نگاهی به آسیبها و اشکالات فرق صوفیه
طریقت؛ بهانه فاصله گرفتن از شریعت!
حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه* : بحث پیرامون فرقههای صوفیه از 2 جهت دارای حساسیت و اهمیت ویژهای است؛ نخست آنکه این فرقهها در جوامع اسلامی بسیار متنوع و تأثیرگذارند و به همین دلیل، داوری یکسانی نیز نمیتوان بر آنها داشت و لازم است با دقت و بدون پیشداوری آنها را گزارش و توصیف کرد و سپس به تجزیه و تحلیل آنها پرداخت. جهت دیگر اهمیت و حساسیت فرقههای صوفیه این است که فرقههای صوفیه موجود در جامعه معاصر ایران، با پارهای از مبانی فکری جمهوری اسلامی، یعنی عقلانیت اسلامی که از اسلام ناب به دست میآید در تعارض هستند. توضیح اینکه به طورکلی، در کشور ما در حال حاضر 10 جریان فکری فعالیت میکنند که هر 10 مورد از جریانهای معاصر (با تنوع فراوان میان آنها)، با عقلگرایی اسلامی و مبنای فکری جمهوری اسلامی چالش دارند. جریان عقلگرایی اسلامی با مؤلفههای معرفتشناسی رئالیستی (موجه دانستن 4 منبع شناخت یعنی حس و تجربه، عقل، شهود و وحی و اعتقاد به امکان و معیار معرفت و تأکید بر رئالیسم) و انسانشناسی خدامحورانه (نفی اومانیسم و اعتقاد به کرامت انسان و رساندن او به مبدأالمبادی و غایتالغایات یعنی خداوند سبحان، به وسیله دین الهی و پیامبران آسمانی) و هستیشناسی جامعنگرانه (اعتقاد به جهان مادی و مجرد، دنیا و آخرت، نظام علّی و معلولی یا نظام تجلیات) و ارزششناسی سعادتمدارانه (حاکمیت فقه و اخلاق اسلامی و حداکثری دانستن آنها) استقرار یافته است اما 10 جریان چالشبرانگیز در مقابل جریان عقلگرایی اسلامی قرار دارند که در چگونگی و گستره چالشهای آنها، تفاوت فراوانی وجود دارد. برخی از این جریانها در اندیشه، تفکر و دستهای در بعد فرهنگ اسلامی با جریان یادشده چالش خود را آشکار میکنند. این جریانهای دهگانه عبارتند از: «جریان خردهفرهنگهای موسیقی مدرن، جریان شیطانپرستی، جریان فمینیسم، جریان هایدگری، جریان روشنفکری تجددگرا، جریان سنتگرایی، جریان تجددستیزی افراطی، جریان مکتب تفکیک، جریان بهائیت و جریان تصوّفگرایی و عرفانهای سکولار» که این جریان اخیر، به دلایل پیشگفته اهمیت ویژهای دارد. فرقههای صوفیه معاصر به قدری متنوعند که ارائه تعریف یکسانی از آنها غیرممکن است اما دارای وجوه عامی نظیر گرایش به فقهستیزی و مرجعستیزی (با وجود تفاوت مراتب در این ویژگی) هستند. حتی فرقههایی مثل ذهبیه و نعمتاللهیه گنابادیه که تقلید از مراجع تقلید را اظهار میکنند نیز در موارد تعارض میان فتوای قُطب (عالیترین شخصیت و مقام فرقه) با مرجعیت، دیدگاه قطب را بر فقیه و مرجع تقلید مقدم میدارند. فرقههای فعال جامعه معاصر ایران عبارتند از: 1- نعمتاللهی مونسیه 2- نعمتاللهی صفیعلی شاهی 3- نعمتاللهیه گنابادیه 4- اویسیه 5- مکتب (نورعلی الهی) 6- شمسیه 7-کمیلیه 8- اهل حق 9- خاکساریه 10- ذهبیه
البته فرقههای گنابادیه، ذهبیه، اهل حق و مکتب نسبت به سایر انشعابهای صوفیه فعالیت گستردهتری دارند. این فرقهها را میتوان با رویکردهای اجتماعی (مانند خدمات و خیانتهای فرقههای صوفیه به مردم)، سیاسی و امنیتی (مانند ارتباط با رژیمهای طاغوتی و دولتهای بیگانه)، فقهی (مانند فتاوای فقها و محدثان)، تاریخی (مانند منشأ پیدایش، تحولات، تطورات و عوامل انشعابهای آنها)، اخلاقی (مانند آسیبها و ناهنجاریهای اخلاقی)، اعتقادی (بررسی و مطابقت یا عدم مطابقت عقاید آنها با اعتقادهای شیعه) و ادبی (مانند بررسی آثار پارسی و ادبی فرقههای صوفیه) بررسی کرد. ما افزون بر نقدهایی که بر متصوفه معاصر داریم، نسبت به صوفیانی همچون «حسن بصری، جنید بغدادی و معروف کرخی» میتوانیم تحلیلهایی ارائه کنیم. «حسن بصری»، کسی است که امام علی علیهالسلام تا امام باقر علیهالسلام را درک کرده و نهتنها به آنها ایمان نیاورده بلکه در برابر آنها ایستاده و بر امیرالمؤمنین علیهالسلام جهت درگیری با اهل جمل، طعن میزند و در نهایت قاضی «حجاج بن یوسف ثقفی» میشود.
«جنید بغدادی»، نخستینکسی بود که رقص و سماع را وارد تصوف کرد و دیگران از او پیروی کردند و منشأ صدور فتاوای مراجع تقلید و فقهای شیعه در گذشته و حال به جهت انحرافهای متنوع فرقههای صوفیه شد. اما سوال اینجاست: چرا برخی از آنها به بهانه طریقت، از شریعت و احکام شرعی فاصله میگیرند؟ یا براحتی فتوای مراجع مبنی بر حرمت ساختن خانقاه و حرمت رفتن در مجالس صوفیه را مردود میشمارند؟ مجالس لهو و لعب، رقص و سماع حرام را مرتکب میشوند و دستهای نیز به مواد مخدر و مصرف مسکرات رو میآورند و رفتارهای نامشروع مرتکب میشوند. پارهای از فرقههای معاصر تا آنجا پیش رفتند که در دوران دفاعمقدس و حمله عراق ضد ایران، جوانان را از دفاع و حراست از مرزهای کشور بازمیداشتند و به طور پنهان با ماسونهای جاسوس و خیانتکار غربگرا، ارتباط برقرار میکردند. نگارنده شاهد انحراف بسیاری از مردم، جوانان و حتی عدهای از طلبههای بیسواد بودهام که با وعدههای مادی یا معنوی به چه بدبختیای مبتلا شدند و زندگی آنها ویران گشت و به فروپاشی خانواده انجامید. سخن ما این است که همه فرقههای صوفیهای که در جامعه معاصر ایران وجود دارند، گرفتار مشکلات اعتقادی یا رفتاری هستند و به همین جهت، عرفان اصیل اسلامی از التقاط و انحراف فرقههای صوفیه بشدت رنج میبرد.
عوامل پیدایش تصوف در اسلام
نباید گمان کرد تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییده آموزههای دینی است بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ پیدایش تصوفگرایی در میان مسلمانان بوده است که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى
در عصر حکومت بنىامیه، جماعتى از هندىها به آیین اسلام گرویدند و کتابهاى هندى توسط «منکه» هندى و «ابن دهن» هندى ترجمه شد، مانند: «سندباد الکبیر، سندباد الصغیر، ادب الهندو الصین» و از همه مهمتر کتاب «یوذاسف» و «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود. مرحوم «صدوق» در «اکمالالدین و اتمامالنعمه» و مرحوم «مجلسى» در «بحارالانوار» پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشتهاند. البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند اما رویکرد صوفیانه آنها مشترک است و تصوف به عنوان یک ایدئولوژى در میان آنها مطرح است. فرقه ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همگى در ریاضتکشى و پرهیز از دنیا مشترکند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذتهای جسمانى و شکنجه بدنى مىدانند. این فرقهها بر این باورند جهان سراسر رنج و عذاب و ریشه این رنجها، آرزوها و خواهشهاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى، وسیله نجات و سعادت است. بودا معتقد است برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد. نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا به کار مىرود. مسأله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روشهاى صوفیان هندى است که بر فرقههاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسأله وحدت وجود، از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. اوپانیشادها، کتاب مقدس برهماییان، این عقیده را پایهگذارى کرده است و همچنین، موارد دیگرى مانند خرقهپوشى، دیانا (بهاصطلاح بوداییان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مىدهند)، اذکار دستهجمعى که به گفته «ابوریحان بیرونى» در کتاب «تحقیق ماللهند»، از سلوک رفتارى هندیان است و تمام این آداب در میان فرقههاى صوفیه اسلامى رواج یافته است، یعنی صوفیان مسلمان در این آداب و عقاید از آیینهای کشورهای جنوب شرق آسیا بهره بردهاند. گفتنی است تعداد زیادى از مرتاضان بودایى، جوکىهاى تارک دنیا و دورهگردهاى هندى در ممالک اسلامى، بویژه در شام و عراق پراکنده شدند، مانند: «ابوعلى سندى». استاد «بایزید بسطامى» درباره سندی مىگوید: «من از بوعلى، علم فنا در توحید مىآموختم. ابوعلى سندى از اهالى سند و نواحى بخارا و مرتبط با مرتاضان هندى بوده است.» «حسین بن منصور حلاج» به هندوستان سفر کرد و پس از مراجعت در صوفىگرى تحول جدى یافت، بنابراین مسأله فقر، خرقهپوشى، انزوا، ریاضتکشى و... همه از آداب مرتاضان هندى است.
2- دنیاپرستى و آشوبهاى سیاسى
گرایش مادیگرایانه و دنیاطلبانه برخى اصحاب پیامبر و درگیریهای سیاسى قرن اول و دوم، زمینهساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است. تمایل به دنیا بر اثر فتوحات، نخستین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمانی آن را توسعه داد و واکنش این انحراف، زهدورزى افرادى چون «عبدالله بن عمر»، «حسن بصرى» و پرهیز از مسائل سیاسى و اجتماعى بود. حسن بصرى متوفاى 110 هجرى با اینکه امام على علیهالسلام، امام حسن علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام و امام محمدباقر علیهالسلام را درک کرده، در پوستین ریاضتکشى خود فرورفته و ذرهاى به فکر مسائل اجتماعى نبود. «عبدالواحد بن زید» از اصحاب حسن بصرى، نخستینکسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى صوفیان قرون دوم و سوم، مانند: «ابوهاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابوحامد بلخى و محاسبى» فراهم آورد.
3- تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى
رهبانیت مسیحى نیز بر صوفىگرى مسلمانان تأثیرگذار بوده است. حتى مسجد ضرار هم توطئه یک راهب مسیحى بود. قبل از جنگ تبوک، عدهاى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام «ابوعامر» که بسیار ریاستطلب بود، بیعت کردند. ابوعامر پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراتور روم شتافت و از آنجا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراتور روم، بساط رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مدینه برداشته شود. منافقین در گام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا کردند مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و از این رو اقدام به ساختن مسجد «ضرار» کردند. پیامبر به جهت وضعیت جنگ تبوک با آنها برخورد نکرد و على علیهالسلام را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از مراجعت طبق آیه 107 سوره توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
4- انتشار فلسفه یونانى و نوافلاطونى
تصوف در قرن سوم به غیر از زهد، ترک دنیا و ریاضتکشى، وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند: «وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و...» پرداخت. این رویکرد از فلسفه افلاطون، فلوطین و نوافلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بودند، بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت. جنید بغدادى با بهرهگیرى از مفاهیم نوافلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل وى لباس پشمینه صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: «لیس الاعتبار بالخرقه انما الاعتبار بالخرقه» (احتراق دل). به هر حال، تصوف با التقاط در تاریخ اسلام پدید آمده است و البته اینگونه نیست که از آیات و روایات استفاده نکرده باشند؛ اگرچه استفاده کردند و آیات و روایات را به تأویل بردند و در برخی امور نیز برداشتهای آنها از قرآن و روایات، آمیخته با آیینهای غیراسلامی بود. در نتیجه تصوف در دنیای اسلام بیمار زاییده شد، چرا که در آغاز شکلگیری تصوف در جهان اسلام، مؤسسان متصوفه، هم از اهلبیت اعراض داشتند و هم متأثر از آیینهای غیراسلامی بودند و اگر مبنای دین شناسی را- که دین اسلام در بیان عرفان اصیل حداکثری میداند- قبول کنیم، برای تغذیه عرفان در امور معرفت، کنش و منش نباید از دیگر آیینها استفاده کرد. البته در قرن سوم هجری پالایشهایی در عرفان رخ داد و هرچه به سدههای اخیر نزدیکتر میشویم، دیده میشود که تصوف سنی مخالف اهل بیت، بتدریج تصوف محب اهلبیت میشود. تصوف شیعی از قرن نهم پیدا شده است و این فرق صوفی متأثر از متصوفه اهل سنت هستند، به عنوان مثال فرق ذهبیه و نعمتاللهیه از فرق شیعی صوفیه هستند. فرقه نعمتاللهیه در قرن نهم برای نخستینبار در ایران شکل گرفته است. بنیانگذار این فرقه شخصی به نام «سید نورالدین نعمتالله بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن کمالالدین یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابیعبدالله جعفر بن صادق بن محمدباقر بن زینالعابدین بن حسین سبطالرسول و ابن علی زوج البتول»، معروف به «شاه نعمتالله ولی» است. وی سال 730 یا 731 در شهر حلب به دنیا آمد و سال 834 قمری در ماهان کرمان، دار دنیا را وداع گفت و فرقه او نیز توسط فرزندش به هندوستان منتقل شد. اقطاب بعد از «شاه نعمتالله ولی» عبارتند از: «فرزندش خلیلالله، محبالله، عطیهالله، خلیلالله الثانی، محمد بن خلیلالله، محبالله ثانی، محمد ثانی، عطیهالله ثانی، محمد ثالث، محمود دکنی، مسعود دکنی و علیرضا دکنی» که جملگی در حیدرآباد هندوستان زیست و فعالیت کرده و فرقه نعمتاللهیه را در آن منطقه گسترش دادند. «شاه علیرضا دکنی» که متوفای 1214 قمری ملقب به «رضا علیشاه» است، تمام عمر 120 ساله خود را در هند گذراند. او با اعزام 2 نفر به ایران در سال 1212، توانست جریان تصوف نعمتاللهیه را دوباره در ایران احیا کند. عملکرد رهبران صوفیه در جذب افراد به مانند «سوفسطاییان» بود، چرا که آنان اهل سفر بودند و جوانان را جذب میکردند و اکنون دیده میشود صوفیان به خاطر سفرهایشان به خیلی از کشورها مانند هندوستان، پاکستان و مالزی، در این کشورها دارای طرفدارانی هستند.
انحرافهای صوفیه
فرقههای صوفیه در عقاید و مناسک خود، گرفتار انحرافها و بدعتهای فراوانی هستند که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
1- خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت: خانقاه بنا به تصریح منابع صوفیه مانند: «نفحات الانس و طرایق الحقایق» به پیشنهاد «امیرى ترسا» در عصر «ابو هاشم کوفى» ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینى منتسب مىکنند.
2- تأویل قرآن: نخستینبار جنید بغدادى تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس «ابونصر سراج» در کتاب «اللمع فى التصوف» و «ابوطالب مکى» در «قوت القلوب»، آن را دنبال کردند و براى اسلامى جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانى ظاهرى آیات بدون هیچ قرینهاى دست شسته و تفسیر به رأى را پیشه خود کردند. تأویلات در آثار ذهبیه، از جمله کتاب «طباشیر الحکمه»، «شرح حدیث نور محمدى» نوشته «میرزا ابوالقاسم حسینى شیرازى» معروف به «آقا میرزا بابا»، متخلص به «راز شیرازى» هویداست.
3- اسلام گزینشگر: مشکل اساسى صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشى اسلام در مقابل اسلام جامعنگر بوده است. به قول دکتر «قاسم غنى»، گاهى مشایخ صوفیه به مقتضاى زمان، شرع را از شروط تصوف مىشمردند و گاهى هم قیودى مىگذاشتند و حتى برخى صوفیان معتقدند شریعت، راه را نشان مىدهد و اگر انسان به مقصد رسید، حاجتى به شریعت ندارد. «شیخ لاهیجى» مىگوید: «چون بنده را دل پاکیزه شود و به نهایت دوستى و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد، در چنین حال، تکلیف از وى برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد، خداوند او را به دوزخ نبرد» در حالیکه بنابر نص قرآن و سنت آدمیان باید تا هنگام مرگ، احکام الهى را همراهى کنند. انحراف اسلام گزینشگر در فرقه ذهبیه هم مشاهده مىشود. به عنوان مثال نسبت به احکام سیاسى و اجتماعى، بىمهرى نشان مىدهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامى و حرکت فقهالاجتماع امام خمینى(ره) را همراهى نکردند و حتی برخى از آنها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامعالشرایط کوتاهى مىورزیدند. مطلب دیگر اینکه از زمان «ملاسلطان گنابادى»، بنا بر این نهاده شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عُشریه به رئیس فرقه بپردازند و آشکارا تمام آن را جایگزین زکات و خمس قلمداد مىکنند، در حالیکه قرآن در زمینه خمس مىفرماید: «فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل» و به فتواى تمام فقهاى شرعیه، عُشریه جایگزین خمس نیست، افزون بر اینکه باید خمس به اذن مجتهد جامعالشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤساى فرقههاى صوفیه، مجوز شرعى براى مصرف اموال شرعیه را ندارند.
4- بهرهبردارى استعمار از تصوف: مطلب دیگرى است که نباید از آن غفلت کرد. براى نمونه، انگلیس براى اجراى طرحهاى استعمارى خود شخصى را به نام «صوفى اسلام» از افغانستان، به عنوان امام زمان عَلَم کرد و با لباس زهد و صورتى آراسته، او را سوار بر هودجى نمود و 300 تا 600 نفر فدایى اطراف هودج را احاطه کرده و 50 شمشیرزن و مرید هم همراه او بودند و به طرف خراسان حرکت کرد، خونها ریخته شد و خرابىها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفى اسلام و تمام فداییانش و تار و مار سربازانش، آتش فتنه را خاموش کرد. استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقههاى به ظاهر مذهبى در جوامع اسلامى، بهتر مىتوانند به اهداف سیاسى و استعمارى خود دست یابند و به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقههاى آن بودند و پارهاى از اقطاب دراویش به جرگه فراماسونرى پیوستند.
5- هماهنگى صوفیه با جریانهاى طاغوتى: [این مطلب] از دیگر پیامدهاى تصوف است که تاریخ بر آن گواهى مىدهد. براى نمونه، «سعادت علیشاه»، رئیس فرقه نعمتاللهیه و جزو ندماى «ظلالسلطان»، مىگفت: «ما یک نفر زارع دهاتى درویشیم و نمىدانیم مشروطیت یا استبداد چه معنى دارد و این چنین کارى نداریم و مطیع امر دولت مىباشیم، خواه مشروطه باشد و خواه مستبد».
«شیخ عبدالله مازندرانى» معروف به «حائرى»، حقوقبگیر انگلیس، ارادتمند «ملاسلطان گنابادى» و نیز «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. «سلطان حسین تابنده گنابادى» معتقد بود روحانیون در امور دنیوى که مربوط به امر دیانت نیست، موظفند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتى؛ و نباید مخالفت کنند و نمونه دیگر، دکتر «گنجویان» مدعى قطبیت ذهبیه اغتشاشیه است که فرارش بعد از انقلاب به انگلیس، بخوبى بر هماهنگى او با دربار «محمدرضا شاه» دلالت مىکند. انحرافهای فراوان دیگرى در فِرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و... وجود دارد که تبیین آنها مجال دیگرى را مىطلبد، ولى به هر حال وظیفه شرعى همگان از باب نهى از منکر، مقابله با اینگونه بدعتهاست.
6- اباحیگرى: مشکل دیگر بسیارى از فرقههاى صوفیه مسأله تساهل و تسامح و اباحىگرى است. سماع، آواز، غنا، آسیبهاى اخلاقى و انحرافهای جنسى و فاصله گرفتن از شریعت نیز زاییده این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز، به همین جهت خود را آلوده مىکنند.
7- پشمینهپوشى: انحراف دیگر پارهاى از صوفیان، پشمینهپوشى آنهاست که اواخر قرن دوم هجرى در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفى بر آنها نهاده شد. پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) در سفارشهایش به «ابوذر غفارى»، فرمود: «در آخرالزمان، جماعتى خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادى بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت مىکنند.» صوفیان معاصر اگرچه کمتر اهل پشمینهپوشیاند اما این ماهیت انحرافى را همچنان دارند.
8- کشف و شهودهاى شیطانى: انحراف و بدعتهای صوفیان را میتوان زاییده مکاشفات شیطانی هم دانست. برخی مدعیان تصوف بر اثر ریاضتهای نامشروع، با شیطان در تماس بوده و خود و جامعه اسلامی را گرفتار شهودات ناصواب میکنند. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف، شهود و اشراق بر 2 نوع است. گاهى همچون رؤیاهاى صادقه، شهود الهى، ربانى و قابل اعتمادند، اما در بسیارى از مواقع بر اثر عواملى، شهود کاذب و شیطانى تحقق مىیابد.
به همین دلیل نمىتوان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر تمام عارفان اصیل، براى تشخیص مشاهدههای الهى از مشاهدههای شیطانى باید سراغ کشف معصوم، یعنى قرآن و سنت رفت. بنابراین، توصیهها و ارشادهای قطب و مرشد هیچگونه حجیتى ندارد مگر اینکه مستند به قرآن و سنت باشد یعنى اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینى را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهى از شهود شیطانى را در اختیار داشته باشند، در حالیکه اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگى هستند و از طرف دیگر هم از مجتهدان جامعالشرایط بهره نمیبرند و باب شناخت و تشخیص شهود الهی از شیطانی را به روی خود و مریدانشان میبندند. پس عارفان حقیقى، اهل تهجد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهىاند و اسلام جامعنگر را ملاک زیستن مىدانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که میفرماید: «و اجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک». مرحوم «علامه طباطبایی» در جلد 6 المیزان میفرمایند: «تصوف چیزی نیست که مسلمانان از پیش خود آن را ابداع کرده باشند بلکه در امم گذشته مثل نصری، برهمانیه و بودیزم موجود بوده است و تصوف، طریقهای است که از آنها متأثر شده است». در کتاب «ذهبیه» نوشته «اسدالله خاوری» که توسط دانشگاه تهران چاپ شده است، نگارنده که در صدد ترویج این فرقه است، تصریح به این دارد که صوفیه از مرتاضان ملل و ادیان مختلف تأثیر پذیرفته است. از جدیترین اشکالهایی که بر تصوف وارد است، این است که متصوفه، اقطاب خود را دارای ولایت مطلقه در امور تکوینی و تشریعی و به لحاظ سیاسی و اجتماعی میدانند، حال سوال اینجاست: چطور کسی را که ولایت تکوینی و تشریعی اهلبیت را قبول ندارد، به عنوان قطب و ولی مطلق خویش پذیرفتهاند؟!
***
*رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه
منبع: برهان