صورت مردانه باباییام را
وقت ادابازی و شکلک دوست دارم
پوشیدن کفش و لباس مادرم را
هر لحظه با یک قاب عینک دوست دارم
از شعرهای کودکانه «تکتک اردک»
را پشت هم با گفتن «تک» دوست دارم
کیف و کلاه و روسری و کفش را هم
با رنگ شاد و طرح پولک دوست دارم
گرچه به من گویند: سنگین باش، بنشین
من زیست را با شورِ پشتک دوست دارم
ارسال به دوستان
امانت بهشتی
پردههای نجابت و پاکی است
پلکهای دو چشم روشن تو
غنچه داده است شاخههای حیا
بر درختان باغ دامن تو
چقدر باوقار و آرامش
میروی رو به سوی قله نور
چشم تاریک و تنگ و هرزه شب
باد از این همه نجابت دور!
میخورد غبطه تو را بیشک
هر فرشته میان عرش برین
چه نهفتهست در قنوت دعات؟
آسمان چشم دوخته به زمین
یادگار بهشتی زهراست
این امانت که کردهای بر سر
تا شود باز بال پروازت
چادرت را بگیر محکمتر
در سفر تا بهشت آزادی
زیر چتر حجاب خود بانو
زده در پیش این همه عظمت
همه هستی جهان زانو
ارسال به دوستان
قوم بربر!
خداوندا چه دلبر آفریدی
هزاران شکر دختر آفریدی
چه در شادی، چه در غصه، همیشه
به اشک او را شناور آفریدی
هزار و نهصد و هشتاد تا رنگ
در آن چشم مدور آفریدی
همه کون و مکان را عاشق وی
و وی را عاشق زر آفریدی
برای قلع و قمع جیب بابا
به ناز و غمزه شرخر آفریدی
به ظاهر اهل عشق و صلح و منطق
به واقع قوم بربر آفریدی!
برای وی به جای کیسه بوکس
خداوندا برادر آفریدی
جهان انبار باروتی ز فتنه
تو هم کبریت احمر آفریدی؟
برای دفع شر فتنههاشان
سپس آخوند و منبر آفریدی!
و ایضا سوسک و موش و مارمولک
حریف این تکاور آفریدی
چهل تا گوش و ده چشم و نود حس
درون یک وجب سر آفریدی
برای نیمه دیگر خدایا
کرم کردی و همسر آفریدی
شود تکمیل تا ایمان مردان
سر هر کوچه محضر آفریدی
برای حمل اسباب و جهازش
بسی نیسان و خاور آفریدی
چو دیدی کس حریف آن زبان نیست
برایش خوارشوهر آفریدی
ز کفگیر و ز دمپایی سلاح و
ز مبل و میز سنگر آفریدی
برای آشتی بعد دعوا
خورشت قیمه کنگر آفریدی
کجاها رفت شعر من خدایا
نگفتم فتنهپرور آفریدی؟!
خدایا شاهدی این شعر طنز است
وگرنه تو که محشر آفریدی
بهشت خویش را کردی به نامش
از آن روزی که مادر آفریدی
لذا باید کنم تکرار این را
هزاران شکر دختر آفریدی
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|