|
حقسکوت برای پنهان ماندن راز تیرخلاص
در حالیکه طراحان این جنایت نافرجام خود را بیگناه دانسته و مرد فراری را محکوم میکردند 4 سال طول کشید تا پلیس پایتخت خود را به پشت در مخفیگاه وی برساند. شب وحشت شامگاه 27 آذرماه سال 85 سرایدار و کارکنان سردخانه بزرگ زریندشت در حوالی کردان کرج با شنیدن صدای کوبیده شدن در، هراسان و شتابزده خود را به آن رساندند.وقتی در باز شد مردی با سر و صورت خونآلود سرایدار را به عقب هل داد و با رفتن به داخل در را بست و همان لحظه خود را در برابر کارگرانی عصبانی که هر کدام وسیلهای برای مقابله در برابر مهاجمان احتمالی به دست گرفته بودند، دید. سرایدار وقتی مرد را غرق در خون دید و احتمال داد وی در برابر خونریزی تسلیم مرگ شود، قلم و کاغذی به دست گرفت، اسم و مشخصات وی و کسی که به سمت سر و صورتش شلیک کرده است را پرسید. مرد به سختی گفت که علی است و عاملان شلیک را نیز معرفی کرد. دقایقی بعد علی که مشخص نبود چه سرنوشتی دارد به درمانگاهی در نزدیکی کردان کرج انتقال یافت و با وجود اینکه شرایط بدی داشت با بستگان و دوستانش تماس گرفت تا اینکه وی در بیمارستانی در شمال پایتخت تحت درمان قرار گرفت. تیم پزشکی در اتاق جراحی با اصابت 2 گلوله به فک سمت چپ نزدیک شقیقه و چشم و دیگری به پشت سر مواجه شدند که گلولهها بهخاطر نوع عملکرد با ورود به بدن – 2 ضامنه بودن – منفجر شده بودند و تکههای مرمی در همه جای سر و صورت علی دیده میشدند. متخصصان که با زنده ماندن معجزهآسای مرد میلیاردر مواجه شده بودند پس از ساعتها جراحی وی را از مرگ حتمی نجات دادند. توطئه جنایت همزمان با درمان این مرد، پلیس در تحقیقات خود پی برد که نجات یافته مرد میلیاردری است که در جزایر قناری رستورانهای زیادی دارد و در سفر به ایران نیز سرمایهگذاریهایی داشته و در یکی از همین اقدامات مالیاش در دام توطئه گروهی آشنا گرفتار شده است. علی که خود نیز باور نمیکرد زنده مانده باشد وقتی از بیمارستان مرخص شد پیش روی بازپرس روشن از شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران قرار گرفت و ادعاهای تکاندهندهای را مطرح کرد. مرد جوان گفت: از سالها پیش عدهای را میشناختم که در زمینه میوهفروشی فعالیت داشتند. آنها 4 برادر بودند که هر کدام کاری میکردند؛ یکی جعبهها را جمع میکرد و میفروخت، دیگری با فرغون میوه به در خانه ما در خیابان ظفر میآورد و همین موجب آشنایی ما شد. چند سالی نگذشته بود که آنها از من خواستند پولی میلیونی در اختیارشان قرار دهم تا مغازهای بخرند، بدون چشمداشت به بهره پول آن را به این برادران دادم و به اسپانیا رفتم. وقتی بازگشتم پولم را پس دادند. از آن به بعد با هم شریک میشدیم، آنها زمین و خانهها را با پول من میخریدند، دوندگیها برای آنان بود و سرمایهگذارشان من بودم تا اینکه به راهاندازی فروشگاههای زنجیرهای ساندویچ پرداختند و من در خرید یک کارخانه کالباسسازی با آنان همکاری کردم. وی افزود: رابطه کاریمان خوب بود تا اینکه آنها برای خرید یک کارخانه که دستگاههای ویژه شمشسازی نیز داشت به من پیشنهاد سرمایهگذاری دادند، قرار شد یک میلیارد و 300 میلیون تومان پول بدهم و آنها همین مقدار چک بدهند و بعد از 2 ماه با فروش کارخانه به قیمت روز در سود آن شریک باشیم. بعد از این کار من به اسپانیا بازگشتم و در تماسهای تلفنی شنیدم آنها نمیخواهند کارخانه را بفروشند بهخاطر همین پولم را خواستم تا جاییکه تهدید کردم به طرح شکایت و اجرا گذاشتن چکهایشان دست بزنم. در این مرحله بود که جاوید تغییر روش داد و در تماس با من که به ایران بازگشته بودم خواست چک وی را بازگردانده و در ازای آن چکهای تازهای به صورت اقساط بگیرم، باز پذیرفتم و وی به دفتر کارم آمد. در آنجا برخلاف همیشه که تا چک مرا نمیگرفت چکی نمیداد، وی یک چک 900 میلیون تومانی و بقیه پولم را چکهای 50 میلیونی داد و رفت. 2 روز بعد خواست با هم به دفتر کارش در کردان کرج برویم تا 200 میلیون تومان نقد بدهد و 4 چک 50 میلیونی را از من بگیرد. تیرخلاص علی درباره روز حادثه گفت: روز قرارمان که رسید من سوار بر خودروی پرادو از پارکینگ درآمدم. جاوید جلوی در ساختمان بود و با بیان اینکه خودرو آورده خواست من با پژو 206 آنها بروم وقتی از پرادو پیاده شدم یادم رفت چکها را بردارم و در صندلی جلوی پژو نشستم و راه افتادیم. جاوید دقیقا پشت سرم نشسته بود. راننده پسری به نام مهدی بود که پدرش را نیز میشناختم و پشت صندلی راننده مردی بود که برای نخستینبار او را میدیدم و «امید» صدایش میزدند. راننده مضطرب بود و برخلاف همیشه که جاوید بذلهگویی میکرد این بار به سوالاتم نیز پاسخهای کوتاهی میداد و در جاده که میرفتیم مهدی به اندازهای پریشان بود که به جاده فرعی کارخانه نپیچید و من گوشزد کردم که مسیر اشتباه است و جاوید نیزخواست بازگردد و این در حالی بود که مهدی بارها به کارخانه رفته بود. وقتی بازگشتیم سرعت خودرو حدود 20 کیلومتر بود، ناگهان از سمت چپ احساس درد شدیدی در صورتم کرده و با شتاب زیادی به شیشه در خوردم که کاملا شکست. بعد با تصور اینکه راهزنها در تاریکی شب به سمت خودرو تیراندازی میکنند، فریادی کشیدم اما بوی باروت داخل خودرو پیچیده بود سریع در را باز کرده و خودم را بیرون انداختم. روی زمین افتاده بودم که جاوید و امید بالای سرم آمدند و جاوید تیرخلاص را به سرم شلیک کرد. بعد جیبهایم را گشتند انگار به دنبال چکها بودند وقتی خودروی دیگری به ما نزدیک شد آنها ترسیده و پا به فرار گذاشتند. وی در ادامه گفت: نمیدانستم چه کنم، در وسط جاده ایستادم یک پراید نزدیک شد و جلوی پایم ایستاد وقتی خواستم در آن را باز کنم انگار ترسیدند و فرار کردند، همه جا را تار میدیدم تا اینکه چشمم به نورافکن سردخانه افتاد هرچه توان داشتم به پاهایم دادم و خودم را به سردخانه رساندم. ادعاهای بیگناهی وقتی راز این جنایت نافرجام فاش شد و کارآگاهان اداره یکم پلیس شنیدند برادران جاوید با نجات معجزهآسای علی به این بهانه که با حکم دادستان وی بهخاطر مهدورالدم بودن باید کشته میشد و الان اگر رضایت بدهد دست از سرش خواهند برداشت، به بررسیهای ویژهای دست زدند و به احکام جعلی به همراه دسته چک سرقتیای که آخرینبار جاوید از آن برای پرداخت بدهیاش استفاده کرده بود، دست یافتند. دستگیری جاوید، مهدی و امید در دستور کار ویژه قرار گرفت تا اینکه 2 تن از آنان به دام افتادند و امید با اسم واقعی «آیت» فراری شد. جاوید که خود را در برابر اتهام اقدام به قتل میدید در بازجوییها ادعای بیگناهی کرد و گفت: امید، یک سیدی فروش در کارخانه است. روز حادثه وی همراهمان بود تا با هم برای پرداخت 200 میلیون تومان علی به کارخانه برویم. در مسیر ناگهان به سمت علی شلیک کرد. او میخواست ما را نیز بکشد که نتوانست وقتی ما از دستش فرار کردیم پژو را برداشت و فراری شد. مهدی نیز با تایید ادعاهای همدستش خود را بیاطلاع از حادثه و جزئیات آن نشان داد اما با به دست آمدن این اسناد جعلی و اسلحه ساخت کشور چکسلواکی بازپرس جنایی تهران آن دو را مجرم شناخت و با قرار بازداشت موقت در بازداشت نگه داشت. حقسکوت در برابر ادعاهای این 2 مرد، علی نزد تیم تحقیق پرده از راز حق سکوت تیرانداز فراری برداشت. مرد میلیاردر گفت: در چند روز گذشته امید با موبایلم تماس گرفته و حرفهای عجیبی زده است. وی میگوید که برادر جاوید پس از حادثه در قراری به وی 2 میلیون تومان پول داده است تا خود را گم و گور کند و این در حالی بوده که امید طبق قرارشان باید در ازای قتل من 50 میلیون تومان پول میگرفت. وقتی کارآگاهان پی بردند که امید در تماس با قربانیاش سعی دارد خود را پشیمان نشان دهد تا رضایت بگیرد احساس کردند این مزدور آدمکش خودش در خطر است و شاید همدستان وی بخواهند با انداختن همه جزئیات توطئه مرگبار به گردن وی، دست به جنایت خاموشی زده و امید را نیز به قتل برسانند. از این رو، چهرهنگاری ضعیفی از امید به دست آمد و تصویر وی در روزنامهها منتشر شد تا خودش در جریان خطری هولناک باشد. هیچ سرنخی از مزدور فراری به دست نیامد تا اینکه پس از گذشت سالها و اصرار جاوید و مهدی به بیگناهی آنان با سپردن وثیقه سنگین آزاد شدند. ناگفتههای هولناک کارآگاهان اداره یکم هنوز در تعقیب امید بودند. بررسیها نشان میداد وی با ترک تهران به کرمانشاه و کردستان پناه برده است تا اینکه 4 سال بعد ردپایی از مزدور فراری در تهران به دست آمد و پلیس مخفیگاه وی را شناسایی کرد. امید که تصور داشت دیگر تحت تعقیب نیست روز جمعه گفتوگو با مرد میلیاردر علی به خبرنگار«وطنامروز» گفت: نقشه ماهرانهای بود اما خدا نخواست من بمیرم، برای قتل من اسلحه خریده بودند، از کوچه مروی چک سرقتی تهیه و حتی حکم جعلی تهیه کرده بودند. الان که دقیق میشوم میبینم چقدر ضرافت به خرج دادهاند حتی اگر میمردم خواهرم میدانست من با جاوید به سمت کردان کرج رفتهام و آنان تصورات اشتباهی داشتند. وی افزود: امید در تماس تلفنی با من میگفت گول خورده است و میخواست رضایت بدهم و الان خوشحالم با دستگیری وی واقعیتها فاش شده است. بنا به گزارش خبرنگار جنایی «وطن امروز»، تحقیقات از مزدور فراری ادامه دارد و پرونده همدستان وی نیز وارد مرحله تازهای شده است. ارسال به دوستان
موج خون!
در شماره گذشته خوانديد كه زندگي يك زن و مرد به خاطر عدم تفاهم و دور شدن از روابط عاطفي باعث بروز اختلافات غير قابل حل شد و مرد خانه به تلفن هاي همسرش مشكوك شد و ... . مژگان توی اتاقش به خواب رفته بود و پسرم نیز مشغول بازی بود. به سراغ همسرم رفتم و آرام او را بیدار کردم و گفتم: چرا وقتی گوشیات را برداشتم این حرکت زشت را انجام دادی و مرا به شک و تردید انداختی؟ او سرش را پایین انداخت و جواب داد؛ مدتی است که فردی مزاحمم میشود و پیشنهاد دوستی میدهد. میخواستم موضوع را به تو بگویم اما وقت نداشتی مژگان که از این حادثه، جان سالم به در برده است در گفتوگو با خبرنگار پلیس گفت: همسرم از روزی که گرفتار وسوسه و حرص و طمع شد من و بچهام را نمیدید و فکر میکرد برای رسیدن به خوشبختی باید بهترینها را داشت در صورتی که ما بهترینها (سلامتی، امنیت و جوانی) را داشتیم و از آن غافل مانده بودیم. من از چندی قبل تصمیم گرفتم کاری بکنم تا او مرا ببیند، وقتی لباسهای زیبا میپوشم، به آرایشگاه میروم یا دکوراسیون خانه را تغییر میدهم. حتی غذای مورد علاقهاش را میپزم تا توجه نشان دهد و ببیند من و پسرش هم در زندگی او هستیم. ولی افسوس که او عواطف و احساساتم را به مسخره میگرفت. با هیچ یک از اقوام رفت و آمد نمیکرد و خودش را یک سر و گردن بالاتر از دیگران میدید. من هیچ خیانتی به همسرم نکردهام و هیچ وقت تعهدی که به شوهر و فرزند دارم را فراموش نخواهم کرد و از همه اینها مهمتر حاضر نیستم نجابت و پاکی خودم را زیر پا بگذارم و در پیشگاه خداوند سرافکنده بشوم. اما از چندی قبل در حضور او گوشی تلفن را دستم میگرفتم و مسخره بازی در میآوردم. آن روز هم با تلفن دوستم الکی صحبت میکردم تا ببینم عکس العمل او چیست که ناگهان عصبانی شد و با چاقو مرا مجروح کرد. دکتر علیرضا نبی، مشاور خانواده معتقد است: این حادثه تاسفبار میتواند زنگ خطری برای تمام زوجهایی باشد که تنها گناه آنان، ضعف شناخت لازم نسبت به یکدیگر است. آیا واقعا چگونه مردی با تحصیلات عالیه و دارای فرزند، آنچنان بايد از همسرش متنفر بشود که او را با چاقو مجروح کند؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم شناخت نداشتن نسبت به روح و روان همسر باعث ارتکاب خطا در واکنش نسبت به کنشهای او میشود. وی افزود: ما باید مدیریت بحران را جدی بگیریم و آنرا بیاموزیم و زنان جامعه نیز باید مطالعه خود را نسبت به جنس مردان افزایش دهند و بدانند که در حقیقت مرد دارای چه ساختار روحی و روانی است؟ وی خاطرنشان کرد: خواندن سرگذشتهای اینچنینی چه تاثیری میتواند داشته باشد؟ بی شک خانوادهها باید بدانند اینگونه سرگذشتها میتواند بسیار موثر و بازدارنده باشد. به طور مثال اگر یک مرد بداند گفتن الفاظ محبتآمیز به افراد مونث خانه باعث ایجاد فضای اعتماد به نفس و آرامش در خانواده میشود، قطعاَ بارها از این جملات زیبا برای مخاطب قرار دادن مادر، همسر، دختر یا خواهر خود استفاده میکند. فاطمه(س)، علی(ع) را اینگونه صدا میفرمودند: «آقای من»... و امام علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س) را با نام دخت پیامبر خطاب میکردند. فاطمه(س) حسنین را اینگونه صدا میفرمودند پايان ارسال به دوستان
10 سال زندان برای توطئه در خلوتگاه شیطانی
گروه حوادث: گردانندگان خلوتگاه شیطانی به بهانه میهمانی آشتیکنان دختری با پسر مورد علاقهاش، توطئه شومی را طراحی کردند.دختر 24 ساله به شوق دیدن «بردیا» پسر مورد علاقهاش که مدت 2 ماه بود با هم قهر بودند همراه یکی از دوستانش پای در میهمانی گذاشت غافل از اینکه 2 دوست بردیا نقشه سیاهی در سردارند. خردادماه سالجاری دختر 24 سالهای به همراه دوستش به کلانتری تهرانپارس مراجعه کرد و به افسر بازجو گفت: یکسال پیش با پسری به نام بردیا آشنا شدم. دوستی ما تا جایی ادامه پیدا کرد که تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. اما چند وقت پیش بر سر یک موضوع بچگانه با هم به مشاجره پرداختیم و من به حالت قهر گوشی تلفن را قطع کردم. چند روزی گذشت اما بردیا با من تماس نگرفت. همچنان با هم قهر بودیم که یکی از دوستان او با من تماس گرفت. دوست بردیا که یکدیگر را بخوبی میشناختیم به من گفت که متوجه قهر ما شده و قصد دارد ما را آشتی دهد. وی با حرفهایش مرا فریب داد. دختر جوان افزود: حرفهای دوست بردیا را باور کردم. وقتی از من خواست که فردا برای دیدن پسر مورد علاقهام به جلوی در خانه وی بروم پذیرفتم. به شوق دیدن بردیا با دوستم تماس گرفتم تا هر 2 در سر قرار حاضر شویم. آن روز همراه دوستم به خیابانی در تهرانپارس رفتیم. وقتی به جلوی در خانه دوست بردیا رسیدم با او تماس گرفتم. وی گفت که بردیا داخل خانه نشسته و در انتظار من است. به همین خاطر مرا به داخل خانه دعوت کرد و گفت پس از حل اختلافها و کدورت میهمانی آشتیکنان را جشن خواهیم گرفت! دعوت او را پذیرفتم و همراه دوستم به داخل خانه رفتیم اما همه حرفهای پسر جوان دروغ بود. 2 دوست بردیا ما را مورد آزاد و اذیت قرار دادند. پس از شکایت 2 دختر جوان پرونده به شعبه 77 دادگاه کیفری فرستاده شد و با دستور قاضی ساعی 2 دوست خیانتکار بازداشت شدند و تحت محاکمه قرار گرفتند.
محاکمه جنایی برای یک مرگ در سربازخانه گروه حوادث: عامل سقوط مرگبار یک سرباز در آسایشگاه پای میز محاکمه رفت و خود را بیگناه دانست. 2 سرباز وقتی در راهپلهها با هم درگیر شدند یکی از آنها سقوط کرد و به کام مرگ مرموزی فرو رفت. تحقیقات و شواهد نشان داد که او را به پایین پرتاب کردهاند و عامل قتل که با قرار وثیقه آزاد است، صبح دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری پای میزی محاکمه رفت و به قضات گفت: من و «سجاد» دوست صمیمی بودیم و در لویزان خدمت میکردیم. وی افزود: چند روز پیش از حادثه تلفن همراهم را به صورت امانت در اختیار او قرار دادم اما وقتی سجاد(مقتول) آن را بازگرداند متوجه شدم شکسته است. به او اعتراض کردم و گفتم امانتدار خوبی نیستی. بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم. در پاگرد بودیم که پایم به پله خورد. سجاد نیز در دستانش کتری آبجوش بود. به سمت او رفتم و دستانم را دور کمرش حلقه زدم تا آبجوش را روی من نریزد اما نمیدانم چطور شد که سجاد از راهپلههایی که حفاظ نداشت، سقوط کرد. سجاد دوستم بود و مرگش فقط یک اتفاق بود. من در قتل هیچ نقشی نداشتم. عامل این سقوط مرگبار با مقتول فرضی به بازسازی صحنه قتل پرداخت و در برابر قضات نشان داد که چطور با هم درگیر شدهاند. پدر و مادر مقتول نیز خواستار اعدام عامل قتل پسرشان شدند. بنا به گزارش خبرنگار«وطنامروز»، قضات شعبه 71 دادگاه کیفری بزودی حکم این پرونده را صادر خواهند کرد.
سگ فانتزی دختری را مرد شیطانصفت به بهانه در اختیار قرار دادن داروی ویژه سگ، دختر جوانی را به خانه خود کشاند و او را مورد آزار و اذیت قرار داد. چندی پیش دختر جوانی به دادسرای جنایی تهران مراجعه کرد و مدعی شد که مرد جوانی او را مورد آزار و اذیت قرار داده است. دختر جوان گفت: چند روز پیش یک قلاده سگ فانتزی خریده بودم و آن را با خود به خیابان میبردم. روزی یک مرد جوان که خود را آشنا با این نوع سگها معرفی میکرد از من خواست با او به خانهاش بروم تا دارویی برای بهداشت سگ به من بدهد. وی ادامه داد: با او همراه شدم و به خانهاش رفتم اما بعد از ورود به خانه، او با تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. مسؤولان دادسرای جنایی بعد از شنیدن اظهارات دختر جوان، دستور انجام تحقیقات لازم و شناسایی مرد مظنون را صادر کردند که مدتی بعد وی دستگیر و بعد از مواجهه حضوری با شاکی لب به اعتراف گشود. قرار مجرمیت متهم در دادسرای جنایی تهران صادر و پرونده به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع داده شد که هفته آینده در شعبه 77 و به ریاست قاضی ساعی، به آن رسیدگی خواهد شد. ارسال به دوستان
7 پسر شرور وارث تبهکاری برادران
گروه حوادث: 7 پسر تبهکار وقتی برادرانشان در جریان فعالیت شبکه کیفقاپی روانه زندان شدند با تشکیل باند سازمان یافتهای وحشت را به خیابانها بازگرداندند. این دزدان تازهکار در بانکها به کمین مینشستند و با گیشهزنی پول میلیونی زیادی به جیب زدند. روز 22 اسفندماه سال گذشته ماموران گشت کلانتری 116 مولوی در خیابان شوش به رفتارهای جوان موتورسواری مظنون شدند و دستور ایست دادند. در بازرسی از جوان 23 ساله با نام «حامد» ماموران یک چاقو و 2 میلیون و400 هزار تومان پول به دست آوردند و برای تحقیقات در زمینه ادعاهای عجیب وی، این جوان را به کلانتری انتقال دادند. هنوز این پسر لب به اعتراف باز نکرده بود که مردی نگران و وحشتزده به کلانتری مولوی رفت و ادعا کرد وقتی داخل بانک شعبه سلمان بود 2 میلیون و 400 هزار تومان وی از سوی جوانی قاپیده شده و وی پا به فرار گذاشته است و چون همه ترسیده بودند کسی نتوانست کاری برای گرفتن این دزد بکند. وقتی این مالباخته حامد را در اتاق افسران دید بدون هرگونه تردیدی او را دزد پولهایش شناخت و فریاد زد: این همان دزد داخل بانک است. با افشا شدن راز تبهکاری حامد این پسر با دستور دادیار شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران در اختیار پایگاه 7 پلیس آگاهی قرار گرفت و اعتراف کرد برادر یکی از اعضای باند کیفقاپی «مسعود» است که با زندانی شدن وی، «حسامالدین» گروه تازهای تشکیل داده است و با 6 دوستش که آنان نیز برادرانشان و حتی دامادشان در باند مسعود بوده و در زندان هستند باز به گیشهزنی دست زدهاند. با این اعترافات «امید»، «امیر»، «جهانگیر»، «جمال»، «عباس» و«محمد» تحت تعقیب قرار گرفتند که ابتدا روز 25 فروردین ماه «امید» که برادرزن یک کیفقاپ حرفهای است در حالی که در فرار از صحنه سرقتی پایش شکسته و در خانهشان واقع در مهرشهر پنهان بود، دستگیر شد. کارآگاهان در ادامه به شناسایی و ردیابی دیگر همدستان این 2 گیشهزن که برخی نیز از سوی پایگاههای دیگر در بازداشت بودند پرداخته و همه 7 پسر تبهکار را به دام انداختند. این 7 گیشهزن اعتراف کردند در محلههای مختلف پایتخت، کرج، مهرشهر و ورامین با همین شیوه و قاپیدن پول از روی گیشه بانکها دست به سرقت زدهاند. بنا به گزارش خبرنگار جنایی«وطنامروز»، پس از شناسایی 30 تن از مالباختگان اعضای این باند با توجه به گستردگی موقعیت جغرافیایی فعالیت آنان، رئیس پلیس آگاهی پایتخت از کسانی که با همین شیوه مورد دستبرد قرارگرفتهاند خواست به پایگاه 7 پلیس آگاهی مراجعه کنند. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|